امروز : یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 27 شوال 1445
ماجراهای من و سیاست /فصل دوم/ بخش ۳۹ چرایی «پدیدهی انتخابات» مجلس ششم در خرمآباد
واژهها با شور و حرارت و انرژی ادا میشد. سخنران انرژیک بود و شمایل او، تازگی داشت، نه یالی و کوپالی داشت و نه اسم و رسمی قدیمی! شناخته شده نبود! در محفل چپهای خط امامی، گل نگفته و نشنفته بود، بیگدار به آب زده و رسم بزرگی بهجا نیاورده و برای نامزدی در انتخابات رخصت از کسی نگرفته بود.
نامش معمولی و فامیلیاش اما تازه بود. «عباس بزرگمهر» جوانی تازه دمیده، با جثهای کوچک و سری نیمهطاس؛ اما دمی گرم و نفسی داغ و سخنانی آتشین، آب در خوابگه مورچگان میریخت.
پیوسته سخن میگفت! گویی آمده بود تا همه چیز را به هم بریزد و به راستی اذهان عمومی را مشوش کند! کاری کارستان میکند آن که میتواند اذهان عمومی را مشوش کند و زیباتر اتهامی است که آذین آدم های حسابی اینچنینی میشود! «تشویش اذهان عمومی»
او داد سخن میداد و از تاریخ میگفت از موانع حرکت منطقی مردم ایران به سمت روشناییها میگفت و به تاریکیها نهیب میزد و چراغ بر میافروخت؛ اما آن سوتر، تندروها برافروخته شدند، چماق گرفتند، تا چراغ بکُشند! ازدحام کردند و هجوم آوردند و داد زدند و کوبیدند و دریدند تا صدای تازه را خاموش کنند؛ اما جمعیت یکصدا فریاد زدند «درود بر بزرگمهر!» و عباس بزرگمهر پدیدهی انتخابات مجلس ششم خرمآباد شد!
او پدیده شد چون صدای متفاوتی بود! چون حضور متفاوتی داشت با اجازهی بزرگان مجلس برنخاسته بود. او خود آمده بود تا ساختار ذهنی مردمِ ما که به سبک قبیله میخواستند دموکراسی خواه شوند برهم بزند برای همین نام او، پیام او و رسالت او مورد پسند مردم خرمآباد قرار گرفت.
بزرگمهر همانجوری که گفته شد در دور نخست انتخابات، یک شبه بیش از ۲۲ هزار رای کسب کرد. او برای ورود به مرحلهی دوم انتخابات و جایگزینی با کوروش فولادی نمایندهی دورهی پنجم مردم خرمآباد، تنها به چیزی کمتر از ۳هزار و پانصد رای نیاز داشت، که جور نشد.
اگر بزرگمهر به دور دوم انتخابات میرفت سرنوشت انتخابات به کلی تغییر میکرد، بسیاری از حرکات مشمئزکننده اتفاق نمیافتاد، رسم رقابت سیاسی زنده میشد و چپ و راست برای فریب مردم بیعت نمیکردند و شاید از این بابت به نقطهی عطفی در تاریخ سیاسی خرمآباد تبدیل میشد.
عباس بزرگمهر نه کوروش فولادی، نه کریم ملکآسا و نه هیچکدام از آن نامهای آشنا بود. او زلزله بود و زلزله میشد! کاری به تواناییهای فردی او ندارم، نمیخواهم بگویم کارکرد او با سایرین متفاوت بود و در مجلس شقالقمر میکرد و یا اگر ایشان به مجلس میرفت مصدق زمان میشد، نه! بحث ما اصلن اینها نیست سخن بر سَرِ سرنوشت انتخابات لرستان است.
در آن بستر سیاسی جریان رسانهای در خرمآباد، کار خود را کرده بود. بعد از هجوم تندروها، بزرگمهر، قهرمان انتخابات شده بود و مردم سخت دنبال قهرمان بودند!
برای همین، اگر بزرگمهر میتوانست به مرحلهی دوم انتخابات ورود پیدا کند او بدون نگفت حتا بدون هیچ زحمتی فقط به پشتوانهی تکانههای تبلیغاتی مرحلهی نخست انتخابات، نمایندهی اول حوزهی خرمآباد در مجلس ششم میشد.
در آن صورت جای هیچ بیعتی باقی نمیماند و گلادیاتورهای نامآشنای حوزهی انتخابات خرمآباد برای نمایندهی دوم خرمآباد، باید باهم بدون ملاحظه میجنگیدند. وقتی گلادیاتورها راهی جز جنگیدن برایشان باقی نمیماند بهطور طبیعی دیگر راه تعاملات شاید کثیف پشت پرده، بر همه بسته میشد. این مبارزه هم تاریخی میشد و هم دستاورد فرهنگی داشت و هم در آن برادر کشی نبود و هم برای همیشه بنای بیعت نحس برچیده میشد. اما نشد!
چپها به جان هم افتادند، به جای همگرایی به واگرایی رسیدند. بر کوس تکرای دمیدند. اصلاحطلبان که با روی آوری مردم مواجه بودند قدر و منزلت خود را نشناختند. پیش از انتخابات یک نماینده را به راستها واگذار کردند. با تفرقه و خودخواهی، بهاروند را محکوم به پیروزی ساختند.
به جای همنشینی باهم با دیگران نشستند. محور عبدالرحیم بهاروند شد در حالی که اگر به جریان فکر میکردند اگر دل به دلخوشیهای کوچک، خوش نمیداشتند، میشد به شکل دیگری عمل کرد.
سه نامزد اصلاحطلب در میدان حاضر نشدند باهم گفتوگو کنند! نتیجه، آن شد که اکثریت نمایندگان لرستان در مجلس ششم به راستها هبه شد و منافع استان لرستان ضربه دید. در حقیقت دولت خاتمی در لرستان کمیتش لنگ شد.
ادامه دارد…
ماجراهای من و سیاست، , مجلس ششم در خرمآباد،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.