امروز : چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 8 ذو القعدة 1445
بدن در انقیاد قدرت و سیاستهای اعمال شده بر بدن (قوانین سقط جنین و … )
در بعضی موارد سقط از نظر فرد متقاضی و حتا درمانگر عمل اخلاقی است، حال آنکه از نظر شرع و فلسفهی اخلاق – اخلاقی نیست. شاید با آموزش ابعاد اخلاقی سقط در کنار قوانین شرعی و حقوقی ضمانت بیشتری در حفظ سلامت روحی و جسمی بیماران به دست آید. سقط جنین از نظر حقوقدانان؛ اقدام به خروج غیر طبیعی حمل، قبل از موعد طبیعی وضع حمل بهوسیلهی مادر یا غیر است، به نحوی که محل خارج شده از بطن مادر فاقد قابلیت زیستن باشد و از نظر پزشکی نیز به ختم حاملگی قبل از این که قابلیت حیات داشته باشد گفته میشود.
موسسهی آلن گات ماچر یک سری علل را بهعنوان علل سقطهای عمدی برشمرده است: مشکلات مرتبط با سلامتی مادر، مشکلات اجتماعی، سلامتی جنین، عدم آمادگی برای مسئولیتپذیری، تقاضای شوهر یا شریک جنسی برای سقط، عدم توانایی حمایت از کودک، عدم تمایل و مادر از اطلاع یافتن دیگران از ارتباطاتش، بزرگ بودن همه فرزندان مادر، تجاوز زنای محارم و پرهیز از تک والدی بودن فرزندان که با نتایج تحقیقات کیفی که در ایران انجام شده است مطابقت دارد.
در دین مسیحیت اعتقاد بر این است که جنین از همان لحظه انعقاد نطفه، انسان کامل است و حق حیات دارد و سقط آن جایزنیست. در تلمود یهود از سقط جنین عمدی صحبت شده و سقط جنین عمدی ممنوع شمرده شده است. در کتاب مقدس قرآن سفارش شده است که نفسی را که خداوند محترم شمرده است به ناحق مکشید.(آیه ۳۳ سوره اسرا). بر اساس دیدگاه اخلاقی افراد نسبت به حقوق جنین و مادر و با لحاظ کردن یا نکردن دین گفته میشود در فلسفهی اخلاق سه دیدگاه نسبت به سقط عمدی وجود دارد: موافقان، مخالفان و میانهروها. دلایل موافقت و مخالفت همهی آنها بر سر مسائل اخلاقی مانند تشخیص جنین، انسانیت، حق حیات جنین و حقوق زن است. پیشتر موافقان آزادی سقط به اولویت حقوق زن مانند حق تصمیم گیری برای باروری، حق کنترل برای بدن خویش، اصل خود تصمیمگیرنده بودن زن و عدم تشخص اخلاقی جنین اشاره میکنند و بعضی دیدگاه چهارمین را هم قائل هستند که دیدگاه فمینیستی است که در مواردی با نتایج سه دیدگاه دیگر متفاوت است. (منبع: مجلهی ایرانی اخلاق و تاریخ پزشکی، دورهی ششم ، شماره ۵ آذر ۱۳۹۲ )
میشل فوکو جامعهشناس و نظریهپرداز اجتماعی فرانسوی به بدن انسان بهعنوان موضوعی که دستمایهی اعمال کنترل و مداخلهی پزشکی قرار میگیرد و نیز تحلیلهای وی در مورد نظارتی که توسط دولت، کلیسا و پزشکی به خصوصیترین فعالیتهای بدنی یعنی امور جنسی انسان اعمال میشد به ایجاد تخصصی جدید در عرصه جامعهشناسی به نام جامعهشناسی بدن منجر شد. کانون توجه جامعهشناسان بدن این است که بدنهای ما و از جمله سلامت و رفتار جنسیمان چگونه تحت تأثیر عوامل اجتماعی قرار دارد. ( گیدنز ۲۰۰۳ )
حوزهی دیگر مطرح در جامعهشناسی بدن، ساختن اجتماعی بدن و عواطف است. یعنی که چگونه جامعه، بدن و عواطف را ساخته و پردازش میکند. کاکرهام جامعهشناس آمریکایی به ریشههای ما بعد ساختارگرایی و نظریه فمینیستی در عرصهی جامعهشناسی پزشکی به ویژه در ارتباط با روایتهای ساختگرایانه اجتماعی آن از بدن زنانه /مونث و تنظیم یا به قاعده درآوردن بدن توسط جامعه ی تحت سلطه مردان اشاره دارد. ( کاکرهام، ۲۰۰۱ ،صفحه ۱۵ ) گیدنز( ۲۰۰۳) جامعهشناس معاصر انگلیسی معتقد است زنان بهویژه بر اساس ویژگیهای جسمانیشان مورد قضاوت قرار میگیرند و احساس شرمساری نسبت به بدنشان رابطه مستقیمی با انتظارات اجتماعی دارد. در هر جامعه یک سری الگوها و ایدهآلهای فرهنگی در ارتباط با خصوصیات زیبایی اندام و چهره در مورد زنان تبلیغ و اشاعه قرار میگیرد. ارزشهای خاصی مرتبط با اشکال و اندازههای بدنی ایدهآل و مطلوب و مورد تاکید قرار میگیرد. (منبع: جامعهشناسی بدن و بدن زن، نوشتهی شیرین احمدنیا) دیدرو عقیده داشت که عمده ترین عامل فرودستی زنان، جامعه است. مارکس دو کندرسه صراحتاً مطرح کرد که باید به زنان حقوق اجتماعی و سیاسی برابری داده شود. (منبع: از جنبش تا نظریه اجتماعی، تاریخ دوقرن فمنیسم، نوشته: حمیرا مشیرزاده)
در تاریخ دهم خرداد هزار و سیصدوهشتادو چهار قانون سقط درمانی در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. ماده واحده سقط درمانی با تشخیص قطعی سه پزشک متخصص و تایید پزشک قانونی مبنی بر بیماری جنین که به علت عقبافتادگی یا ناقصالخلقه بودن موجب حرج مادر است و یا بیماری مادر که با تهدید جانی مادر توام باشد، قبل از ولوج روح (چهار ماه) با رضایت زن مجاز است و مجازات و مسئولیتی متوجه پزشک مباشر نخواهد بود. متخلفین از اجرای مفاد این قانون به مجازاتهای مقرر در قانون مجازات اسلامی تصویب و در تاریخ ۲۵ خرداد هزار و سیصد و هشتاد و چهار به تایید شورای نگهبان رسید. طبق ماده ۵۶ حمایت از خانواده و جوانی جمعیت سقط جنین ممنوع بوده و جرایم دارای جنبه عمومی است و مطابق مواد ۷۱۶ تا ۷۲۰ قانون مجازات اسلامی و مواد این قانون مستوجب مجازات دیه، حبس و ابطال پروانه پزشکی است.
دیدگاههای مطلق زیستشناختی برپایی این پایه استوار هستند که ویژگیهای متفاوت زیست شناختی زنان مانند توانایی تولید مثل، وظایف اجتماعی متفاوتی را بر آن تحمیل میکند. (بووار ۲۰۱۰ صفحه ۱۰۵) در این صورت جنسیت مشخصهای است که با طبیعت تعریف میشود و بر اساس تفاوت جنسیتی و برتری مردانه توجیه میشود. بووار مخالف این دیدگاه است، به باور او بدن زن برای تعریف او و اکتساب هویت فردی کافی نیست. زیستشناسی به تنهایی قادر به پاسخگویی تمام دلایل برای دگر انگاشتن زنان نیست. بدن زن باید به عنوان حقیقتی در تاریخ و جامعهای که در آن تفسیر میشود مورد بررسی قرار گیرد. بووار معتقد است که زنان به طور طبیعی بارور نیستند، بلکه آنها در صورتی که شرایط حاکم چارهای جز مادر بودن برایشان نگذاشته باشد تولید مثل میکنند، برای مثال در شرایطی که ازدواج برای تحمیل و سقط جنین از نظر قانونی منع شده است. (صفحه ۵۸)
دیدگاههای زیستشناختی بدن زن با نمودهای اجتماعی آن شناخته میشود. زنان بر اساس توانایی آنان برای تولید مثل نمایانگر نوعی قدرت مردسالارانه است.
ترنر(۲۰۰۸) معتقد است سرکوب اجتماعی و جنسیتی زنان از دو منظر طبیعت و فرهنگ قابل توضیح است. چون زنان دارای توانایی باروری هستند با طبیعت شناخته میشوند. از این جهت جایگاهی نازلتر نسبت به مردان که با فرهنگ شناخته میشوند، دارند. نمودهای اجتماعی بدن به دنبال فرضیههای زیست شناختی که به آن اشاره شد قابل بررسی است. ارتباط تنگاتنگ زنان با طبیعت موجب شده که مبنای ارزشیابی زن بدن زنانه است و معیار ارزش قائل شدن برای مردان، ذهن منطقی و عقلانیت آنان باشد.
باتلر(۱۹۹۰) معتقد است در ایدئولوژی مسیحی و دکارتی بدن در تضاد با روح قرار دارد و نسبت به آن از جایگاه پستی برخوردار است. بدن به مثابهی عنصر بیکنش، بیانگر خلأیی نامقدس، مقامی تنزل یافته، فریبنده، گناهکار و نمود استعماری جهنم و مادینه ابداعی است. (صفحه ۱۷۶) بدن همواره در احاطه نیروهایی است که اقتدارش را ضعیف کرده و استثمارش میکند. دیدگاههای مذهبی و مردسالارانه زنان را غالباً با ویژگی باروری شان معنا میکند وبر نمود زنان به عنوان جنسیتی بیکنش و کهتر نسبت به مردان تاکید دارد. ایدئولوژی سیاسی سعی بر کنترل و دخالت در بدن زن به نام اصلاحات اجتماعی دارد. متون مذهبی بیانگر نمادهای مهمی در ارتباط با جنسیت هستند.
در کتاب مقدس مسیحیت قانون تبعیت زن از مرد بیواسطه از جانب خداوند نازل شده است و طبق این نگرش در روابط اجتماعی زنان نباید مستقیماً مورد خطاب قرار گیرند و اغلب ناشناخته باقی میماند. زنان همچون کودکان و بردگان وابسته به جامعه مردان هستند و از طریق وظایفی که برایشان در نظر گرفته شده و یا به واسطهی رابطه مالکیت با مردان تعریف میشوند. روتر (۱۹۸۲) معتقد است که در کتاب مقدس، قانون الهی مرتبط با مردسالاری امری طبیعی تلقی میشود، اطلاعات زنان از مردان به سان اطاعت بدن از سر است. رهبران مرد در جامعه، نمایندگان خدا بر روی زمین هستند. چون خدا پدر مقدس است زنان نمیتوانند مظهر خدا باشند (صفحه ۵۶ و ۵۸) هم در عهد قدیم و هم در عهد جدید بر تبعیت زنان از مردان تاکید شده است. حبس و مراقبت بدن را میتوان از منظر اهداف سیاسی بررسی کرد. از منظر سیاسی بدن زنان نمودی از ساختار قدرت حاکم است. بدن زنان توسط سیستم که آن را خطر یا تهدید تلقی میکنند به شدت تحت مراقبت و نظارت قرار میگیرد. زنان را از نگاه مردان میبینند.
کوپر(۱۹۹۵) مفهوم نگاه پزشکی فوکو را برای بررسی نگاه پزشک بهعنوان یکی از ابزارهای نظارت جهت استثمار بدن زنانه به کار میگیرد. در حکومتهای استثمارگر مردسالارانه، بدن زنان به محل ترس، تشویق و میل و مردانه تبدیل میشود و اعضای جنسی معنای سیاسی خود را از طریق وسواس فکری دائمی جامعه مردان در نظارت، کنترل، استثمار و نابودی بدن زنانه در بافت های مختلف به دست می آورند. (منبع: اتوود م، ۱۳۸۲، سرگذشت ندیمه، ترجمهی سهیل سمی، تهران ایران، ققنوس )
ابعاد اخلاقی سقط جنین در آموزش پزشکی:
فوکو معتقد است در هر جایی که قدرت وجود دارد، مقاومت نیز رخ میدهد، در این صورت است که قدرت معنا پیدا میکند، قدرت تنها بر سوژههای آزاد اعمال میشود. منظور از سوژه آزاد سوژههای فردی یا جمعی هستند که برای مقاومت در برابر قدرت با پتانسیلهای متعددی که رفتارها و کنشهای خاصی را به دنبال دارد تشخیص داده میشوند. آزادی در واقع شرایط مناسب را برای اعمال قدرت فراهم میکند زیرا بدون حضور آزادی قدرت صرفا ابزار فیزیکی و خشونت محسوب میشود. (فوکو ۱۹۸۲، صفحه ۷۹)
از نظر استوارت میل نظامهای سیاسی و حقوقی در بدو پیدایش فرد خود بر روابط موجود صحه میگذارند و به آنها اعتبار قانونی میدهند و روابط میان دو جنس نیز تداوم قاعدهای است بر جای مانده از اعصار گذشته. این قاعده عبارت است از حق با قویتر است. (ص۱۰) جان استوارت میل در شرح تفاوت سلطهی مرد بر زن با انواع دیگر سلطهها مینویسد که مردان نه فقط اطاعت زنان را میخواهند که خواستار عواطف آنها نیز هستند و از این رو همهی امکانات آموزشی و تربیتی برای ایجاد این اطاعت و کشش توأمان در زنان به کار گرفته میشوند. جان استوارت میل این تربیت را مبنای تصنعی شدن طبیعت زنان میداند و آنها را به گیاهان گلخانهای تشبیه میکند.( منبع: فصل اول رساله کتاب انقیاد زنان، نوشته جان استوارت میل ، ۱۸۶۹ صفحهی ۱۰)
به تصدیق فوکو از قرن هفدهم بیان و اظهار مسائل جنسی تحت مراقبت و کنترل قرار گرفت و این امر ادب و نزاکت جدید تلقی میشود. شاید بتوان اهمیت جنسیت را در طول سه قرن گذشته در فرهنگ غربی درک کرد، چراکه بر اساس دو محور؛ یعنی انضباط و مقررات حاکم بر بدن انسان و دیگری تنظیم جمعیت کل تکنولوژی حیات شکل گرفته به وجود آمد. منبع: متفکران بزرگ جامعهشناسی، نوشته: راب استونز، ترجمه: مهرداد میردامادی)
فروید ساختار شخصیتی متفاوت زنان مردان را به تفاوتهای تناسلی و فراگردهای شناختی و عاطفی نسبت میدهد که با کشف این تفاوتهای جسمانی از سوی کودکان آغاز میگیرد(ریتزر ،صفحه ۴۷۱)
توجه اصلی مارکس و انگلس به قضیهی ستمگری اجتماعی، طبقاتی بود، اما بارها به ستمگری جنسی نیز توجه نشان دادند که در کتاب منشأ خانواده مالکیت خصوصی و دولت نمایان است. استدلالهای این کتاب بهطور خلاصه این است که تابعیت زنان از ماهیت زیستشناختیشان که تغییر ناپذیر انگاشته میشود بلکه از تنظیم های اجتماعی سرچشمه می گیرد که میتوان آنها را دگرگون کرد. مبنای رابطه تابعیت زنان در خانواده گذاشته شده است که بر پایه چنین چارچوبی زنان جز متعلقات یا داراییهای شخصی شوهرشان به شمار میآیند. جامعه با ادعای این چنین ساختار نهاد بنیادی همه جوامع بشری است در صورتی که اثبات پیوند مستقیم شخص با مادرش بسیار آسانتر از پیوند با پدرش بود؛ به عبارت دیگر تیره مادرتبارانه بود، خود خانواده همراه با تغییرهای تاریخی نظامهای اقتصادی و مالکیت به نهاد وابسته و ریشهداری تحول یافت که منعکسکننده بیعدالتیهای گسترده اقتصادی، سیاسی بود و انقیاد را بر زنان تحمیل میکند. (منبع: ریتزر، صفحهی ۴۸۱ )
نظریهپردازان فمینیستی میگویند که زنان به خاطر درگیری نزدیک وسیعی که با زایش و پرورش زندگیهای تازه دارند نوعاً بسیار کمتر از مردان از تشخیص میراییشان رنج میبرند. مردان به تولید چیزهایی سوق داده میشوند که از آنها ماندنیترند باشند، مانند هنر و معماری، ثروت و اسلحه، علم و دین همه اینها در مرحلهی بعدی به منابع تسلط مردان بر زنان و مردان بر مردان تبدیل میشود. آنها مدعی مالکیت زنان میشوند و در صدد نظارت بر جسم زنان برمیآیند و از طریق اعمال هنجارهای مشروعیت و حق پدری نسبت به بدنهای زنان ادعای مالکیت میکنند. (ریتزر، صفحه ۴۸۶)
فوکو معتقد است در جامعهای شبیه آنچه در قرن هفدهم میبینیم، بدن شاه نه یک استعاره که عبارت بود از واقعیت سیاسی، حضور فیزیکی آن برای نقشآفرینی حکومت سلطنتی ضروری بود و معتقد بود که ایدهی موهوم بودن مربوط به بدنی اجتماعی است که از طریق کلیت ارادهها شکل گرفته است. اینک پدیدهی بدل اجتماعی نه تأثیر یک وفاق و همراهی که نتیجه جنبه مادی و ضرورت قدرت است که بر روی بدنهای افراد به کار انداخته است. فوکو گفته است ارباب بودن و آگاهیی که شخص از بدن خود دارد قادر است تنها از طریق تأثیر نوعی نیروگذاری از قدرت در بدن آورده شود، مواردی همچون ژیمناستیک، نرمشها، بدنسازی، عریانگری، تجلیل از بدنهای زیبا نمونهای بارز از این دست هستند. کار دقیق و مصرانه قدرت بر روی بدن بچهها یا سربازان تا بدنهای سالم را پدید آورد. با این حال هنگامی که قدرت چنین تأثیری را تولید میکند، پاسخها و اظهارات قطعی به شکلی اجتنابناپذیر از جانب بدن ظهور میکند. اظهاراتیکه مربوط به بدن خود فرد در برابر قدرت سلامتی در برابر سیستم اقتصادی و لذت در برابر هنجارهای اخلاقی، جنسیت، ازدواج و نجابت و غیره هستند.(منبع: بدن، قدرت، گفتوگو با میشل فوکو، ترجمه: علیرضا محولاتی )
یکی از مفاهیم اساسی اندیشهی فوکو گفتمان بدن است که بدن در کنار مفاهیمی چون دانش و قدرت به ایجاد انضباط منجر میشود که فوکو معتقد است دانش قدرت نه تنها متضاد هم نیستند بلکه مکمل هم هستند، در واقع انضباط بخشی به بدن و به جامعه – بدن مکان غایی کنترل سیاسی و ایدئولوژیک نظام مند شده است. و سرانجام تربیت انسانهای مطیع و سودآور در جامعه است. بهطور کلی منظومه قدرت با اعمال سلطه بر بدن و کار مایههای غریزی چون شهوات و تمایلات از جنسیت به صورت مقولهای ابزاری بهرهبرداری کرده است. فوکو با منظور داشتن جنسیت در تلافی قدرت و دانش شیوههای انقیاد و موضوعیت یافتن علم را تحلیل کرده است. (منبع: کتاب دانش و قدرت، فوکو، ترجمهی محمد ضیمران، تهران، انتشارات هرمس ۱۳۸۹)
زمانی که زنی برای انجام سقط به کادر درمانی مراجعه میکند یک سری دلایلی را میآورد که منجر به تصمیمگیریهای پزشکی میشود. زنان مراجعهکننده توجیحات اخلاقی دارند که تصمیم گیرنده را تحت تأثیر خود قرار میدهد، باید علل و استدلالهای اخلاقی زنانی را که فقط به عنوان راهکاری مناسب انتخاب کردهاند، بدانند و البته در دسترسی به اینگونه حقایق در جامعه مثل ایران که سقط یک عمل غیر قانونی و بر اساس تابوها، عملی غیراخلاقی است، کاری مشکل است. بر اساس یک از نظریههای اخلاقی که نظریه سودگرایی است میتوان به این مسائل توجه کرد. سودگرایی نظریهای است که بزرگترین سعادت بیشترین افراد را آزمونی برای ثواب و خطا میداند.
در انتها از منظر جامعهشناسی پزشکی میتوان با قاطعیت بیان کرد که شرکتهای دانشبنیان در پزشکی نقش مهمی ایفا میکنند. چراکه این شرکتها اغلب به عنوان موتورهای نوآوری در حوزهی پزشکی شناخته میشوند بر طبق این عقیده باید در بین افعالی که در اوضاع و احوال خاص بیشتر انجام میگیرند فعلی را انجام داد که موجب بیشترین خیر میشود.
بر اساس این نظریه زمان انجام سقط جایزاست که اگر برای هرکس دیگر با این شرایط انجام شود کاری اخلاقی باشد و برای زنی که مشکلی برای ادامهی بارداری دارد باید کاری انجام داد که منجر به حداکثر خیر شود که در این صورت نیز زمانی که جان مادری در خطرات یا سلامتی او با ادامه بارداری به خطر میافتد، مسلماً منفعت حفظ جان مادر که انسانی کامل است و مادر یک خانواده است در برابر جنینی که هنوز قابلیت حیات نیافته یا روحی در آن دمیده نشده است بیشتر است و لذا میتوان گفت حفظ سلامت جسمی و روحی مادر عمل اخلاقی است. البته منفعت عمومی در این نیست که زنان به دلیل بیتوجهی به روش ناباروری، بیبندوباریهای جنسیتی، انتخاب جنسیت و غیره باردار شوند و بعد تصمیم به ختم بارداری بگیرند.
چراکه در این صورت اگر بر اساس رویکرد اخلاقی نتیجهگرا به آن توجه کنیم درمییابیم که منفعت عمومی در آزادی انتخاب و ادامه و خاتمهی بارداری به قیمت آسیب زدن به نسل بشر و از بین رفتن حرمت انسانیت نیست. لذا پیشنهاد داده میشود که در مورد مسائل اخلاقی آموزشها داده شود و زمینهی بحث، تفکر انتقادی درمورد آنها جهت توانمند شدن عموم مردم در زمینه استدلالهای اخلاقی فراهم شود. (منبع: مجلهی ایرانی اخلاق و تاریخ پزشکی، دوره ۶ شماره ۵ آذر ۱۳۹۲)
*دانشجوی دکترای جامعهشناسی گرایش مسائل اجتماعی
منابع:
۱-مجلهی ایرانی اخلاق و تاریخ پزشکی، دورهی ششم، شمارهی ۵ آذر ۱۳۹۲)
۲-از جنبش تا نظریه اجتماعی، تاریخ دوقرن فمنیسم، نوشتهی حمیرا مشیرزاده )
۳-اتوود م، ۱۳۸۲، سرگذشت ندیمه، ترجمه سهیل سمی، تهران ایران، ققنوس )
۴-فصل اول رساله کتاب انقیاد زنان، نوشته: جان استوارت میل، ۱۸۶۹ صفحه ۱۰)
۵-متفکران بزرگ جامعهشناسی، نوشته: راب استونز، ترجمه: مهرداد میردامادی)
۶-بدن، قدرت، گفتوگو با میشل فوکو، ترجمه: علیرضا محولاتی
۷-دانش وقدرت، میشل فوکو، ترجمه محمد ضیمران، انتشارات ایران کتاب
۸-جامعهشناسی بدن و بدن زن، شیرین احمدنیا
۹-نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر، جورج ریتزر، ترجمهی محسن ثلاثی
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.