توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Wednesday, 15 May , 2024
امروز : چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 8 ذو القعدة 1445
شناسه خبر : 21547
  پرینتخانه » اجتماعی, گزارش تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۷ | | ارسال توسط :

دورهمی سیمره و حلقه‌ی نویسندگانش

دورهمی سیمره و حلقه‌ی نویسندگانش
تی. اس. الیوت، در «سرزمین بی‌حاصل»اش، سطوح عمیق‌تری از آگاهی را برملا می‌کند:

تی. اس. الیوت، در «سرزمین بی‌حاصل»اش، سطوح عمیق‌تری از آگاهی را برملا می‌کند:
چراکه آدمی تنها آموخته است تا بر کلمات پیروز و مسلط گردد.
از برای آن چه دیگر اجباری به گفتنش ندارد
یا حالتی که در آن دیگر تمایلی به گفتنش ندارد
با ابزار فرسوده‌ای که هر دم به زوال می‌گراید.
دیگر مدت‌هاست، دل و دماغ چاپ و انتشار آثارمان را نداریم و چاپ کردن دیگر ما را چون گذشته کیفور نمی‌کند. جملگی، بی‌دل، بی‌دماغ شده‌ایم و چون شب‌زدگانیِ بی‌نور، بی‌چراغ‌ایم. نه دری مانده است و نه دریچه‌ای. بی‌انگیزه گوشه‌ی پنجره‌ی اتاق‌مان کز کرده‌ایم و به تماشای این جهانِ بی‌قدر و قاعده خیره شده‌ایم، بی‌آن‌که از تماشایمان حیرت کنیم، در این صبح غم‌زده، هردم فروکاهیده می‌شویم. این نه از آن روست که آثارمان مخاطب ندارد، یا نشریه و مجله و روزنامه و هفته‌نامه‌ای که در آن می‌نویسیم، هم‌چون سایر نشریاتِ حرفه‌ای و جدیِ غیرِ زرد، با بحران مخاطب مواجه است!
برخی کتاب‌های بعضی امان، دو- سه چاپ هم خورده است، با این همه چندان فرقی نمی‌کند. روزگاری، چنان در اشتیاق چاپ آثارمان، حالمان خوب می‌شد که ناخودآگاه با چاپ هر اثرمان، گویی یک بار دیگر به دنیا می‌آمدیم و کودک درونمان چنان به ذوق و شوق می‌آمد و چنان غرق در لذّت متن می‌شدیم که در پوست خود نمی‌گنجیدیم! منظورم نویسندگان برجسته‌ای در سطح و اندازه‌ی دکتر زرین‌کوب، آیتی و شهیدی و آن چندتن دیگر نیست که از سر اتفاق لرستانی‌اند، بلکه منظورم نویسندگان و قلم به دستان معاصرتر و متأخرتری است که بعضی‌اشان صدای رساتری دارند و در سطح ملی هم طنین شکوهمندتری داشته‌اند و دارند! دیگر مسئله‌ی غم نان و روزمرگی این روزها نیست که کار از این هم گذشته است. روانمان رنجور شده‌است و انگار یک خوره‌ی مداوم مثل سوهان به جانمان افتاده‌است و به قول هدایت: دارد روحمان را اندک اندک می‌جود و می‌تراشد و ما را از هرچه داشته و داریم تهی می‌کند.
می‌گویند: کبک به هنگام نزدیکیِ خطر، سرش را در برف فرو می‌کند. دهه‌ی ۳۰ و ۴۰، شعر به نوعی پیشاهنگ و جلودار حرکت‌های اجتماعی بود و به قول بامدادِ شعر فارسی: «سلاح خلق» بود و «شاخه‌ای که در سیاهی جنگل به سوی نور فریاد می‌کشید.» آن هم در جامعه‌ی ما که مهم‌ترین مؤلفه‌ی فرهنگِ ملی‌اش شعر است و ما هم به این می‌بالیم که «سرزمین مادر شعر جهانیم» و دنیا مار را به داشتن شعر می‌شناسد و شاعران ارجمندی داریم که بر تارک شعر ایران و جهان می‌درخشند؛ سعدی، مولوی، فردوسی، نظامی، عطار، خیام و حافظ بزرگ و دیگرانی که می‌دانید.
در نشست «دورهمیِ اهالی سیمره»، که عصر چهارشنبه(۲۴ آبان‌ماه ۱۴۰۲) در دفتر نشریه کنار هم گردآمدند تا با بعضی از دوستان ندیده‌امان دیدار کرده باشیم، وقتی علی گودرزیان، شاعرِ سیاست‌پیشه، که سال هاست میان شعر و سیاست در نوسان و شد- آمد است، با چنان حس و حال شاعرانه‌ای غزل- مثنوی زیبایش را خواند، بیش از پیش ایمان یافتم، حتا اگر علی گودرزیان باشی که نزدیک به یک دهه و نیم است از پی سیاست ورزی‌اش در سپهر سیاسی استان فلک‌زده‌ای که چندین و چندسال است با اختلاف فاحش و به سرسلامتی وکلا و مدیرانِ کلان ارشد استانی‌اش، گوی شاخص فلاکت و بی‌کاری را از دیگر استان‌ها ربوده‌است، به شعر پناه می‌برد و دردناله‌های تلخ و تراژیکش را به سکوتی غم‌بار می‌سپرد و کلاف سردرگم سالیانش را همراه با بغضی فروخورده فریاد می‌کشد، به این تعریف نادر نادرپور از شعر رسیدم، که:
ای شعر ای طلسم سیاهی که سرنوشت
عمر مرا به رشته‌ی جادویی تو بست
گفتم تو را رها کنم و زندگی کنم
اما چه توبه‌ها که در این آرزو شکست.
دیدم همواره در تاریخ ما، تیغ تیز سیاست بر بالای سر فرهنگ و هنر و ادبیات بوده است. با این همه، عمرِ سیاست چنان اندک بوده و هست که به فاصله‌ای نه چندان، تاریخ مصرف پیدا کرده‌است، اما فرهنگ، هنر و ادبیات بر خلاف سیاست، در سینه‌کش‌های بلند و نفس‌گیر تاریخ بالیده است و سر بلند کرده است. حتا اگر جنگی طولانی و کِشدار میان اهل قلم و اهل شمشیر بوده باشد و همواره پس از آن که آب‌ها از آسیاب افتاده‌اند، مشت سیاست باز شده‌است:
مشت‌های آسمان‌کوب قوی
واشده ست و گونه‌گون رسوا شده‌است
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه‌ی پست گدایی‌ها شده‌است.
اما شعر و ادبیات راه خود را پیدا کرده است؛ چرا که شعر همواره بر قدرت بوده است، نه با قدرت. زیبایی، گویی دیگر پایان مطلق و غایی نیست که آغاز خوف و خطری بزرگ است که باید تابش آوریم و اگر ستایش‌اش می‌کنیم از آن روست که با آرامش و وقار، از نابود کردنمان سرباز می‌زند.
حالا حکایت ماست و این استانِ پهناور و بزنگاه‌های به محاق رفته‌اش! می‌خواهم در این مجال اندک، اشاراتی کوتاه و مختصر به سیمره و سیمره‌ای‌ها داشته باشم؛ همه‌ي کسانی که تاریخ جنبش‌های هنری، ادبی را در جهان پی گرفته و دنبال می‌کنند، می‌دانند که پیشاپیش هر حرکت علمی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و صنعتی، این هنر و ادبیات است، که جلودار و پیشاهنگ قافله است.
سالیان سال، پیش از آن که انقلاب صنعتی در اروپا و غرب رخ بدهد، نخست در زمینه‌ي هنر و ادبیات بود که زنگ‌ها به صدا در آمد؛ لئونارد داوینچی نقاش، میکل‌آنژ مجسمه‌ساز، پترارک، ماکیاولی و دیگران، طلایه‌دار جنبشی جدید شدند که نگاهش به جهان و هستی تغییر کرده و به آن رنسانس می‌گفتند که به معنای «نوزایی» بود و تجدید حیات علمی و فرهنگی و این گونه بود که رنسانس پا به عرصه نهاد. اما ما چرا در همه‌ی این سال‌ها و چندقرنی که پشت سر نهادیم، چنین دچار کرختی و بی‌حالی و بی‌میلی تاریخی شدیم، بی‌هرچه عشق و انگیزه است، شده‌ایم، گویی در آسمان ما هیچ اتفاقی قرار بوده‌است، نیفتد؛
به نو کردن ماه/ بر بام شدم/ با عقیق و سبزه و آینه/ داسی سرد بر آسمان گذشت/ که پرواز کبوتر ممنوع است/ صنوبرها به نجوا چیزی گفتند/ و گزمکان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند/ ماه/ بر نیامد.
در جامعه‌ای چون لرستان که فاقد نهادهای مدنی و دموکراتیک است، که در آن چون دیگر مناطقی با ویژگی‌های مشترک فرهنگی، از مصائبی مشترک هم رنج می‌بریم. جامعه‌ای که در آن نه حزبی وجود دارد، نه اتحادیه‌ای، نه صنفی و نه سندیکایی، نه انجمنی، نه تشکلی مدنی و یا حتا (اِن جی یو)یی اثرگذار در حد و اندازه‌ی انجمنی زیست‌محیطی که با هزار اما و اگر مواجه‌اند، که بسیاری‌اشان خنثی‌اند و بی‌خاصیت و فاقد تأثیرگذاری در جامعه! از این روست که روایت غالب این نهادها، ماهیتی اداری پیدا کرده و چندان تأثیری هم در رشد و توسعه‌ي جامعه ندارند و به یک پاتوقِ جمعی و دورهمی تبدیل شده‌اند. در چنین اوضاع و شرایط اسفباری، بار مسئولیت بر دوش مطبوعات و رسانه‌هاست. تازه این مطبوعات هم غالباً به همان مصائب تن در داده‌اند.
بسیاری از جنبش‌ها و جریان‌های ادبی و هنری در غرب (اروپا و آمریکا) از کافه ها آغاز شدند. در ایران هم اگرچه سنت کافه‌نشینی به‌جز تهران و یکی دو کلان‌شهر دیگر چندان سابقه و دیرینه‌ای نداشته است. آن‌گونه که از خاطرات سال‌های دور و دراز شاعران و نویسندگان و هنرمندان برمی‌آید و یا برخی جلسات و نشست‌های خانگی و یا در کافه‌بازارها مثل کافه نادری تشکیل می‌گردیدند، که به بخشی از حافظه‌ي فرهنگی-هنری ما تبدیل شده‌است و به پاتوقِ جمعی برخی نویسندگان و هنرمندانِ نامی ایران تبدیل شده بود.
جدای از صفحات ادبی و هنری برخی مجلات و نشریات، یا جلسات کانون نویسندگان ایران و برنامه‌هایی چون «ده شب» که در انجمن گوته سفارت آلمان در ایران برگزار گردید و حوزه‌ي اثرگذاری‌اش چنان وسیع و پردامنه بود، که ساواک ناچار به مداخله شد. همواره در نبود انجمن‌ها و کافه‌ها و الخ، این مطبوعات بود که همواره در نقش یک حزب غیرِ رسمی عمل کرده است. گرچه هر نشریه با توجه به جهت‌گیری‌های فرهنگی و سیاسی خود و وجوه و علایق و سلیقه‌های مشترک میان قلم به‌دستانی که در آن نشریه می‌نوشته‌اند و با همه‌ي اختلاف نظرهایی که میان آدم‌هایش بود و نوعی هم‌سویی و جهت‌گیری مشترک میانشان وجود داشته و دارد که آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد. در گذشته این گونه بود که نشریاتِ شناخته شده‌ي پیش و پس از انقلاب هم‌چون فردوسی، سپید و سیاه، ایران مصور و…گرفته تا الخ همواره این نشریات در حکم یک انجمن و تشکل فرهنگی عمل می‌کرده‌اند.
هفته‌نامه‌ی سیمره، طی نزدیک به این دو دهه توانسته است، حلقه‌ای از شاعران، نویسندگان و هنرمندان مؤلفِ لرستانی را گرد هم آورد. این قلم به‌دستان فارغ از جهت‌گیری‌هایشان، غالباً از مطرح‌ترین و شاخص‌ترین نویسندگان لرستانی‌اند. از طرفی سیمره، هفته‌نامه‌ای است که در قامت یک نشریه‌ی جدی و حرفه‌ای و البته فراتر از جغرافیای لرستان ظاهر گشته‌ و به صدای رسای لرستان تبدیل شده‌است.
سیمره، نشریه‌ای است که فراتر از چهارچوب و تنگنای جغرافیای بومی ظاهر شده است. چاپ مقالات و نقدهای ادبی-هنری و گاه سیاسی و اجتماعی از برخی نویسندگان باعث شده تا سیمره، نشریه‌ای صرفاً بومی تلقی نشود و در اندازه‌ي یک نشریه‌ي ملی مطرح گردد.
نگارنده، که طی سال‌های واپسین دهه‌ي ۶۰ و تا سال‌های میانی دهه‌ي ۷۰، نوشته‌ها و آثارم را غالباً در روزنامه‌های کثیرالانتشارِ سراسری و دیگر نشریات هفتگی و ماه‌نامه‌ها و فصل‌نامه‌های ادبی چاپ می‌کردم اما به صورت حرفه‌ای‌تر در صفحات ادبی روزنامه‌ي اطلاعات (بشنو از نی؛ ویژه شعر معاصر و نقد ادبی) و دو صفحه روزنامه‌ي سلام (نسیم خیال، که ویژه شعر معاصر و کتیبه‌ي زخم که ویژه ادبیات پایداری) و به تفاریق در دیگر روزنامه‌های سراسری و مجلات تخصصی ادبی همچون؛ مجله‌ي شعر (ماه‌نامه)، مجله‌ي اهل قلم (شعر و ادبیات) و دیگر مجلات ادبی مانند؛ چیستا، گردون، فروهر، معیار، ادبستان و…منتشر می‌کردم.
در سال‌های پایانی نیمه‌ي اول دهه‌ي ۷۰، که پس از پنج سالی به خرم‌آباد بازگشتم، هنوز سیمره متولد نشده بود. در خرم‌آباد آن سال‌ها «بامداد لرستان» و «حرف لر» روی پیش‌خوان دکه‌های مطبوعات گذاشته شدند. بامداد به سبب آن که مدیرش خود از اهالی فرهنگ بود، دوام آورد؛ اما حرف لُر تاریخ مصرفش تا زمانی بود که صاحب امتیاز و مدیر مسئولش شولای وکالت مجلس را بر شانه داشت، به مجرد آن که دوره‌ي وکالتش سر آمد، عمر نشریه هم به پایان رسید. جدای از ماه‌نامه‌ي خبریِ هنرآوران (ویژه هنر و ادبیات) ادارکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان، که یک سالی بود منتشر می‌شد و محمد حنیف، داستان نویس برجسته‌ي لرستانی و از قصه‌نویسان معاصر سردبیرش بود و سال بعد به تهران منتقل شد، با پیشنهاد حنیف سردبیری‌اش به خودم پیشنهاد شد و یکی- دو سال بعد هم سیمره پا به عرصه گذاشت. هفته‌نامه‌ي شقایق هم دو سال و حدود ۸۰ شماره انتشار یافت. شقایق نیز پس از آن که مزایا و تسهیلات و اعتبارات حمایتی خود را دریافت کرد، مثل حرف لُر به رحمت خدا پیوست. شقایق هم از نظر محتوا و هم از لحاظ فرم و صفحه‌بندی حرفه‌ای بود، اما صاحبش دغدغه‌ي فرهنگ و هنر و ادبیات نداشت و بعد از دو سال درش را تخته کرد. سردبیرش هم به واسطه‌ي این که از کارشناسان استانداری بود و درس خوانده رسانه و ارتباطات بود، می‌توانست در مطالبه تسهیلات استانداری، صاحبش را یاری رساند. هرچند به جز دو شماره‌ي نخست، دبیری سرویس هنر و ادبیات اش طی ۸۰ شماره بر عهده‌ي خودم بود، اما به سبب نداشتن دغدغه صاحب امتیازش به جرگه‌ي رفتگان پیوست. اما اتفاق اصلی آن سال‌ها چندشماره فصل‌نامه‌های «شقایق» و یک شماره «لرستان‌نامه» بود، که سید فرید قاسمی با زحمت بسیار و شد-آمد کردن به خرم‌آباد و پیگیری و نظارت بر کار، به طرز و شکل حرفه‌ای چاپ و انتشار یافتند. هفته‌نامه‌ها می آمدند و می‌رفتند، اما از میان آن‌ها سه نشریه دوام آوردند: «صدای ملت»، «بامداد لرستان» و «سیمره».
نگارنده، که به سبب ساز و کار و ساختار حرفه‌ای و هم‌چنین رویکردِ فرهنگی حاکم بر یک نشریه، سیمره را برای هم‌کاری انتخاب کردم، گرچه به تفاریق در دیگر نشریاتی که بعدها به جرگه‌ي مطبوعات لرستان ملحق می‌شدند، از جمله در «بامداد» و «حرف لر» و بعدتر در «تبلور اندیشه» یک دوره‌ي دو ساله هم‌کاری داشتم. در حالی که طی نزدیک به دو دهه‌ای که از انتشار سیمره می‌گذرد در حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ شماره آن مطلب داشته‌ام و اگر نگاه حرفه‌ای دکتر رستمی به رسانه و قواعد و ساز وکار حرفه‌ای‌گری آن نبود، قطعاً این هم‌کاری ادامه نمی‌یافت. علاوه بر آن اگر دکتر رستمی، نگاه و نگرش حرفه‌ای به روزنامه‌نگاری نداشت و اگر سیمره از نظر قالب (فرم) و محتوا (اندیشه)، نشریه‌ای حرفه‌ای نبود، بی‌شک طی این دو دهه، حلقه‌ای از نویسندگان جدی اعم از لرستانی و غیرِ لرستانی را تشکیل نمی‌داد.
سیمره با توجه به محتوای مطالب چاپ شده، در اندازه و تراز ملی مطرح شده‌است و اگر بخواهیم با مداقه در چاپ مطالب آن نظری بیفکنیم، نه تنها از هفته‌نامه‌های سراسری کم ندارد که گاه یک سر و گردن از سایر نشریات استان‌های کشور و چند پله بالاتر از پاره‌ای دیگر نشریات قرار می‌گیرد.
نگارنده با یک حساب سرانگشتی در بالغ بر۲۵۰ شماره سیمره مطلب داشته‌ام و در طول دو دهه‌ي ۷۰ و ۸۰ بیش از ۵۰۰ مقاله در مطبوعات ملی و محلی چاپ کرده‌ام. بی‌شک اگر سیمره نشریه‌ای در سطح و تراز ملی نبود جدای از تبلی و بی‌انگیزه بودنم، این هم‌کاری تا امروز ادامه نمی‌یافت.
سیمره، تنها نشریه‌ي جدی و حرفه‌ای در استان است که دارای صفحات و ستون‌های ثابت است و نویسندگان و ستون‌نویس‌های حرفه‌ای خود را دارد و علاقه‌مندان که طی این سال‌ها به صورت منظم و حرفه‌ای برای مخاطبان جدی و علاقه‌مندان خود منتشر می‌شود؛ از ستون‌های ثابت و سرمقاله گرفته تا مقالات گونه‌گون و نقدها و یادداشت‌های حرفه‌ای هفته گرفته، تا صفحات ویژه از گزارش‌های تفصیلی و تحلیلی، گفت‌و‌گو با اهالی فرهنگ، هنر، ادبیات و… در حقیقت سیمره، نشریه‌ای است جدی که سال‌هاست به صورت منظم و با رویکرد ملی، منطقه‌ای و بومی توانسته است با حفظ استقلال و پاسداری از اصول و رسالت راستین خود، آن هم در این وانفسای عسرت و تنگدستی دوام بیاورد و روی پای خود بایستد، بی‌آن‌که وام‌دار و وابسته به جایی باشد. در تمام شماره‌های خود با توجه به موضوعات ملی و اقلیمی، کاریکاتور هر شماره‌اش انتشار یافته، و هرگز حتا در یک شماره، از ستون شعر غافل نمانده‌است، صفحات تخصصی‌اش همواره به راه بوده است و این نشان از آن دارد که رستمی ارزش و ارجمندی این مؤلفه‌ي مهم فرهنگ ایران زمین را گرامی می‌دارد که ایران سرزمین مادر شعر جهان است. گرچه گاهی برخی تعارفات و می‌دانم‌ها و نمی‌دانم‌های دیگر موجب می‌شود تا مطالب پایین‌تر از متوسط هم به نشریه راه یابد. با این همه نشریه‌ای که ستون‌های طنزش طی این دو دهه، همواره یک پای ثابت و همیشگی هفته‌نامه بوده‌است و از ظرفیت‌های طنزنویسی استان در این سال‌ها بهره برده‌است؛ از ستون «شیخ ما گفت» سال‌های دور «تاج‌مهر» تا کاریکلماتورهای استاد سیفی، که اتفاقاً به پیشنهاد نگارنده طی این یکی دو سال اخیر راه‌اندازی شد که نیم نگاهی اجمالی بود به ۱۲ کاریکلماتور استاد، به انضمام نگاهی به کاریکلماتورهای پرویز شاپور.
در پایان آن‌چه بیش از از هر چیز دیگر، سیمره را ارجمند کرده‌است، حلقه‌ای از نویسندگان مستقل و جدی است که در این نشریه قلم می‌زنند. سیمره، بی‌هیچ مداهنه‌ای، آن هم از نوع تعارفات کلیشه و نخ‌نمای ما توانسته است بخش عمده‌ای از ظرفیت‌های فرهنگی، هنری و ادبی، سیاسی و اجتماعی این اقلیم را در کنار دیگر ظرفیت‌های ملی قرار دهد. همین سیمره را با همه‌ی تیراژ اندکش به یک کانون فعال و یک مرجع فرهنگی قابل ارجاع تبدیل کرده‌است.
خرم‌آباد-جمعه ۲۶ آبان‌ماه ۱۴۰۲

نویسنده : محمدکاظم علی‌پور | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 700 ( چهارشنبه 15 آذر 1402)
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.