توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Saturday, 18 May , 2024
امروز : شنبه, ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 11 ذو القعدة 1445
شناسه خبر : 23527
  پرینتخانه » ادبی, شعر و داستان تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۹ | | ارسال توسط :

چند شعر از عبدالرضا فریدزاده

چند شعر از عبدالرضا فریدزاده

سفید سرکش بِشکوه … معرّف حضور کسی هست این‌جا قلوی دوّم من: اسب؟! ** «بزنید به کوچه‌ی علی‌چپ تبرها به قلع و قمعِ شمشاد مشغول‌اند» تابلویی در جاده‌ی عافیت! ** حساب دستشان است یک‌عدّه؛ اشیای سنگینی را که در پرواز اضافه‌بار شاملشان خواهد شد با خود نمی‌برند وقت سفر به آن‌سوی آب اشیایی از قبیل […]

سفید
سرکش
بِشکوه …

معرّف حضور کسی هست
این‌جا
قلوی دوّم من:
اسب؟!

**
«بزنید
به کوچه‌ی علی‌چپ
تبرها
به قلع و قمعِ شمشاد
مشغول‌اند»

تابلویی
در جاده‌ی عافیت!

**
حساب دستشان است
یک‌عدّه؛
اشیای سنگینی را که
در پرواز
اضافه‌بار
شاملشان خواهد شد
با خود نمی‌برند
وقت سفر به آن‌سوی آب

اشیایی از قبیل شرم و
شرف را!

**
… اهریمنِ به‌روز
نه شانه‌ها
که لب‌ها را
می‌بوسد
و مغز خر
خورش ماری‌ست
که در دهان ضحّاک
می‌روید

**
دلم برایت می‌سوزد
سخت

این روزهای آخر
فقط برای تو نگرانم
چه بر سرت می‌آید
وقتی که من نباشم
«تنهایی»؟!

| سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 719 (11 اردی‌بهشت 1403)
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.