امروز : جمعه, ۲۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 10 ذو القعدة 1445
پس بزنگاه این مردم کجاست /لرستان و مجلس مشروطه
آنانی که تاریخ معاصر لرستان را خواندهاند و با تاریخچهی مجلس و وکلای آن نیمچه آشنایی و اندک آگاهیای دارند، یادشان نرفته است، که میرزادهی عشقی، شاعر و روزنامهنگار انقلابی و ستیهندهای که علیه پهلوی اول شورید و جانش را بر سر شعری، که در ذم رضاشاه سروده بود و او را با تندترین تعبیر خطاب کرد، گذاشت:
«پدر ملت ایران اگر این بیپدر است
به چنین ملت و گور پدرش باید…»
مقولهی مجلس و انتخابات و نمایندگی در این جغرافیا از آن روزها تا سالها بعد، همواره با تحمیل و توطئه و تقلب همراه بوده است. از این رو و به همین سبب بود که میرزادهی شاعر، در همان شعری که به رضاشاه تاخت، به ماجرای تحمیلی بودن نمایندگی و انتخابات در حوزهی لرستان نیز نگاهی انتقادی و طنزگونه داشت و با چنین اشارات تلخ و گزندهای از آن یاد کرد: آن دهستانی تحمیلی بیمدرک لر
از نوک پاش الی فرق سرش باید…
سالها پس از شهریور ۲۰ و بعدها در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت و در میانه و واپسین سالهای حکومت پهلوی دوم، همواره وکلایی داشتهایم که هرگز مایهی مباهات نبودهاند هیچ، بلکه مایهی شرمساری و سرافکندگی مردمان این اقلیم بودهاند؛ فروغی ضیایی، پزشکی غیرِبومی بود، که از جایی دیگر آمده بود و در آن شرایط و زمانه که بزرگمردِ احمدآبادی، پرچم ملی شدن نفت را بلند کرد، او از مردم این خطه رأی گرفت و به بهارستان راه یافت. دکتری که در جریان آبلهکوبی و واکسیناسیون، قصهها از او وِرد زبان مردم شده بود و دهان به دهان میگشت. سالها بعد در لابلای اسناد مجلس لرستان که سیدفرید قاسمی برملا کرد و در مقدمهی مفصل کتابِش؛ «اسناد مجلس خرمآباد» بدان اشاره کرده میبینیم، که بهای تکیه دادن بر کرسی نمایندگی مجلس خرمآباد و لرستان برای کسی که علاقهمند بود و میخواست شولای وکالت این خطه را بر شانه اندازد، ۶۰۰ تومان ناقابل آن ایام آب میخورده است.
پس از انقلاب هم، روایت غالب نمایندگانی که از لرستان، به ویژه خرم آباد و بعضی نقاط دیگر که به مجلس فرستاده ایم، شنیدنی است؛ علاوه بر «عنایت»، که مدرک دکتری کامپیوترش را از یکی از کشورهای غربی گرفته بود و یکی از نخبگانِ دانشگاهی در زمینۀ طراحی و نرم افزار بود و در آن روزگار فقط پاره ای انگشت شمار در ایران این مدرک را داشتند، از برخی شخصیت های علمی و دانشگاهی که روانه مجلس کردیم، جدای از بروجرد و یکی دو جای دیگر، نام چند تن در ذهنم مانده است؛ از حقوقدانی چون حیدریمقدم و پزشکی چون فرید، اگر دست به کاری هم زدند، بیگمان در راستای توسعهی جایگاه شغلی و منافع فردیاشان بود و خیر چندانی برای این مردم فلکزده و شوربخت نداشت، غالب وکلای خرمآباد، هرگز و هیچگاه، نه منشأ خدمتی در سطح کلان و ملی شدهاند، و نه هم در سطح استانی خدمتی برای جغرافیای بیدر و پیکر اقلیم خود کردهاند.
در پارهای بزنگاههای مهم هم، که برخی جریانها، از هدایت شدهاش تا ناآگاهانی، که زیر تأثیر جریانهای مبهم و مشکوک چه در فضای فرهنگ و رسانه و سینما گرفته، چه در فضای بازار و اجتماع و چه در میان برخی مقامات ناآگاه و بیخرد، که هر از گاهی آبروی لرستان و حیثیت مردم شریف، اما شوربختش را به بازی گرفته و دستمایه طنز و نکتهگیری میکردند، و میکنند، هرگز ندیدم یکی از وکلای این خطه، به دفاع از مردم شریف و نجیب این جغرافیا برخاسته باشد؛ وکلایی که از مردم این اقلیم رأی گرفتند و در قامت نماینده به بهارستان راه یافتند؛ نه حضورشان در کسوت نمایندگیِ مردمشان زینتبخش و گردنآویز بهارستانیها بوده است، و نه هم از آبروی مردمان حوزهی انتخابیه خود حفاظت و پاسداری کردهاند. پارهای از این نمایندگان با اظهارنظرهای نابخردانه و نامعقول، فضایی فرحبخش برای بهارستانیها فراهم کرده و مایهی هزل و ریشخندِ خود و تحقیر و ریشخند و شرمساری مردمشان شدهاند. به خاطرم ندارم، حتا یکبار در جریان برخی اتفاقات و حوادث تلخ و ناگواری که گاه و بیگاه و آگاهانه و ناآگاهانه از سوی بعضیها منجر به توهین و تحقیر لُر و لرستانی شده و میشد و میشود، یک موضعگیری کرده باشند.
نشانههای این فضا و معضل را در سالهای قبل و بعد از انقلاب میتوان رمزگشایی کرد؛ در میانهی دههی ۵۰، فیلمِ؛ «آقای لر به شهر میآید»، ساخته شد، که در آن سادگی یک لر به بلاهت تعبیر و دستمایهی قصه شده بود. در دههی نخست پس از انقلاب، که سریالِ؛ «زیر بازارچه» روی آنتن رفت و به موسیقیِ شکوهمندِ قوم لر بیحرمتی شد و یا بعدتر که یکی- دو ضربالمثل لری، به طرزی سخیف و مبتذل در سریالِ «خاله سارا»، گنجانده شده بود، و یا در یک مجله که اگر اشتباه نکرده باشم، سپاس نام داشت، با ناسپاسی، در یکی از گزینههای جدولِ مجله، قوم نجیب و شریف لر را به سُخره گرفته بود، و البته دهها نکتهی دیگر که در این وجیزه نمیگنجد و مجال دیگری میطلبد، حتا یکبار به یاد ندارم و ندیدهام که در یکی از این بحرانها و بزنگاهها از گلوی نمایندهای از خطهی لرستان، در مقابل این همه حجم از هجمه و هجوم ناروا به قوم لر و مردم مظلوم آن، صدایی به اعتراض برخاسته باشد! پس بزنگاه این مردم کجاست!؟ نمایندهای که به عنوان پزشک، از مردم رأی میگیرد، اما سودای دیگری دارد، ناگهان با خبر میشویم، که در صحن علنی مجلس و در پیشگاه ملت، به مردم دیارش و به آنها که به او رأی دادند تا بر کرسی نمایندگی مجلس بنشیند و در زمهریرِ روزهای زمستانی لرستان، پاستورنشین و بهارستانی شود، با صراحت تمام، در قامت دشمن مردم ظاهر میشود.
از روزی که اسدالله میرزا مشیرالسلطان یا معروف به مبشرالسلطان بر کرسی نمایندگیِ مجلس شورای ملی نشاندند و به نمایندگی خرمآباد راهی بهارستان نمودند، تا هنگامۀ پُرتب و تاب انتخابات دورهی هفدهم و مبارزات شدید انتخاباتی که مصادف با ستیز و کشمکش دکتر مصدق با مجلس شد، که به عنوان نخست وزیر در جلسهی افتتاح مجلس هفدهم شرکت نکرد و در نامهای که برای مجلس فرستاد یادآور شد که در پارهای از حوزههای انتخابی تقلب و فساد فاحش وجود داشته است. بنابراین مردم از وکلای تحمیلی تنفر کامل دارند. لذا از نمایندگان خواست تا اعتبارنامههایی را که مخدوش بودند و ایراد داشتند، تأیید نکنند.
از فردای آن روزی که ۲۵ تن دیگر از نمایندگان مجلس شورای ملی به تبعیت از نمایندگانِ عضوِ کمیسیون نهضت ملی معترضانه استعفا دادند، تا مجلس از اکثریت بیفتد و عمر مجلس هفدهم به سر آمد، تعدادی از نمایندگان از جمله نمایندگان خرمآباد تا واپسین روزهای آبانماه آن سال (۱۳۳۲) در مجلس ماندند و خود را همچنان نماینده میپنداشتند. فقیهی شیرازی، نمایندهی خرمآباد، یکی از آن نمایندگان بود.
دکتر حاج سیّدعبدالکریم فقیهی شیرازی، در جریان انتخابات مجلس هفدهم، نامش به عنوان وکیل لرستان از صندوق درآمد. این طبیبِ مؤمن، اهل شیراز بود و نسبش به سادات شیرازی میرسید و با این که تحصیلات خود را در مدرسهی گیاهشناسی مشهد گذرانده بود، اما بیگمان بندِ ترقیاش، دور از چشم جماعت، به یک جایی وصل بود که توانسته بود زیرزیرکی و در خفا نامش جزو اسامیِ اطبای مجاز به طبابت قرار بگیرد و هیچجایی هم بهتر از خرمآباد نبود، که «اثر نفسش بیشتر از نتیجهی حکمتش باشد.» خلاصه راهی خرمآباد شد و به سرعت پلههای ترقی را چندتا یکی پشت سر گذاشت. چیزی نگذشت که از پشت میز طبابت، به صندلی وکالت مجلس رسید.
دربار و دیگر مراکز و اهالی قدرت، این دکتر فقیهی شیرازی را نیز، همچون «مبشرالسلطان» بر کرسی نمایندگی خرمآباد نشاندند، که نه بومی بود و نه گامی در راه محرومیتزدایی مردم لرستان برداشت، و نه هم چندان علاقه و تعلقی به این دیار داشت. این سید عبدالکریم، دل در گرو جایی دیگر داشت و یکبار، حتا برای یک بار هم نام خرمآباد را در سالهای «وکالتش در مجلس شورای ملی» بر زبان نیاورد، که نیاورد و این روایتی تلخ و تراژیک بود که تا سالها بعد ملکهی ذهن اهالی مجلس و وِرد زبانِ بهارستاننشینها شده بود. ماجرای این سید شیرازی، که طبابت نخوانده بود و آن روزها هم به گمانم هنوز رشتهی گیاهپزشکی نیامده بود، حالا چرا باید ماجرای این دکتر قلابی باید بشود قصهی غمانگیز این دیار و طنزِ تلخِ تاریخ خرمآباد و لرستان در مجلس و تا قیام قیامت تا مجلسی در ایران هست و مردمی در ایران به نام لرستان نفس میکشند باید ماجرای این قصه در محکمهی تاریخ معاصر این دیار روایت شود! حضور بیثمر این سید شیرازی سبب شده بود که مرکزنشینان تصور کنند که خرمآباد نماینده ندارد. از این رو در دومین دورهی مجلس، شهر ما وکیل نداشت.
به هر حال، مردم خرمآباد، همزمان با دورهی دوّم مجلس شورای ملی و در سالهای بینمایندگی، نامههای گوناگونی به نمایندگان مجلس، رییسالوزرا و سایر مقامات مسئول و مطبوعات آن دوره نوشتهاند، که بیانگر اوضاع خراب خرمآباد آن سالهاست. مردم شهر چون وکیل در مجلس نداشتند، بیشتر نامههای خود را به محمّدعلی بهجتِ دزفولی نمایندهی خوزستان مینوشتند، که نامی آشنا برای شماری از روحانیون مشهور و تاجران معروف خرمآبادی بود و با وی از سالهای پیش مراوده داشتند. بیشتر نامههای اهالی لرستان و مردم این خطه با عنوانِ؛ «ما اهالی فلکزدهی خرمآباد» برای او ارسال میشد.
سالهای پس از انقلاب و در یک دوره، بعضی نمایندهها را داشتهایم، که خاطرات گوناگونی از آنها روایت میشود، که جای پرداختن اشان نیست و مجالی دیگر میطلبند. پارهای از آنان در کنار یکی- دو نفر دیگر، شهرهاند. از چرت زدنها و خمیازهها و خرناسهایِ کِشدارِ معروفشان بر روی صندلیهای مجلس، که آنها را شهرهی اهالی مجلس و «بهارستان نشینها» کرده بود و با همهی آن، بعضیهاشان دو دورهی ناقابل از مردم رأی گرفتند.
قصهی غمانگیز و پُرغصهی مجلس ما، اما آن است که طی این سالها جدای از نمایندگان حوزهی انتخابیهی بروجرد و یکی دو جای دیگر، چرا هیچکدام از وکلای این دیار، بهویژه حوزهی خرمآباد، در طی دوران اقامتشان در بهارستان و در صحن علنی مجلس، هرگز و هیچگاه در قامت واقعی فردی که مردمش را نمایندگی کند و یا در حد و اندازهای که از شأن یک نماینده انتظار میرود ظاهر نشدهاند تا مایهی مباهات مردم لرستان و حوزهی انتخابیهاشان شوند.
برخی از این نمایندگان، نامشان در هیچ بزنگاهی از تاریخ معاصر لرستان دیده نمیشود و حتا در هیچ گوشهای از رویدادهای این خطه اثری بر جای نگذاشتهاند و به معنای واقعی کلمه بیخاصیت بودهاند. این نمایندگان تنها کاری که از عهدهاشان برآمده، آمدوشد از این سازمان به آن سازمان و از این وزارتخانه به آن وزارتخانه بودهاست، آن هم غالباً برای گرفتن وامی کلان و تسهیلاتی با اعتبار بالا و اخذ یک مجوز مهم اقتصادی برای یکی از اعضای خانواده و نزدیکان و بستگانشان بودهاست. پارهای هم اگر اهل پیگیری کاری بودند، تلاش و تکاپوی شخصی برای تصاحب امتیازی بوده است و با اینکه در ارتباطگیری حرفهای بودند و کمی تا قسمتی هم قاعده و قواعد کار را بلد بودند اما از این توانایی چیزی عاید لرستان نشده است.
پارهای نیز استاد رایزنی و لابیگری بودند و تمام انرژیاشان صرف منافع فردی خودشان شدهاست؛ یکی، یک پایش در اتاق بازرگانی بود و پای دیگرش در شیلات و برای سازمان دریانوردی و کشتیرانی پا کم میآورد، یکی نیز با این که پزشک بود، اما اوقاتش را با اصحاب نفت سپری میکرد و آخرسر هم که چهارسال دورهی وکالتش سرآمد، خود را از علوم پزشکی منتقل کرد تا مابقی دوران خدمتگذاریِ صادقانهاش به مردم فلک زدهی لرستان، که از قَبَلِ رأیی که او از آنها گرفت، اوقات خود را در میان اهالی و اصحاب نفت و شرکت ملی نفت سپری کند. هرچند سایر وکلای پیش و پس از او هم، جز تعدادی انگشتشمار هرگز به استان برنگشتند، و هر کدامشان به جایی مأمور و منتقل شده بودند؛ یکی در جایی در شمال کارخانه زد و دیگری هم شاید در یکی از استانهای شمال غربی یا شرقی و در بین هموطنان آذری زبانمان روزگار میگذراند، چه فرقی میکند. دیگری هم با این که مدرک ارشد ادبیات فارسی دارد، اما در کیش، سرش به کارهای اقتصادی گرم است و بقیه هم قدرِ مسلم جایی در پایتخت به فعالیت تجاری و اقتصادی مشغولند و به عشق مردم لرستان، که دارند در بیکسی خودشان به سرعت رتبههای برجستهی بیکاری را تصاحب میکنند.
جای زیاد دوری نمیرویم، همین یکی دو- سال پیش بود که بر اثر زحمات طاقتفرسا و شبانهروزیِ وکلایِ سالهای دور و نزدیکمان، طی دو سال متوالی و متمادی شاخص یک فلاکت و بیکاری را از آن خود کردیم و به سرعت هم داریم رتبههای دیگر را به لطف تلاشهای بیبدیلِ وکلای تاریخسازِ ایام ماضی و اکنون و آینده کسب میکنیم. من هرگز آدم مطلقاندیشی نبودهام و نیستم، چون میدانم بسیاری از متفکران بزرگ جهان سالهاست علیه «مطلقگرایی» و «مطلقاندیشی» گفتهاند و نوشتهاند و بعضی نیز مثل «اینشتن»، سالها قبلتر، موضوع «نسبیت» را مطرح کردهاست و بعضی هم مانند «رولان بارت»، البته قبل از فیلسوفان و متفکران مدرن، از «سارتر» و «کامو» و «هابرماس» و «مارکوزه» بگیر تا دیگر متفکران و شارحان پست مدرن، نظیر؛ «میشل فوکو» و «ژان لاکان» و «ژاک دریدا»، نظریۀ «عدم قطعیت» را مطرح کرده است، بنابراین خواستم خدمتتان عرض کنم، که کمی تا قسمتی میدانم مطلقگرایی بد و نکوهیده است، اما این یک بار بر بنده ببخشایید، که از لفظ مطلق استفاده میکنم، که جز چند نام انگشتشمار، اگر نگویم همه، اما با قطعیت می گویم روایت غالب کسانی که از مردم لرستان رأیگرفتند، دیگر هرگز به این دیار بازنگشتند، و تمام روابط خود با زادبومشان را قطع کردند، مگر با سفرِ سِکرت و مخفی و پنهان و آن هم برای یا شرکت در عروسی یکی از بستگان درجه یک جامانده، یا حضور در مراسم ختم یکی از مردان و زنان کهنسال فامیل و خویشان باز هم درجه یک و یا برای فعالیت و تجارت یا کاری اقتصادی، گرچه آن را هم معمولاً میبرند جایی دور از چشم و دسترس فامیل و خویش و نزدیکانشان و در کل دور از دل و دیده و نگاه این مردمِ بخیل و چشم تنگ لرستان، تا خدای ناکرده فعالیت مبارک اقتصادیشان از چشم حسود قوم لر در امان بماند. با این همه، زبانم لال شاید گرفت یکبار دیگر و با یک انگیزهي اقتصادیتر و تازهتر، فیلِ نازنینشان یاد هندوستان کرد و پیرانه سر، دوباره سودای نماینده شدن، آن هم برای سپری شدن ایام و اوقات فراغت به سرشان بزند! شاید دل دادند به این که لحظات شاد و مفرح و سرخوشانهی دوران بازنشستگیاشان را در دیارشان سپری کنند، خدا را چه دیدهاید! ما که بخیل نیستیم!
سالها پیش از یکی از دوستانِ لرستانی مقیم تهران شنیدم، یکی از کارکنان مجلس برایش تعریف کرده بود، که یکی از دو نمایندهی شهرم خرمآباد، صبحها قبل از همه در مجلس حاضر میشود تا با نمایندگان سلام و صبح بهخیر و احوالپرسی کند و با آنها آشنا شود! باید برای این همه خلاقیت درود فرستاد! در حالی که یک نمایندهی لایق و شایسته و قَدَر با اولین سخنرانیها و گفتوگو و لابیگری و قدرتش در چانهزنی و رابطهگیریاش در مجلس، هوش و دانش سیاسی و درک و دریافتش از اوضاع جهان پیرامون و فهمش از شرایط زمانه را با قدرت بیان و فصاحت کلام نشان میدهد و نامش بر سر زبان میافتد، نه با زود رفتن به مجلس و سلام و صبح به خیر و احوالپرسی کردن با دیگر نمایندگان، که این جز این که به مایه طنز و نکتهگیر
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.