توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Monday, 29 April , 2024
امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 21 شوال 1445
شناسه خبر : 23049
  پرینتخانه » اجتماعی, لرستان پژوهی, یادداشت تاریخ انتشار : ۰۶ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۶ | | ارسال توسط :
یادداشت‌های مستند از تاریخ و جغرافیای لرستان

درنوشت لرستان در نوشته‌ها (۴۳) گزارشی از یک نوروز قجری در لرستان

درنوشت لرستان در نوشته‌ها (۴۳)  گزارشی از یک نوروز قجری در لرستان
مقدمه: در مقایسه با تواریخ رسمی اهمیت سفرنامه‌ها و روزنامه‌ها در پژوهش‌های مردم‌شناسی، مردم‌نگارانه‌تر بودن آن‌هاست. در این میان نویسندگان اروپایی نسبت به نویسندگان ایرانی توجه و دقت بیش‌تری به زندگی روزمره و عادی مردم کوچه و بازار داشته و در ثبت باورها، آداب‌ورسوم، رفتارها و ... افراد موفق‌تر بوده‌اند.

بااین‌حال در میان ایرانیان نیز هستند کسانی که در روزنامه‌های خود را بی‌محاباتر از دیگران نوشته‌اند. متنی که در ادامه خواهد آمد، گزیده‌هایی از متن یکی ازاین‌دست سفرنامه‌ها و روزنامه‌هاست که در دست تصحیح است. دلیل انتخاب این سفرنامه آن است که نویسنده‌اش، نوروز را در «لرسو» بوده و اشارات جالبی به زندگی روزمره و ازجمله غذاهای رایج در میان حکام و دیوانیان و گاه نیز مردم عادی دارد.
به‌طور خلاصه، از متن روزنامه چنین استنباط می‌شود که نویسنده‌ی آن در حدود سال ۱۳۰۹ ق. در پی یک مأموریت به لرسو می‌آید. وی اوایل ماه رجب ۱۳۰۹ ق. وارد «ملایر» می‌شود؛ و تا ۱۶ رجب (۲۶ بهمن ۱۲۷۰) در آن شهر اقامت دارد؛ سپس به سمت «ورویرد» حرکت می‌کند و روز بعد وارد این شهر می‌شود. او تا ۲ اسفند ۱۲۷۰ در ورویرد می‌ماند و سپس راهی «خورموه» می‌شود. نکته‌ي جالب در این روز گزارشی است که او از طرز تهیه و طبخ غذای لری «سقدو» می‌دهد. او روز ۴ اسفند وارد این شهر می‌شود. او سه روز بعد و احتمال همراه اردوی حاکم وقت، ایالات ثُلثه، به سمت «دزفیل» حرکت می‌کند. این اردو از مسیر «شین‌شا»، «کیالو» و … راه خود را ادامه می‌دهد تا به زمین‌های «دیرکوندها» می‌رسد. باز هم نویسنده اشاره‌ای به مأموریت خود و اردوی مذکور نمی‌کند اما تا روز ۱۱ شعبان ۱۳۰۹ (۲۱ اسفند ۱۲۷۰) در آن حدود اقامت دارند. از این‌جا به بعدش را آن‌گونه که نویسنده ثبت کرده است با هم می‌خوانیم.

روز شنبه ۱۲ [شعبان ۱۳۰۹
(۲۲ اسفند ۱۲۷۰)]:
از خواب برخاسته، بعد از نماز و صرف چای رفتم خدمت آقا؛ جمعی از اهل اردو آمدند، صحبت نمودند، سؤال و جوابی […] خودشان بود. عرض «استاد عوض طباخ» نمودم. نهار آوردند. «ته‌چین» بود. خوردیم. بنده را خواستند. رفتم چادر دیگر. قدری از غزلیات «آقا سید باقر آشفته» [را] نوشتم و چای آوردند، خوردیم. نماز خوانده در رکاب آقا با جمعی از سرتیپ‌ها رفتیم به شکار. دو قطعه کبک تیهو گرفته، مغرب آمدیم منزل. نماز خواندیم، صحبت نمودیم. شام آوردند؛ «مصالح‌پلو»۱ بود. من به ملاحظه‌ي گوشت شکار بسیار احتیاط [نموده] نخوردم. وقت خواب بود، خوابیدم.

روز یک‌شنبه ۱۳:
از خواب برخاسته قرآن، نماز خواندم. چای صرف شد. قدری غزلیات نوشتم. رفتم به چادر حضرت‌والا. نهار خوردیم، بلافاصله چای آوردند. حضرت‌والا رفتند شکار. بنده با منشی باشی مشغول شدیم. […] حضرت‌والا رجعت فرمودند. چند قطعه کبک زده بودند و یک رأس اسب سفید خوبی آورده بودند که در میان ایل «سگون» […] بودند. دویست تومان قیمت می‌نمایند. آورده در اسطبل بسته‌اند. بعد از نماز مغرب و عشاء کاغذی به جهت تهران نوشتم. چاپار می‌رفت، رفتیم شام خوردیم آمده خوابیدم.

روز دوشنبه ۱۴:
صبح زود برخاسته، بعد از فریضه و قرآن و دعا، کتابی دیدم از سواد تحریرات نواب «امیرآخور» مرحوم، مشغول شدم به نوشتن […] وقت ناهار رفتم به چادر حضرت‌والا، «کباب چلو پلوی» خوبی تهیه دیده بودند، اکل۲ نموده، آمدم. دو ساعت خوابیدم. برخاستم نماز خوانده، چای خوردیم. آقا سید باقر [آشفته؟] یک «قهوه‌سینی»۳ لیمو و نارنج و یک شلوار دوخته از دزفول از برای ما پسرش داده آورده. لیمو نارنج خوردیم. غروب رفتیم با حضرت‌والا سرکمند۴ اسب‌ها به تماشا، تا یک از شب رفته بودیم. در ساعت دو از شب رفته قاصد آمد، پاکت‌های تهران را آورده. من هیچ کاغذ نداشتم. اوقاتم تلخ، خیالم نهایت پریشان شدم. خداوند عاقبت را به خیر فرماید. از اوقات‌تلخی و پریشانی خیال خود را مشغول کرده به روزنامه خواندن، بسیار مزخرف نوشته‌اند. شام خورده خوابیدم.

سه‌شنبه ۱۵:
صبح زود […] چائی خوردم. قدری از تألیفات تصنیفات «محسن‌میرزای امیرآخور» نوشتم. نهار «باقلاپلوی» خوبی بود. من میل نکرده […] «شیر برنج» خورده، شب را به میل غذا خورده.

روز چهارشنبه ۱۶:
صبح برخاسته رفتم چادر خلوت مشغول به تحریر شدم. شاهزاده تلگرافچی از لرستان آمده، می‌رود به کربلا. نهار چلوکباب بود من به ملاحظه‌ي آن‌که گوشت شکار بود خیلی احتیاط نمودم از ترس قدری کباب بره خوردم. بعد از ناهار چای آوردند، صرف شد. حضرت‌والا سوار شدند رفتند به شکار. من رفتم به چادر منشی باشی، مشغول شدیم. غروب حضرت‌والا مراجعت نمودند. در کمال عجله نماز خوانده، شب را بودیم، شام خورده، خوابیدیم.

روز پنج‌شنبه ۱۷:
صبح برخاسته، روز را به شب و شب را به روز آورده.

[روز جمعه؟] ۱۸:
برخاسته، امروز حضرت‌والا برخاسته نماز خوانده، نخوابیدند. چای خوردند، قدری صحبت نموده، خوابیدند. بعد از یک ساعت برخاسته «بره پلوی» خوبی بود با چندرشتی۵ از […] خوردیم. «حاج شهاب‌الملک» جواب کاغذ مرا نوشته، خواندیم. عصر چای خوردیم رفتیم به میان اردو چادر «حسین‌علی‌خان سرتیپ [خمسه؟]» چای خوردیم. یک کیسه کاغذ کار خمسه […] مغرب آمدیم منزل. شب را باد زیاد آمد. نزدیک بود که چادرها را خراب نماید. شام خوردیم، رفتم بخوابم. هوا بسیار گرم بود. […] کشیدیم.

روز شنبه ۱۹:
صبح وقت انداختن توپ برخاسته نماز خواندیم، چائی خوردیم با آقای «حکیم‌باشی» رفتیم حمام. حمام خلوت بود گرم. سر کیسه کرده، حنا بسته برآمدم. چند دانه لیمو خورده وقت نهار «باقلاپلو بره‌ي» خوبی بود، خوردیم با دوغ. زیاد خوابیده، برخاستم، چای خورده، نماز خواندیم. حضرت‌والا تشریف بردند به شکار، غروب مراجعت فرمودند. شب را هم جمع شدیم، قدری تفأل با حافظ، شام خوریدم، خوابیدیم. شب خوبی بود. نیمه‌شب باران آمد.

روز یکشنبه ۲۰ [شعبان ۱۳۰۹ (یکم فروردین ۱۲۷۱)]:
صبح زود اول اذان صبح برخاستیم. عجب روزی بود. نماز خوانده وقت تحویل شمس به برج حمل۶ رفتم خدمت حضرت‌والا. همه جمع شدند، از سرتیپ و سرهنگ و سرکرده صاحب ایل مشغول شدند به دادن عیدی. به هر نفری پنج هزار دینار، سرتیپ و اجزا یک اشرفی؛ به من هم پنج عدد دو […] زرد مرحمت فرمودند. قریب سیصد تومان تخمیناً عیدی به مردم دادند با یکی دو خلعت به اجزا. نهار هم «کباب چلو» [و] «بره پلو». همه‌چیز بود زیاد یکی دو مجلس سفره نهار انداختند. همه خوردند. خداوند باران رحمت و عیدی به بندگانش دادند. عجب باران رحمتی بود. چقدر با موقع و خوب. بسیار چای آوردند، خوردند. با وقت عصر هجده سماور آورده چائی صرف شد. باران رحمت متصل می‌آمد. چقدر هوای خوشی بود که نمی‌توان تعریف نمود. تا نیمه‌شب باران آمد. شام آوردند. به ملاحظۀ آنکه روز نخوابیده بودم احتیاط [نموده] چند قاشق آبِ آب‌گوشت خورده حال خوشی نداشتم، نصف شب بیرون رفته.

پی‌نویس‌ها:
۱- یک نوع خوراک مخلوط گوشت قرمز و برنج است. در لرستان با گوشتِ بزکوهی (امروزه بیش‌تر با گوشت گوسفندی) کوبیده، برنج دم‌پخت شده، تخم‌مرغ و پیاز طبخ می‌شود.
۲- به معنی خوردن.
۳- نوعی سینی کوچکِ چهارگوش که معمولاً در ابعاد ۱۵ در ۲۰ سانتی‌متر ساخته می‌شدند. عمدتاً از آن برای سِرو قهوه استفاده می‌شد و گنجایش یک فنجان قهوه و یک ظرف کوچک شکر یا قند را داشتند.
۴- اسطبل صحرایی. محوطه‌ای که با طناب و چند میله و عمود چوب محصور شده و اسب‌ها را در آن نگهداری می‌کنند.
۵- گوشت پر از رگ و پی گوسفند که اصلاً با دندان قابل جویده نیست. آشغال‌گوشت.
۶- وقت تحویل شمس به برج حمل: لحظه‌ی تحویل سال.

نویسنده : احد رستگارفرد | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 714(چهارشنبه 23 اسفند 1402)
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.