امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 24 شوال 1445
درنوشت لرستان در نوشتهها (۴۴) گزارش نظامی لرستان (پارهی ۲۳)
«فاضلخو» (Fazil Khan)، مردی است حدوداً سی [ساله]؛ با ریش سیاه و بلند، و یک چشم نابینا. رفتار و گفتاری لُرانه دارد، در ظاهر دوست و مهربان اما در باطن عهدشکن. وی نقش و مشارکت اندکی در امور خارجی طایفه دارد و آن را به دست «حسنخو» (Hasan Khan) سپرده است. او از روی حسادت به حسنخو، تمام تلاشش را کرد تا فعالیت و حرکات «ستوان ویلسون» (Lieutenant Wilson) را مختل و تعطیل کند.
حسنخو حدود چهل سال سن دارد؛ سوءهاضمه او را آزار میدهد. وی در سال ۱۲۹۰ ش.۱ به ستوان ویلسون کمک کرد و نفوذ قابلتوجهی در میان طوایف همسایه دارد. او نسبت به فاضل ایرانیتر است، بااینحال بیشتر ویژگیها و خصوصیات یک لر را دارد؛ حسنخو با پسرعمویش «سرتیپخو» (Sartip K.) یا «تیپَه»(T pe) در ارتباط است، – تیپه برای خودش جایگاه، اعتبار و نفوذی در طایفه دارد اما چیز زیادی برای ارائه، به فردی که خارج از طایفه باشد، ندارد. «پیشکاری» (Pishkar) حاکم «لرسو» بهصورت سنتی بر عهده سرکردگان سگون است. آنها به هر حاکمی که بلافاصله پس از [حاکم] قبلی میآمد، خدمت کردهاند تا بتواند مالیات و عوارض را وصول کند؛ و طوایف دیگر را بکوبد تا تسلیم و فرمانبردار شوند، پاداش آنها درصدی از مبلغ دریافتی بود. مادامیکه جریان ثابتی از حکام تقریباً مسلط و مقتدر تأمین میشد، [طایفهی] سگونها کامیاب و در ترقی بودند؛ آنها در زمان حکومت «سالارالدوله»۲ در اوج قدرت بودند. پس از رفتن او، [طایفهی] سگون گروههای عمدهای از مردم لرسو را در مخالفت شدید و بر ضد خود دید و بهشدت تحت تأثیرِ تجربهی دردناکِ یک کاهشِ چشمگیر در میزان جمعیت، اعتبار و نفوذ خود قرار گرفت.
[اعطای حکومتِ لرسو به] «نظامالسلطنه» («سردار مکرم» بعدی) (Nizam-us-Sultaneh, Sardar Mukarram) و ورود [او به این ایالت] به داد آنها رسید؛ اما دیری نپایید. [زیرا] او چه بهعنوان یک مرد و چه بهعنوان یک حاکم شهرت بسیار بدی در ایالت [لرسو] دارد. وی بهعنوان فردی عهدشکن، غیرقابلاعتماد و درعینحال بیکفایت و ناموفق، سرزنش میشود و منفور است. او نخست، از در دوستی درآمد و کوشید از سگونها استفاده کند؛ اما زمانی نگذشته بود که، به دلیل امتناع آنها از تحویل پسر خردسالِ یکی از سرکردگان «بیرنون»(Bariranwand)، از آنها رویگردان شد و آنها را از خود راند. بچهای که همچون یک گروگان برای تضمینِ پرداخت دوازده هزار تومان مالیات و عوارضِ [طایفهي بیرنون]، که هنوز خبری از جمعآوری و دریافت آن نبود، به سگونها سپرده شده بود. سردار مکرم برای ربودن و دستگیری آن کودک تلاش نافرجامی را انجام داد؛ و از اینکه سگونها به او حمله کرده و باعث شکستش شده بودند، بسیار خشمگین شد. وی بعداً با سوءاستفاده از اعتمادی که حسن و فاضل [به او داشتند]، موفق به دستگیری آنها شد و ایشان را با غل و زنجیر به «ورویرد» (Burujird) فرستاد؛ اما شکستِ دو ماه بعدِ سردار در «خورموه» (Khurramabad) آزادیشان را به آنها برگرداند. از آن زمان به بعد بدشانسی و بیچارگی سرسختانه همراه آنها است و هیچ حاکمی که لایق این عنوان باشد، منصوب نشده است تا امیدوار باشند که با خدمت به او میتوانند شانس و ثروت خود را بازگردانند. بسیاری از افراد طایفه، ایشان را رها کردهاند و همراه با «دیرکون» (Dirakwand) – که سیستم آنارشیستیاش، با آن عدم مطالبهی هرگونه مالیات و عوارض یا تعهد به سرکردگان طایفه، بهشدت برای ضمیر و ذهن لرها جذاب است – به دنبال بختواقبال و آیندهی خود بروند. در سال ۱۲۸۳ ش.۳ به ستوان «لوریمر»۴ گفته شد که این قبیله میتواند پانزده هزار نفر، سه هزار سرباز و هزار پانصد تفنگ فراهم کند. در سال ۱۲۹۰ ش.۵ به ستوان ویلسون گفته شد که این طایفه میتواند هفتصد سرباز و هزار نفر پیاده را، که همگی مسلح باشند، فراهم کند. امروزه آمارهای اخیرالذکر در مورد مردان تقریباً درست است، اما نمیتوان بیش از هفتصد تفنگ فراهم کرد، هرچند شکی نیست که تعداد تفنگهای متعلق به افراد طایفه بسیار افزایش یافته است. سگون هیچ مالیات و عوارضی نمیپردازد، اما گاهی بهعنوان هدیه ده دوازده قاطر برای حاکم میفرستد.
سگون عالیخونی (Sagwand, ‘Ali khani)
از این طایفه که سالیان دراز در تپههای نزدیک خورموه و در دشت «آوسو» (Abistan) واقع در شرق «کُرِهگه» (Khurageh) اقامت کردهاند، تعداد اندکی دیده میشوند: بنیهی آنها ازنظر تعداد و جمعیت کمتر از «پاپی»(Papi) است؛ اما از آنها متحدتر هستند. عالیخونیها با تیرهی رحیمخونی دشمنی دارند. «شیرمحمد»(Shir Muhammad)، «محمدحسین» (Muhammad Husain)، «کریم» (Karim) و «جهانگیر» (Jehangir) -که احتمالاً همان «جهانشاه» (Jihanshah) شجرهنامه است- رؤسای فعلی آنها هستند. (بنگرید به تصویر شجرهنامه)
پینویسها:
۱- در متن انگلیسی «۱۹۱۱» م. آمده است. از دهم دی ۱۲۸۹ تا دهم دی ۱۲۹۰ ش. [م.]
۲- در متن انگلیسی بهصورت «(Salar-ud-Dauleh)» نوشته شده است. ابوالفتح میرزا سالارالدوله، پسر سوم مظفرالدینشاه. در متن انگلیسی بهصورت «H. H. Salar-ud-Dauleh» نوشته شده است. [م]
۳- در متن انگلیسی سال «۱۹۰۴» میلادی (از ۱۰ دی ۱۲۸۲ تا ۱۰ دی ۱۲۸۳ ش.) نوشته شده است. [م.]
۴- در متن انگلیسی «Captain Lorimer» نوشته شده است. نام کامل وی «جان گوردن لوریمر» (به انگلیسی: John Gordon Lorimer) بود. در برخی منابع نام وی را بهاختصار «ج. گ. لوریمر» (به انگلیسی: J. G. Lorimer) نیز نوشتهاند. دیپلمات، مورخ و مدیر استعمار بریتانیا بود. او برای «راج بریتانیا» در «پنجاب» هند کار میکرد، سپس بهعنوان «نماینده سیاسی» بریتانیا در منطقه خلیجفارس منصوب شد؛ و به بوشهر آمد. «فرهنگ جغرافیایی خلیجفارس، عمان و عربستان مرکزی» مشهورترین اثر اوست. او در ۸ فوریه ۱۹۱۴، به سن ۴۳ سالگی بر اثر اصابت تیر اسلحهی خودش به شکمش درگذشت. [م.]
۵- در متن انگلیسی «۱۹۱۱» م. آمده است. از دهم دی ۱۲۸۹ تا دهم دی ۱۲۹۰ ش. [م.]
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.