توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 2 May , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 24 شوال 1445
شناسه خبر : 23209
  پرینتخانه » اجتماعی, کنار لوگو, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۹ | | ارسال توسط :

فهمِ حافظانه از روزگارِ درگذر

فهمِ حافظانه از روزگارِ درگذر
باور به بی‌ثباتی دهر و ناپایداری زندگی، یکی از حکمت‌های اصیل و اصلی حافظ است. حافظ دربارۀ سرشتِ روزگار بسیار اندیشیده و از این تأملات به حکمت‌های ژرفی پی برده است.

«حافظ، گوشه‌های نزیستۀ زندگی را زیسته بود»(خرمشاهی،۱۳۸۵: ۵۲ )؛ به همین دلیل به نگاهی معقول و معتدل در نسبت با هستی و زندگی رسیده بود و این سخن در جانش نشسته بود که هیچ گُلی بی خار نیست و هر گُلی عاقبت پژمرده خواهد شد. همه چیز تغییر می‌کند، هیچ چیزی نیست که بتواند از فنا و نابودی برهد. ما همه می‌میریم. همه. ما و هر کسی که دوستش داریم در روزی از همین روزها، ناگهان، خواهیم مرد. «درد فلسفی که حافظ در تمام زندگی و در طول شاعری گرفتار آن بود، تزلزل زندگی و لزوم کامجویی است» (زرین‌کوب،۱۳۹۲: ۷۳). بی‌بقایی عمر و ناپایداری جهان، نگاهی برآمده از تجربه و حکمت است که «اگر کسی بتواند این باور را هضم کند به‌گونه‌ای که در جانش ته‌نشین شود، دیگر در برابر ناملایمات زندگی مضطرب و اندوهگین نمی‌شود و آرامش خود را از دست نمی‌دهد» (صاحبی،۱۳۹۱: ۱۸۴). حافظ، باد خزانی را می‌بیند که ویرانی می‌آورد. باد خزانی که عاقبت بر هر چیزی و هر کسی گذر خواهد کرد. خزانِ مرگ در کمین بهارِ همۀ ماست، به همین دلیل حافظ هشدار می‌دهد که:
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
چشمِ عقلِ حافظ، بیناست. چشمِ عقل همان بصیرت بنیادینی است که ظواهر و کثرات را می‌پیراید و حاقِ واقع را برای ببینده پدیدار می‌کند. او می‌گوید:
به چشم عقل درین رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محلست
همین حکمت نافذ و ژرف که حاصل سال‌ها تجربه است، یک نتیجه‌ی عمیق درونی به ارمغان می‌آورد؛ نتیجه‌ای که غم زداست و شادی آفرین.
حافظ می‌گوید اکنون که «سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست»، پس عاقل باش و «از بهر این معامله غمگین مباش و شاد». معامله یعنی معاملات دنیوی، یعنی تمام دویدن‌ها و حسرت‌ها و حرص‌ها برای پول بیشتر. «غم‌خوار خویش باش، غم روزگار چیست». همین مضمون را به زبانی دیگر چنین می‌گوید:
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست
سخن حافظ، ساده و عمیق است. او می‌گوید حال که اعتباری به بقای هستی و زندگی نیست، و بیم فنا و ویرانی هرلحظه در کمین نشسته است، برای کار و بار دنیا و رسیدن به منفعت‌های دنیایی، آرامش خود را از بین نبر. این حکمت که مربوط به نوع نگاه حافظانه است، یک حکمت عملی (اغتنام فرصت و گذران خوش) را به دنبال دارد. همه یک دَمیم، فقط یک دم. این دم را خوش باشیم. «دریاب دمی که با طرب می‌گذرد.»

نویسنده : دکترمرتضا ادیب | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 716(18 فروردین ماه 1403))
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.