توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 16 May , 2024
امروز : پنج شنبه, ۲۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 9 ذو القعدة 1445
شناسه خبر : 22760
  پرینتخانه » اجتماعی, لرستان پژوهی, یادداشت تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۹:۳۹ | | ارسال توسط :
یاد بعضی نفرات

هزارتوی پُرراز (از عاشقانه‌نویسی تا فرهنگ‌نویسی) علی‌مردان عسکری‌عالم / بخش دهم

هزارتوی پُرراز (از عاشقانه‌نویسی  تا  فرهنگ‌نویسی) علی‌مردان عسکری‌عالم / بخش دهم
اشاره: «یاد بعضی نفرات»، نگاشته‌های سال‌های پایانی دهه‌ی 80 و یکی- دو سال نخست دهه‌ی 90، در باره برخی چهره‌های فعال فرهنگ، هنر و ادبیات لرستان است.

این نوشته‌ها از متنِ گفت‌وگوی نگارنده و دیگر چاپ‌کرده‌های اندیشه‌ورزان و اصحابِ فکر و فرهنگ و هنر تدوین شده‌است که هرکدام در سطح و اندازه خود، منشأ اثر بوده و به سهم خود نیز موجب رشد و تعالی جریان فرهنگ و هنر در زادبوم خود بوده‌اند.

علی‌مردان، سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش را خوب به یاد می‌آورد؛ پدرش، کشاورزی ساده بود. گرچه سوادِ خواندن و نوشتنش مختصر و به همان سیاق الفبای ابجد بود، اما ذهنی شاعرانه و موزون داشت، مقداری هم شعر محلی و عامیانه‌وار سروده بود. بعضی از بازماندگان فامیل و هم محلی‌ها به‌ویژه خویشان نزدیک و بعضی از دوستان دهکده‌هایِ هم‌جوارش، هنوز سطرهایی از سروده‌های لکی‌اش را در حافظه و خاطره دارند. با این‌که این سواد در آن اندازه نبود که بتواند رمان بخواند و یا منتی را خوب بنویسد؛ بیش‌تر خواندنی مختصر به همان صورت ابجدخوانی بود، در حد آن‌که سر از متنی درآورد. با این همه یک سر و گردن بر دیگر اهالی دهکده داشت.
پدرش از دکتر مصدق چیزهایی می‌دانست و می‌گفت. بعدها که علی‌مردان، نوجوانی پا به بلوغ شد، از پدر درباره‌ي مصدق پرسید، که او را چه جوری می‌شناخته است و چگونه و کجا با نام مصدق آشنا شده است. پدر، در پاسخ پسر روایت کرد: یک روز در رومشکان، در جلسه‌ای بود، که در آن‌جا در مجلسی که محمدحسین خان غضنفری، پسر نظرعلی‌خان امرایی حضور داشت. ( نظرعلی‌خان، از طایفه‌ي امرایی بود و یک چند حاکم بخشی بزرگ از لرستان بود. مادرِ یکی از عموهایِ علی‌مردان نیز از طایفه‌ی امرایی بود.) در آن مجلس، محمدحسین‌خان به تعریف کردن از مصدق می‌پردازد و این‌که مصدق آرزوی سعادت و سربلندی ملت ایران را داشت و بعد از کارهایی هم که دکتر مصدق از زمانی که نماینده‌ي مجلس بود، تا زمانی که نخست وزیر شد، چگونه با انگلیسی‌ها درافتاد و چقدر تلاش و مبارزه کرد تا نفت ایران را از چنگال استعمار انگلستان درآورد. در ادامه‌ی روایتش از زبان محمدحسین خان، که در باره‌ی پیرمرد احمدآبادی، آن بزرگ‌مردی، که بیش از نیم‌قرن از عمر سیاسی‌اش را در راه مبارزه برای سعادت و سربلندی ایران و تلاش برای ملی کردن صنعت نفت گذراند و سرانجام طرح ملی کردن صنایع نفت را به صحن مجلس برد و به تصویب نمایندگان ملت رساند. بعد هم از زبان غضنفری است که می‌شنود با ملی شدن نفت ایران، انگلیسی‌ها دست به توطئه و دسیسه‌چینی شدند و با کمک و حمایت آمریکایی‌ها که اوایل از مصدق جانبداری نموده، اما در ادامه با انگلیسی ها هم صدا شده و به صورت پنهانی با طرح یک کودتای انگلیسی- آمریکایی نسخه‌ي پیرمرد و دولتش را پیچیدند و او را به زیر کشیده و سرنگون کردند.
پدر علی‌مردان، برای اهالی آبادی و بعضی از نوجوانان و جوانان نقل می‌کرد که محمدحسین‌خان غضنفری در رومشکان و در همان مجلس بود که برای حاضران گفت که او و بعضی دیگر از اهالی چگونه مخفیانه طرفدار مصدق شدند. سپس از زبان غضنفری ادامه می‌دهد؛ سال‌هایی که مصدق به نخست‌وزیری رسید و دولت تشکیل داد، انگلیسی‌ها که یک عمرثروت و منابع نفتی و دیگر منابع ما را تاراج می‌کردند، برای سرنگونی دولت مصدق، دست به هرکاری زدند. آن‌ها پس از اعلانِ تصویب ملی کردن صنعت نفت توسط مجلس ملی، ابتدا نفت ایران را تحریم کردند، به‌طوری هیچ‌کدام از دولت‌هایی که با انگلستان رابطه‌ي سیاسی و اقتصادی داشتند حتا یک بشکه از نفت ایران را نخریدند و در هم سویی با استعمار پیر و مکار بریتانیا از خرید نفت ایران سرباز زدند.
انگلیسی‌ها با تحریم نفت ایران، دولت مصدق را با یک چالش جدی و بحران خطرناک بر سر خرید نفت مواجه کردند. حتا استالین و دولت شوراها و رهبران حزب توده هم از خرید نفت ایران شانه خالی کردند. حزب کمونیست شوروی و رهبر مخوف و دیکتاتورش و سرسپردگان توده ای ایرانی‌اش که به ظاهر در ستیزی آشتی‌ناپذیر با استعمار انگلیس به سر می‌بردند و با امپریالیسم جهان‌خواره‌ي آمریکایی نیز پنجه در پنجه افکنده بودند، اما در باطن با استعمار انگلیس هم‌سویی کردند و برای نابودی پیرمرد و دولتش از هیچ کاری فروگذار نبودند و کاری کردند که دولت مصدق از پیش فلج شده و زمین گیر شود. سرانجام آمریکا با انگلیس متحد شد و با توطئه طرح کودتایی که ریختند را به فرجام رساندند و برای به زیر کشیدن مصدق و دولتش، جام سقوط سرکشیدند.
مردم ایران، مرد و زن از دولت مصدق به دفاع برخاستند و در واکنش به تحریم نفت از طرح فروش اوراق قرضه‌ي ملی که دولت مصدق برای برون رفت از بحران تحریم خرید نفت ایران پیشنهاد کرده بود، استقبالِ بی‌نظیری نمودند. مردان و زنان به حمایت از نخست وزیر محبوبشان حتا پس انداز اندک زندگی اشان را به دولت واگذار می‌کردند. زنان و دختران، النگوها و دست بندهایشان را به دولت محبوبشان پیش کش کردند. البته جملگی باور داشتند که این پول‌ها برنمی‌گردد. با کودتا هم سرنوشت این پول ها در هاله‌ای از ابهام همیشگی فرو رفت و شاید هم، همان ارتشیان و آدم‌هایی که در دربار و دولت نفوذ داشتند، پیش از کودتا بخشی از آن پول‌ها و بعد از کودتا همه‌اش را لوطی خورش کرده باشند.
قضات دیوان داوری لاهه گرچه نخست زیر فشار مقامات پرنفوذ استعماری انگلیس، سعی در رعایت حفظ منافع دولت فخیمه‌ي بریتانیا داشتند، اما سرانجام رای به نفع ایران و محکوم کردن انگلیس دادند. این در حالی بود، که بعضی از آدم‌های درون دولت و ارتشیان برای پول‌های اوراق قرضه هم دندان تیز کرده بودند.
انگلیسی‌ها که سال‌ها به چپاول و غارت نفت ایران و دیگر منابع اقتصادی ما مشغول بودند از ایران به دیوان بین‌المللی لاهه شکایت بردند. با شکست انگلیسی‌ها در لاهه، مقامات سیاسی و شرکت نفت انگلیس بی‌کار ننشستند و از هر طرف دست به توطئه و دسیسه‌چینی زدند و با یاری آمریکایی‌ها طرح یک کودتا را علیه دولت مصدق ریختند و محبوب ترین دولت ملی ایران را سرنگون کردند.
آن زمان در دهکده‌ی عالم‌آبادِ سفلی حتا یک رادیو وجود نداشت. سال‌ها بعد، پدر علی‌مردان نخستین رادیوی ترانزیستوری را به روستا آورد. این رادیو تأثیر فراوانی بر روی ذهن و روان علی‌مردان و دیگر هم‌سن و سالانش در آن روستا گذاشت.
رادیو نخستین سنگ بنای آشنایی آن‌ها با دنیای بیرون بود. مبنایی برای فهمیدن دنیای جدید بود. پدر علی‌‌مردان، سواد مختصری در حد خواندن با الفبای ابجد داشت. کوره سوادی مختصر که در دنیای علی‌مردان بی‌تأثیر نبود. رادیو بی شک مقدمه‌ای شد برای شناخت اولیه‌ي علی مردان از جهان معاصر، و با رادیو و البته بعدها روزنامه‌ها و نشریات بود که به شناخت و آگاهی بیش‌تری می‌رسید. رفته‌رفته از طریق کتاب‌ها و مجلات و روزنامه‌ها بود که با اصطلاحات و مفاهیم دنیای جدید آشنا می‌شد؛ استبداد، استعمار، استثمار، امپریالیسم، و ده‌ها اصطلاح و مفاهیم دیگر را از طریق رادیو و مجلات و کتاب‌ها بود که شناختند. رادیو تا آن زمان برای آن‌ها چیز غریبی بود. از طریق همین رادیو و بعد روزنامه‌ها و مجلات و کتاب‌هایی که به الشتر می‌آمد، علی‌مردان و هم‌نسلانش با مفاهیم و مسایل عصر جدید آشنا می‌شدند، و همین هم زمینه‌ساز این می‌شد که علی‌مردان چندسال بعد، بعضی کتاب‌های؛ اسماعیل رایین، فریدن آدمیت و کتاب‌هایی چون؛ تاریخ بیداری ایرانیان و تاریخ مشروطیت احمد کسروی را پشت ویترین کتاب‌فروشی‌ها ببیند. هرچند فهم او هنوز به این کتاب‌ها قد نمی‌داد و اگر هم صفحاتی از آن‌ها را به او می‌دادند که بخواند و می‌خواند؛ چندان چیزی از آن‌ها را نمی‌فهمید، چه رسد به این که درک و دریافتی عمیق از خواندن آن‌ها پیدا کند. اما رفته رفته فهم او در حد و اندازه‌ای فراتر از قلمرو، جغرافیا و اقلیم رشد می‌کرد. به‌طوری که قلمرو این فهم هرآینه فراخ‌تر و وسیع‌تر می‌شد. بزرگ‌تر که می‌شد، می‌توانست با پس‌انداز اندکش کتاب بخرد و پا به دنیای بزرگ‌تری بگذارد که تا دیروز برای او ناشناخته بود. در فاصله‌ی چندسال علی‌مردان کتاب‌های زیادی می‌خواند و با محتوا و متن این کتاب‌ها آشنا می‌شد تا رسید به روزی که یکی از آشنایانش که اهل مطالعه بود از او پرسید؛ کتاب سگ ولگرد صادق هدایت را خوانده‌ای؟ علی‌مردان گرچه کتاب را خوانده بود، اما چندان روی آن فکر نکرده بود که بتواند در باره‌اش چیزی بگوید و تحلیلی درست از آن چه خوانده بود داشته باشد. غافل‌گیر شد و همین هم باعث شد تا دوباره سروقت کتاب برود و آن را بازخوانی کند. این بار اما با مداقه‌ی بیش‌تری به خواندن کتاب پرداخت. مدتی بعد که آن دوست را دید و برایش گفت که کتاب را دوباره‌خوانی کرده است، اما این بار، چیزهای دیگری را از آن فهم کرده است.
گفت‌وگو و بحثشان که گل کرد، این بار برایش چیزهایی از کتاب سگ ولگرد گفت و آن آشنا دستی به تأیید بر شانه‌ی علی‌مردان گذاشت و برایش درود فرستاد و گفت: این شد کتاب خواندن و در ادامه هم گفت: اگر در کتاب خواندن، ما به فهمی تازه از جهان و هستیِ پیرامونمان نرسیم که چه دردی می‌خورد.
آن روزها هنوز غالب مردم سینما را سرگرمی می‌دانستند و وسیله‌ای مفرح برای گذراندن اوقات فراغتشان. کتاب مثل سینما نبود که مخاطبش را سرگرم کند. تازه از سینما هم باید آموخت و یاد گرفت. سینمای امروز هم فراتر از سرگرمی رفته است و سال‌هاست دارد به یک زبان و یک رسانه فراگیر تبدیل شده است. آن آشنا برای علی‌مردان گفته بود، که باید در خواندن به درک و فهمی تازه رسید. اگر سگ ولگرد را بازخوانی نکرده بود، با دیدن آن دوست، گفت‌وگویشان به یک مفاهمه‌ی مشترک نمی‌رسید. علی‌مردان به مجردی که آن دوست و آشنا را دیده بود، ماجرای سگ ولگرد و پرسشی که از او کرده بود و نتوانسته بود پاسخی برایش داشته باشد، این بار بی‌درنگ بحث را به سگ ولگرد کشانده و سر سخن را در دست گرفته و گفته بود؛ در حقیقت آن سگ، یک سگ نژاده و اصیل بوده که خیلی هم به صاحبش خدمت می‌کرده است، اما صاحبش، به‌رغم آن، چندان به وی توجه نمی‌کرده است. سگ از سر ناچاری می‌رود با سگ‌های غیرِ نژاده یا دگرنژاده درمی‌آمیزد. سگ، که در پرسه‌گردانی با دیگر سگ‌ها سرگرم شده و هم‌دم و مأنوس‌اشان می‌شود، در نهایت کارش به آوارگی و سرگردانی می‌رسد. روزی سگ پای دیواری دراز می‌کشد. باغبان وقتی سگ غریبه را می‌بیند، با بیل به جانش می‌افتد و کمرش را می‌شکند! آن دوست و آشنا وقتی تحلیل علی‌مردان را از کتاب شنید، لبخندی بر پهنای صورتش نشست و سرش را به نشانه‌ی تأیید تکان داد و گفت: همانند ما ایرانی‌ها که صاحب یا صاحبانمان قدر خدمت و صداقت‌مان را نمی‌دانند و دور از جان، ما به سرنوشت «بات»، آن سگ ولگرد مبتلا می‌شویم و چندتا آفرین و باریکلا هم حواله و نثار علی‌مردان کرد و گفت: تو کتاب‌خوانی حرفه‌ای خواهی شد!
از آن روز به بعد بود که علی‌مردان، کتاب را تنها برای سرگرمی و گذران اوقات و فراغتش نمی‌خواند، بلکه بیش از هر چیز هدفش از خواندن، و در حقیقت درست خواندن، فهمیدن بود. رفته رفته دیگر کتاب خواندن برایش ماهیتی سرگرم کننده نداشت و هر کتابی که دستش می‌آمد آن را با دقت و تمرکز می‌خواند و گاه بعضی موضوع‌ها را هم که خوب درک نمی‌کرد، دوباره می‌خواند و می‌خواند و یادداشت می‌کرد و بعضی ابهامات کتاب را که به فهمش نمی‌رسید از دیگران می پرسید. با بازخوانی کردن کتاب‌ها و طرح پرسش کردن از دیگران بود، که علی‌مردان، بعدها به کتاب‌خوانی حرفه‌ای تبدیل شد و یاد گرفت که برای فهمیدن یک موضوع گاهی لازم است کتابی را چندبار بخوانی تا به درک و دریافتی تازه از آن برسی. با همین رویه بود، که شروع کرد به مطالعه‌ی کتاب‌هایی که پیش‌تر خوانده بود تا به جهات، جنبه‌ها، ابعاد و زاویه‌های دیگری از نگاه نویسنده برسد.
علی‌مردان، با ژرف‌نگری و عمق بیش‌تری به کتاب‌خوانی پرداخت. دیگر به این تلقی و فهم می‌رسید که درست خواندن، بسی سخت‌تر و دشوارتر از زیاد خواندن است. علی‌مردان، مانند یک انسانی که گمشده‌ای داشته باشد، سال‌ها بعضی کتاب‌ها را خوانده بود، بی‌آن‌که اصلاً متوجه پاره‌ای از موضوعات‌شان شود. فقط عاشق مطالعه بود و حرص و ولع عجیبی به خواندن داشت. بی‌تاب مطالعه بود و عطش سیری‌ناپذیری‌اش به خواندن، او را وا می‌داشت که فقط بخواند. اگر کسی چندسال از او بزرگ‌تر می‌بود و اهل کتاب خواندن و مطالعه بود، با او به گفت‌وگو می‌نشست و اگر هم از او کوچک‌تر بود و علاقه‌ای به خواندن داشت و یا میانه‌ای با کتاب خواندن داشت، او را برای درست خواندن راهنمایی می‌کرد، شاید برخی کتاب‌ها را نمی‌خواند و تنها روی کتاب‌هایی وقت می‌گذاشت، که در راستای علاقه‌اش باشد. در حالی که قبل‌تر، که شناخت کافی از کتاب‌ها نداشت و نمی‌دانست، کدام کتاب‌ها را در اولویت خواندنش بگذارد، موجب می‌شد تا وقت و انرژی خود را روی بعضی کتاب‌ها به عبث سپری کند. درست است که مطالعه خوب است، اما باید بدانی چه کتابی را می‌خوانی، تا فرصت از این شاخه به آن شاخه پریدن، وقت و فرصت را از تو تباه نکند. کاری که بیش‌تر ما آن را تجربه کرده‌ایم. عمر آدم کم است و باید آن را غنیمت بشمرد.
علی‌مردان با خواندن کتاب به نوعی آگاهی نسبی می‌رسید. اندیشه‌ای که که از راه مطالعه به دست می‌آورد، گویی او را از خواب غفلت هزاران ساله‌ای بیدار می‌کرد. او ‌چون بسیاری از هم‌نسلانش آسیمه سر و شتابزده می‌خواست جهانِ کوچکِ پیرامونش را تغییر بدهد. از این رو در گمان و پنداشتی شتابان، در پی تغییر وضعیتِ موجود بود. بعدها بود که فهمید هر نوع «ارزیابی شتابزده»، حاصلی جز پشیمانی ندارد. آن‌ها به سرعت برق و باد می‌خواستند همه چیز درهم بریزد و عوض شود. ارزیابیِ شتابزده، همواره نتیجه‌ي معکوس می‌دهد. بعضی آدم‌ها بی‌آن که شناختی از اوضاع جهان و وضع زمانه داشته باشند، با کلی گویی و ژست دادن و خودنمایی در بیان برخی اصطلاحات و تلاش برای دیده شدن، بدون آن که نسبت به موضوعی شناخت و آگاهی داشته باشند، دست به کارهایی می‌زنند که دیده شوند. بعضی چیزها را بدون شناخت تکرار می‌کنند و در جایی که هیچ‌گونه درکی از آن ندارند، با تقلید و تکرار برخی مفاهیم می‌خواهند، به‌عنوان روشن‌فکر و هنرمند جلوه‌گری کنند. نسلی که در سال‌های نخستین انقلاب با تکرار چهارکلمه‌ي کلیدی؛ «تز، تضاد، آنتی‌تز و سنتز» برای حل همه‌ي مصائب و بحران‌های جامعه، یک نسخه‌ي کپی شده داشتند؛ برخی تقلید و نسخه چندم در بدل‌سازی از اصل، که ایرانی‌ها البته در این کار نمونه و بی‌بدیل‌اند. تغییر جهان امری کوتاه مدت و یک روزه نیست. مثل چرا و چگونه است؛ چگونه‌اش ساده است، خراب کردن با قهر! اما آن چه باید به جای این ویرانه کاشت، چه چیز باید باشد. تجربه‌ی برخی چیزها احساسات یک دوره از زندگیِ علی‌مردان بود، امری که بعد از سال‌ها فهمید؛ پدیده‌های احساسی، مطلوب به مراد نیستند. غلیان احساسات که فروکش کند، به دنبالش ندامت و پشیمانی می‌آورد. افسوس بر گذشته و حسرت، دردی را دوا نمی‌کند. حاصل کار هرچه بود، چشم و گوش او را به جان پیرامونش باز کرد.
علی‌مردان، مانند بسیاری از هم‌نسلانش از طریق اندیشه‌هایی که او آن‌ها را ترقی‌خواهی و تجدد می‌نامید، با مفاهیمی چون؛ عدالت، استقلال و آزادی که در آن زمان حرف زدن از آن‌ها جرم بود و گوینده‌اش مستوجب کیفر آشنا می‌شد. نبود آزادی در حکومتی تمامیت‌خواه و نبود فضایی برای گفت‌وگو و تبادل اندیشه، سبب می‌شد تا تحول‌خواهی، شکل زیرزمینی به خود بگیرد؛ کتاب‌های جلدسفید وارد عرصه شد. نیروهای مبارز به‌زعم خود گام به گام و پله پله و با احتیاط و خویشتن‌داری سنگرهای پش رو را فتح می‌کردند. امثال علی‌مردان هم پارتیزان این نیروها بودند و برای آزادی و داشتن یک جامعه‌ی آزاد و فضای باز سیاسی و فرهنگی در آن، پشت جبهه‌ی مبارزه علیه حکومت شاهنشاهی و با ایده‌آل‌ها و آرمان‌هایی که با امید، به آن‌ها دل بسته بودند و برای ساختنِ وطنی آباد و آزاد که در آن کژی و کاستی رخنه نداشته باشد، سر از پا نمی‌شناخت. اما راه رسیدن به آن تنها با مبارزه‌ي فرهنگی و پرهیز از هرگونه خشونت و رفتار خشن بود که معنا و مفهوم می یافت، نه با قهر انقلابی و دست بردن به اسلحه و در این راه حتا اگر سال‌ها زمان می‌برد، بسی ارجمندتر بود تا با خشونت، که تبعات و پیامدهای ناگوارتری در پی داشت و این را تجربه‌ي بسیاری از انقلاب‌های جهان نشان داده بود.
قهر ملی با حکومتی که محبوبیت نداشت، حاصل عملکرد همان نظام بود، چون هیچ حزب و تشکیلاتِ شناسنامه‌داری مجاز به فعالیت نبود. قدر مسلم، چنین شیوه‌ای برای حکومت کردنِ غیرِدموکرتیک راهی نمی‌گذاشت، جز قهر انقلابی که ملت ایران سرانجام به آن دست زد. در همان هنگامه، به علت شرایط موجود، نسل علی‌مردان سروقت کتاب‌های می‌رفتند که چهره‌ی زشت حکومت‌هایی از این دست را برملا می‌کردند. از طرفی چهره‌های مبارزِ وطنی و جهانی را به جامعه می‌شناساندند؛ از چهره‌ی اصلاح‌طلبی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی گرفته تا سردار و سالار ملی و شیخ محمد خیابانی و میرزای جنگلی و کلنل محمدتقی‌خان پسیان و چهره‌های جهانی؛ از رزالوکزامبورک گرفته تا پاتریس لومومبا و چه گورا و میشل استروگف و الخ و تا آثار نویسندگان انقلابی و رمان‌هایی چون؛ دُن آرام و مادر و کتاب های قهرمانان و مبارزانی چون؛ زاپاتا، گاریبالدی و گاندی و…
بسیاری از این کتاب‌ها و شیوه و راه مبارزه با استعمار، استثمار و امپریالیسم از طریق قهرِ انقلابی و قیام مسلحانه را به نسل و زمانه‌ی پیش و پس از علی‌مردان می‌آموختند. عصر، عصر آرمان‌گرایی بود و مبارزه با ظلم و ستم و مظاهر پیدا و پنهان آن را بدون مذاکره و مباحثه با حاکمیت نشان می‌دادند. حاکمیت راه هر دیالوگ و گفت‌وگویی را با بسته بود و تنها زبان مبارزه، اسلحه و قبامِ مسلحانه بود. همه‌ي این‌ها خوشایند نسل دهه‌ي ۴۰ و ۵۰ بود و به مذاق جوانانش خوش می‌آمد. روشن‌فکران و هنرمندانِ وطنی از دنیایی که بر مدار توسعه و ترقی پیش می‌رفت، تنها یک چیز می‌دانستند که آن‌ها دارای آزادی اند و ما از قافله‌ی آزادی و دموکراسی عقب مانده‌ایم و تنها راه رسیدن به آزادی و دموکراسی، مبارزه‌ی مسلحانه است. آن‌ها به جای آن که به نسل بعد از خود راه مبارزه‌ي راستین و اصولی برای دموکراسی خواهی را بیاموزند و جوانان را تشویق به مطالعه و کتاب خواندن بکنند، تنها یک آدرس به آن‌ها می‌دادند، که اسلحه دست بگیرند. از این رو بود، که آن‌ها سال‌ها زمینه‌ای مهیا کردند و فضایی آفریدند تا جوانانی را که هنوز به بلوغ فکری نرسیده بودند، در تب و تاب انقلابی‌گری چریک شوند و سبب شدند تا در میدان‌ها و کفِ خیابان شهرها با نیروهای امنیتی رژیم، پنجه در پنجه شوند و قربانی مبارزه‌ي قهرآمیز با نظامی دیکتاتوری گردند و یا در سلول‌ها و سیاه‌چال های پهلویِ پدر و پسر، پیر شدند. جوانان برومندی که یک‌راست از دانشگاه به زندان رفتند، چراکه آن‌ها تنها راهِ رسیدن به سعادت و سربلندی و افتخارآفرینی برای کشورشان را در مبارزه می‌دیدند. از هزار و یک راه برای سعادت و خوش‌بختی کشورشان، تنها یک راه را بلد شده بودند؛ قیامِ قهرآمیز مسلحانه! ادامه دارد…

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.