توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Monday, 29 April , 2024
امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 21 شوال 1445
شناسه خبر : 23054
  پرینتخانه » ادبی, شعر و داستان تاریخ انتشار : ۰۶ فروردین ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۳ | | ارسال توسط :

گمانم آخرش چشم‌انتظاری می‌کشد ما را

گمانم آخرش چشم‌انتظاری می‌کشد ما را

گمانم آخرش چشم‌انتظاری می‌کشد ما را جنون کوچه‌های بی‌قراری می‌کشد ما را برایم پادزهری، مرهمی، چیزی فراهم کن که روزی عشق با این زخم کاری می‌‌کشد ما را نگاهی نو به بحث کهنه‌ی عاشق‌کشی داری چه می‌دانی که این بدعت‌گذاری می‌کشد ما را رها کن باد را در خرمن خشخاش گیسویت که بی‌تردید اندوه خماری […]

گمانم آخرش چشم‌انتظاری می‌کشد ما را
جنون کوچه‌های بی‌قراری می‌کشد ما را
برایم پادزهری، مرهمی، چیزی فراهم کن
که روزی عشق با این زخم کاری می‌‌کشد ما را
نگاهی نو به بحث کهنه‌ی عاشق‌کشی داری
چه می‌دانی که این بدعت‌گذاری می‌کشد ما را
رها کن باد را در خرمن خشخاش گیسویت
که بی‌تردید اندوه خماری می‌کشد ما را
زمان زهر است و عقرب‌های ساعت تیر سرگردان
نمی‌دانی که این ساعت‌شماری می‌کشد ما را
تو چشم انتظار از عاشق و دیوانه‌ها داری؟
ولی آخر همین چشمی که داری می‌کشد ما را

 

نویسنده : مرتضا خدایگان | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 714(چهارشنبه 23 اسفند 1402)
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.