امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 21 شوال 1445
وقتی سزای آینه بودن شکستن است
باور نمی کنم که جهان جای دیدن است غفلت اگر کنی به تو فرصت نمی دهند آری مرام گرگ همیشه دریدن است حجم قفس جهنم جاوید آرزوست زیرا پرندگی همگی در پریدن است در نوبهار شاخه گلی بر درخت نیست در ذهن باغ باد جنون در وزیدن است بیهوده است ایده ی با هم یکی […]
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
انحنای دامن
نمی دانستی که انحنای آن دامن با آبی آسمان کَل کَل میکند و باد را در موزونترین ناز خانهنشین میخواهد. دیگر برفی نمیبارد و ابرها دستشان از روی چشم کنار نمیرود. امروز چه لهیبی در من شیهه میکشد که آن پیراهنِ پُر از زنبق از خاطرم کنده نمیشود!
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
اسبهای نجیب هم علف میزنند
اسبهای نجیب هم علف میزنند/ و الف/ پیاده میشود ازين اشرافیت
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دو شعر از بهمن مهرابی
زبانم روی دستم مانده و تو با دهانت میبینی این بوسهها رنگ دیگرند همیشه آدمهای دهنبین شکل بیرونی لبهایت را رسم میکنند. ** پدرم پرتقالش را قال گذاشت در بشقاب و خودش به قاب رفت و پیوسته لبخند که بند نمیشود در صورتش اسفند، شناسنامهام و لبخندی ماسیده بر قاب اسفندها همیشه یکی بهمن در […]
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
با هنجار وارونه
خدا انداخت در پای تو عرش و اعتبارش را/ و خرجَت کرد با دقت تمام ابتکارش را
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
بهاریه
کله باد جار میزنه دِ گوش دنیا آهویا گیل میزنن دِ پاچه کوه یا زمسو ها میره د دشت و بناری نوبهار داره میاد و مالگه پاری میزنه ساز و دُهل اورِ بهاری سوز سیل طاق نصرت ز دو هماری نو عروس گل میا سواره تلمیت ایل و بار شومالگه زن و رسم سر چیت […]
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
چند شعر از دلبرین عبدالفتاح
(۱) هرگز درک نخواهی کرد، زندگی چه زجرآور است، مادام که زیر این دو بار سنگین کمر خم نکردهای! (بیچارگی) و (عاشقی) لیکن اگر آگاهی یابی، عاشقی هم قسمی از بیچارگیست! (۲) یلدا که بلندترین شب سال نیست… طولانیترین شبم، شبهاییست که، دور از آغوشت به خواب میروم. (۳) آسمان، باران، کوهستان، کُردستان آزاد، آتش […]
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
چند شعر از عبدالرضا فریدزاده
له شد ...آییی له شد استخوانمان/ لای اصطکاکهایتان/ با جهان
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
گمانم آخرش چشمانتظاری میکشد ما را
گمانم آخرش چشمانتظاری میکشد ما را جنون کوچههای بیقراری میکشد ما را برایم پادزهری، مرهمی، چیزی فراهم کن که روزی عشق با این زخم کاری میکشد ما را نگاهی نو به بحث کهنهی عاشقکشی داری چه میدانی که این بدعتگذاری میکشد ما را رها کن باد را در خرمن خشخاش گیسویت که بیتردید اندوه خماری […]