توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Monday, 29 April , 2024
امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 21 شوال 1445
شناسه خبر : 23044
  پرینتخانه » اجتماعی, یادداشت تاریخ انتشار : ۰۵ فروردین ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۱ | | ارسال توسط :

نابرخورداری همگانی

نابرخورداری همگانی
 چند روز دیگر عید بود و سال نو اما،در خانه‌ی ما خبری از سال و حال جدید نبود

چند روز دیگر عید بود و سال نو اما،در خانه‌ی ما خبری از سال و حال جدید نبو. نه برای ما لباس نو خریده بودند نه برای خودشان.مادر لباس سیاه تنش بود.پدر که هر سال یک روز مانده به عید لوازم اصلاحش را پهن میکرد و چاقوی اصلاح را بر مَصْقَل میکشید و تیغه اش را تیز میکرد و صورتش را میتراشید دست به قیچی و آینه نبرده بود،حتا نرفته بود بازار نان برنجی بخرد.هیچ خبری از شیرینی و سیب و سنجد و نخودچی هم نبود.آن سال گویی زمستان ما تمام شدنی نبود.برای ما که سال نو همیشه با جنبش و جلوه های جدید همراه بود آن سردی و سکوت قابل باور نبود.

من میدانستم مادر چرا پیراهن سیاه پوشیده و پدر چرا صورتش را اصلاح نمیکند و در چشم هایش همیشه دریایی آشفته و آشوب است.اولین عیدی بود که محسن بین ما نبود.شش ماه پیش جگر گوشه مادر و برادر شیرین زبانمان را به خاک سپرده بودیم.عزادار بودیم. مصیبت زده.داغ دار.میدانستم عید آدمهای عزادار با عیدهای دیگر فرق میکند ایشا اما بچه بود و نمیدانست.فهمش به درک مسئله قد نمی داد.گاهی پیله میکرد که چرا لباس نخریده اید؟گیر میداد که باید قالی ها را بتکانیم. عاشق کوبیدن چوب روی قالیچه های آویزان از دیوار بود.بهانه جو شده بود و بی منطق.بی دلیل زار زار گریه میکرد.چته؟محمد کفش نو خریده! سر سفره بُق میکرد و شام و نهار نمیخورد،چرا نمی خوری؟برای امین شلوار خریده اند،من شلوار ندارم!قهر میکرد.صورتش را می چسباند به دیوار و شروع می کرد به بالا کشیدن دماغش.یعنی من دارم گریه میکنم.ایشا چرا این کار را میکنی؟فرهاد ماهی خریده ما چرا ماهی نداریم؟نصف شب از خواب بیدار میشد، شروع میکرد گریه کردن.عر میزد و عربده میکشید.عر میزد و عذاب میداد.چته ایشا؟چه میخواهی؟چرا سفره هفت سین نداریم؟چرا عید نداریم؟

زندگی ما آن روزها بالای برزخ بود نِک و نال و بحث و بهانه های ایشا آن را برای ما جنوب جهنم کرده بود.مادر مانده و درمانده از راه و رفتار ایشا برای حل مشکل به پدر پناه برد.پدر هم بی آن که حرفی بزند و راهی بنماید از خانه بیرون رفت و ساعتی نشده برگشت و رو کرد به مادر و گفت، دستش را بگیر و ببرش خانه همسایه.لختی بنشینید و برگردید.معلوم بود که پدر گره کار را در خانه همسایه باز کرده است.من هم با مادر و ایشا رفتم خانه همسایه. نشسته و ننشسته زن همسایه طوری که ایشا هم بشنود گفت؛ ما هم سفره نینداخته ایم. برای بچه ها کفش و کراس نخریده ایم.اجازه ندادیم بچه ها ماهی بخرند.نه نان برنجی گرفته ایم نه سیب و سنجد.در آخر هم گفت، «ئَری عید یعنی چَه،عید هم روژی کَه چی باقی روژل»۱. حرفهای همسایه آب آرامش بود که روی آتش عشق و اشتیاق ایشا ریخته شد.ایشا وقتی که دید در خانه همسایه خبری از عید و لباس نو و شیرینی و نان برنجی نیست کوتاه آمد و آرام نشست.وقتی که دید آن سردی و سکوت تنها برای ما نیست خیالش راحت شد و گمانش گمراه!

رنج های همگانی کارکردی مثل قطره دنتول دارند که می ریزند روی دندان و درد پوسیدگی و پریشانی را فراموش می کنند.عزا وقتی که عمومی میشود مثل تنباکوی شسته شده تلخی و تندی اش گرفته میشود. مصیبت وقتی که مساوی میشود در دهان مزه می کند. آدمها مساوات را دوست دارند. حتا مساوات در مکافات را هم. عدالت در عزا و عذاب خیال آدم ها را راحت میکند. فلاکتها هر چه فراوان تر باشند آدم ها احساس آرامش بیشتری میکنند. هر آنچه که همگانی تر است امنیت بخش تر هم هست و بیشتر جامعه را به خواب و خلسه و خرابی می کشاند. رهایی از رنج همه گیر هیهات و هراسناک است از آن جهت که هر رنجوری، رنجوریِ همسایه را که می بیند درد و داغش تسکین می یابد. تسکین و تشفی گذرا دغدغه دوا و درمان را کم رنگ و بی اثر می کند. قطره دنتول گول زننده است و باعث غفلت از ترمیم و تعمیر دندان کرمو می شود.

وقتی که ستم و سیاهی همه گیر میشود آدمها به تاریکی و تیرگی خو میکنند و فکر رنگین کمان رنگارنگ از ذهن و ضمیرشان پاک می شود. وقتی که در خانه همسایه چراغی روشن نیست تاریکی خانه ما هم چندان آزار دهنده نشان نمیدهد.دردها و داغ ها،ستم ها و سیاهی ها، مسئله ها و مصیبت ها تا وقتی که در ساحت شخصی و فردی حضور دارند مایه تکان و تلاش و نق و ناله هستند اما وقتی که به ساحت همگانی می رسند به توهّم تسکین جمعی دچار میشوند.اهل ستم و سیاهی موجودات زبده و زرنگی هستند و انگشت روی نقطه ضعف ها می گذارند. ظالم ها از نقطه ضعف توهّم تسکین جمعی، از همگانی شدن رنج، از عمومی شدن عزا، از فراگیر شدن فساد، دردها و داغ های جامعه را تسکین و تشفی می دهند.این تسکین و تشفی اما همانند اثر قطره دنتول گول زننده و گمراه کننده است. سیستم های ستمگر از نابرخورداری اجتماعی نهایت سواستفاده را می کنند.نابرخورداری همگانی یکی از راه های خام کردن آدم ها است. مثل ایشا که خام نابرخورداری همسایه شد.

پ.ن

۱، عید هم روزی است مثل همه روزها

نویسنده : ماشا اکبری | سرچشمه : آوای سیمره
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.