امروز : سه شنبه, ۱ خرداد , ۱۴۰۳ - 14 ذو القعدة 1445
روانکاوی استبداد در شعر مولانا
کو عقیم است و ورا فرزند نیست
همچو آتش با کَسش پیوند نیست
هرچه بیند او بسوزد بر دَرَد
چون نبیند هیچ خود را میخورد
جناب مولانا، میگوید: حتماً شنیدهای که مستبد ریاستطلب به هیچ چیز جز ثروت و قدرت دلبستگی و وابستگی ندارد و علاقهای نشان نمیدهد و به کسی دست اخوت نداده است.
شواهد بسیار زیادی در طول تاریخ حاکمان مستبد در دست است که درستی گفتار فوق را تایید میکند، از برادرکشی، همسرکشی، پدرکشی، فرزندکشی، وزیرکشی، دامادکشی، دوستکشی و …گرفته تا کشتار بیرحمانهی دیگر مردمان.
مولانا، مستبدِ ملکت جوی تمامیتخواه را به هیولایی تشبیه میکند که هر جنبده و رهرو مستقلی که خارج از خواست و ارادهی او حرکت کند را در آتش خشم خود میسوزاند و خاکستر میکند.
بعد به خوردن اعضای خود یعنی همان مواردی که در بالا اشاره شد میپردازد و در ابیات زیر میبینیم که چنین آزمند خیرهسری اهل معامله و گفتوگو نیست چون خود را مالک همه چیز میداند و چیزی خارج از مالکیت خود نمیبیند که بر سر آن معامله و چانهزنی کند. نصیحتپذیر نیست، هیچ هشداری را جدی نمیگیرد.
در گفتوگوی موسا با فرعون در مییابیم موسا آنچه را در رویای یک انسان نمیگنجد برای فرعون تضمین میکند و در عوض فقط از او میخواهد ادعای خدایی و مطلق بودن نکند.
موسا به فرعون چنین میگوید:
هین زمن بپذیر و یک چیز و بیار
پس زمن بستان عوض آن را چهار
گفت ای موسا کدام است آن یکی
شرح کن با من از آن یک اندکی
گفت آن یک که بگویی آشکار
که خدایی نیست غیر کردگار
گفت ای موسا کدام است آن چهار
که عوض بدهی مرا برگو بیار
دوزخ درویش و مظلومم کنون
وای آنکه یابمش ناگه زبون
گفت موسا کاولین آن چهار
صحتی باشد تنت را پایدار
ثانین باشد ترا عمرا دراز
که اجل دارد ز عمرت احتراز
موسی در حال شرح این نعمتها و خوبیهاست که حرص به فرعون امان نمی دهد و میگوید:
بس کن ای موسا بگو وعدهی سوم
که دل من ز اضطرابش گشت گم
گفت موسا آن سوم ملک دو تو
دو جهانی خالص از خصم و عدو
گفت ای موسا چهارم چیست زود
بازگو صبرم شد و حرصم فزود
گفت چهارم آن که مانی تو جوان
موی هم چو قیر رخ چون ارغوان
فرعون با آسیه همسرش که نماد مهرورزی و خردورزی و خیراندیشی ست مشورت میکند و آسیه میگوید:
بس عنایتهاست متن این مقال
زود دریاب ای شه نیکو خصال
هم در آن مجلس که بشنیدی تو این
چون نگفتی آری و صد آفرین
هین بده ای قطره خود را این شرف
در کف دریا شو ایمن از تلف
فرعون، گفت:
با هامان بگویم ای ستیر
شاه را لازم بود رای وزیر
آسیه به فرعون، میگوید: تو قطرهای بیش نیستی برای اینکه در اثر باد وخاک نابود نشوی باید به دریای مردم بپیوندی و توهم خدا بودن را کنار بگذاری. اما فرعون همچنان بر مشورت با هامان اصرار میورزد.
گفت با هامان چو تنهایش بدید
جست هامان و گریبان را درید
که چگونه گفت اندر روی شاه
این چنین گستاخ آن حرف تباه
تاکنون معبود و مسجود جهان
بوده ای گردی کمینه ی بندگان
مولانا در رد سخن هامان که مظهر آزمندی و کجاندیشی و ستیزهجویی است، میگوید:
دشمن تو جز تو نبود ای لئین
بیگناهان را مگو دشمن به کین
مشرق و مغرب چو تو بس دیدهاند
که سر ایشان ز تن ببریدهاند
تو بدان فخرآوری کز ترس و بند
چاپلوست گشت مردم روز چند
هرکه را مردم سجودی میکنند
زهر اندر کام او میآکنند
در آخر نومید از تاثیر سخن نیکو در فرعون؛گفت:
موسا لطف بنمودیم و جود
خود خداوندیت را روزی نبود
آن خداوندی که نبود راستین
مر ورا نه دست دان نه آستین
آن خداوندی که دزدیده بود
بی دل و بی جان و بی دیده بود
آن خداوندی که دادندت عوام
باز بستانند از تو همچو وام
اما مستبدان دنیای مدرنِ کنونی در نبود نهادهای مدنی مستقل از دولت و احزاب و انتخابات و مطبوعات آزاد و فضای خالی از چالش و انتقاد و آکنده از رعب و وحشت، افزون بر درون سلطهجو و خیالاندیش و محالاندیش خود بهوسیله مداحان چاپلوس و هامانهای هاری که دلارهای نفتی آنها را کور و تهی از خرد و غافل از آیندهنگری کرده است، چنان که احاطه میشوند که صدای هیچ موسای ناصح بیعصایی را نمیشنوند. تا سرانجام مانند آنچه تاکنون از آفریقا گرفته تا خاورمیانه و یا هر کجای دنیا شاهد بودهایم با اینکه از ثروتی بسیار بیشتر و لشکرهای مجهزتر و بیرحمتر از فرعون عهدِ عتیق برخوردار بودهاند، بدون نیاز به هیچ موسا و عصایی در نیل خروشان مردم غرق و ناپدید میشوند.
استبداد، , شعر مولانا، , لقمان زرینقلم، , هفته نامه منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.