امروز : شنبه, ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 11 ذو القعدة 1445
چند شعر از عبدالرضا فریدزاده
سفید سرکش بِشکوه … معرّف حضور کسی هست اینجا قلوی دوّم من: اسب؟! ** «بزنید به کوچهی علیچپ تبرها به قلع و قمعِ شمشاد مشغولاند» تابلویی در جادهی عافیت! ** حساب دستشان است یکعدّه؛ اشیای سنگینی را که در پرواز اضافهبار شاملشان خواهد شد با خود نمیبرند وقت سفر به آنسوی آب اشیایی از قبیل […]
سفید
سرکش
بِشکوه …
معرّف حضور کسی هست
اینجا
قلوی دوّم من:
اسب؟!
**
«بزنید
به کوچهی علیچپ
تبرها
به قلع و قمعِ شمشاد
مشغولاند»
تابلویی
در جادهی عافیت!
**
حساب دستشان است
یکعدّه؛
اشیای سنگینی را که
در پرواز
اضافهبار
شاملشان خواهد شد
با خود نمیبرند
وقت سفر به آنسوی آب
اشیایی از قبیل شرم و
شرف را!
**
… اهریمنِ بهروز
نه شانهها
که لبها را
میبوسد
و مغز خر
خورش ماریست
که در دهان ضحّاک
میروید
**
دلم برایت میسوزد
سخت
این روزهای آخر
فقط برای تو نگرانم
چه بر سرت میآید
وقتی که من نباشم
«تنهایی»؟!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.