توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 2 May , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 24 شوال 1445
شناسه خبر : 23148
  پرینتخانه » اجتماعی, طنز تاریخ انتشار : ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۳ | | ارسال توسط :

شوخی با غزل حضرت حافظ

شوخی با غزل حضرت حافظ
بهار و نوروز همزاد شادی و لبخندند امّا در شرایطی که لبخند و شادی در محاق اندوه باشند ذهن آدمی نا‌به‌خود در صدد جست‌وجویشان در خاطره‌های خویش برمی‌آید.

طیّ جست‌وجویی از این‌دست، به یک فکاهه‌‌ی منظومم از دهه‌ی ۶۰ برخوردم که تقدیم می‌شود:

می‌کُشد آخر تو را قند فراوان، قَن نخور
رحم کن بر جان خود آخر پسر جان، قن نخور
تو اگر مُردی جهنّم، نان‌‌خوری کم‌تر، ولی
از فشار حرص من خود می‌دهم جان، قن نخور
نیست ارزان عین عهد بوق نرخش، تخمِ زول
قند کیلویی خدا و اند تومان؛ قن نخور
هی نیا از چپ، برو از راست و، هی قَپ بزن
قندهای رولَه‌شیرین را ز قندان، قن نخور
بارها مهمان که در این خانه بوده دیده‌ام
خاکه‌قندی نیست بهر چای ایشان، قن نخور
می‌خوری پی در پی و، شادان و خندان الفرار
بی‌خبر از حال بابای پریشان، قن نخور
هرچه قند آید به این ویرانه بِنکُلُ سهم توست
هفته‌ای یک حبّه هم سهم من از آن، قن نخور
کوفتت باشد الهی، زهر مارت نیز هم
قلب من را کم کُروجان زیر دندان، قن نخور
کَلُ و کُلّ شد کلّ دندان‌های تو پیش از بلوغ
قند ژا کردی ز بس چون گوسفندان، قن نخور
از کجایم پول پُر کردن درآرم من، که نیست
در حسابم پول قدرِ وعده‌ای نان؟ قن نخور
هی ز دستت می‌دهم دشنام بر اجداد خویش
روح اجداد مرا کم‌تر بلرزان، قن نخور
کردی‌ام بیچاره پُرپُر بس‌که دادم پول قند
تولَه‌سِی، اِزگِل، اجنّه، کوله‌مرجان، قن نخور
**
های شاعر سکته کردی، راه‌کارش ساده است:
قن نخر مثل پنیر و میوه و نان، قن نخور
تو که بی‌نان زنده هستی، قند چیزی نیست که
گور بابای بساط چای و فنجان، قن نخور
هفت نسل بعدت ارزان گشت شاید این متاع
«یوسف گم‌گشته باز آید»، تو الآن قن نخور
گرچه می‌چسبد سرِ سیگار، قند و چای دبش
آن‌هم ارزانیّ آقایانِ انسان؛ قن نخور!!

معنی واژه‌های بروجردی:
قپ زدن: سرقت چیزی با سرعت و چنگ زدن در آن.
روله‌شیرین: شیرین و عزیز چون فرزند.
بِنکُلّ: همان «بالکُلّ» به لفظ عوام، تماماً.
کروجاندن: جویدن چیزی به شکل نشخوار گوسفندان.
کَلّ و کُلّ: ریخته و نیم‌ریخته و کُند شده.
پُر‌پُر: آتش افروخته.
تولَه‌سِی: توله‌سگ.
اِزگِل: گُلِ آتش.
اَجِنُه: جنّ. جمع است امّا عوام به معنای مفرد هم به کارش می‌برند.
کولِه مرجان (اصل تلفّظ بومی: کولَه مَرجو): توله‌ی مرجان. طعنه به ابن زیاد که گفته‌اند پدرش نامعلوم بود، پس به نام مادرش «ابن مرجانه» خطابش می‌کردند. این معنا بر عوامی که هنگام عصبانیّت فرزند شرّ و شیطان خود را چنین می‌نامند، مجهول است. تخمِ زول: نارس، نخود زوله و ناپَز.

نویسنده : عبدالرضا فریدزاده | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 714(23 اسفند ماه 1402)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.