توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Friday, 17 May , 2024
امروز : جمعه, ۲۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 10 ذو القعدة 1445
شناسه خبر : 22555
  پرینتخانه » اجتماعی, لرستان پژوهی تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۰ | | ارسال توسط :
یادداشت‌های مستند از تاریخ و جغرافیای لرستان

درنوشت لرستان در نوشته‌ها (۳۹) گزارش نظامی لرستان نویسنده: سروان آرنولد تالبوت ویلسون/ پاره‌ی نوزدهم

درنوشت لرستان در نوشته‌ها (۳۹)  گزارش نظامی لرستان  نویسنده: سروان آرنولد تالبوت ویلسون/ پاره‌ی نوزدهم
[فهرست الفبایی طوایف لر 7]

دیرکون: (Dirakwand)
این نام به مجموعه طوایف ساکنِ کوه‌های بین «خورموه» (Khuraamabad) [در شمال] و «دزفیل» (Dizful) [در جنوب] اطلاق می‌شود. [این محدوده] از شرق، تقریباً تا «آوِ دز» (Ab-i-Diz) امتداد دارد؛ البته [سرزمین] طایفه‌ی «پاپی» (Papi) (ن. ک.) حائل آن‌ها و [رود دز] است؛ و از غرب تا همسایگی مسیر اصلی کاروان‌رو گسترش یافته است؛ البته [بخشِ] از «بایِمَک» (Badamak) تا «داداوَه» (Dadabad) [این مسیر] از سرزمین مورد ادعای [طایفه‌ی] «جویِکی» (judeki) می‌گذرد که زمین‌های حدفاصل این [بخش] تا رودخانه‌ی «کشگو» (Kashgan) واقعاً در تصرف آن‌هاست. آن‌ها [دیرکوندها] عضوی از گروه [طوایف] «بالاگریوه»(Bala Gariweh) (ن. ک.) از بخش «پیشکوه لر کوچک»۱
(Pish-Kuh, Lur-i-Kuchak) هستند. این طایفه از چند تیره تشکیل شده است که مهم‌ترین آن‌ها ازاین‌قرار است:
۱- «بهارون»(Baharwand)،
۲- «قلاون»(Qalawand)
۳- «میر بهارون»(Baharwand Mirs)،
۴- «قلاوند یا میر منگره» (Qalawand or Mungareh Mirs)،
۵-«کردلیون»(KurD’aliwand)،
۶- «میرعالیون» (Mihr -Aliwand)،
۷- «رضاون» (Rizawand)،
۸- «کُرکی» (Kurki)،
۹- «میرزاون» (Mirzawand)،
۱۰- «منگره‌ای»(Mungeri).
«زینی‌ون» (Zainiwand) که اکنون در «پش‌کوه» (Pusht-i-Kuh) و نزدیکی قلعه‌ی «صی‌میره»(Saidmarreh) زندگی می‌کنند، از نیا و ریشه‌ی دیرکون هستند، اما [اکنون] دیگر جزء دیرکون محسوب نمی‌شوند، زیرا حدود بیست سال پیش۲ سرزمین سابق خود را برای حمایت از «والی»‌ (Wali)3 ترک کرده‌اند.۴ (بنگرید به گزارش کاپیتان «لوریمر»۵ درباره‌ی پش‌کوه)
توان نظامی خودِ دیرکون اندک و به‌احتمال، حداکثر، هشت هزار نفر باشد که یک هزار و پانصد نفر از آن‌ها مسلح هستند؛ بااین‌حال عنصر خارجی قوی «سگون» (Sagwand)، «حسنون» (Hasanwand) و «بیرنون» (Bairanwand) وجود دارد. احتمالاً، چهار هزار نفر که دو هزار نفر از آن‌ها سلاح گرم دارند، تخمین نسبتاً دقیق‌تری از توان واقعی این طایفه باشد: اما آن‌ها هرگز نتوانسته‌اند نیمی از این تعداد را هم‌زمان با هم در میدان نبرد حاضر کنند. بهارون و قلاون، هرکدام حدود یک‌چهارم از جمع کل این [نیروی نظامی] را فراهم می‌کنند. گویا سال‌هاست که آن‌ها این آمار را، در همین سطح، نگه داشته‌اند. در جای خود مفصلاً، به هریک از چند طایفه‌ی انتهای این مدخل، خواهیم پرداخت و خواننده برای جزئیات بیش‌تر در مورد رییس، وضعیت و غیره هر طایفه به یادداشت اختصاصی آن طایفه ارجاع داده می‌شود.
حدود یازده سال پیش،۶ حشمت‌الدوله (Hishmat-ud-Dauleh)،۷ حاکم لرستان، مرحوم حسین‌قلی (Husain Quli)، والی پش‌کوه، را واداشت تا برای شکست دادن دیرکون به او کمک کند. قوای نظامی پش‌کوه وارد منطقه‌ی دیرکون شدند و اهالی آن‌جا را به اسارت گرفتند. ۸
گفته می‌شود چند نفر از سران بزرگ [دیرکون] زندانی و به «کرماشو» (Kirmanshah) تبعید؛ و در همان زمان‌ها قریب پانصد خانوارِ قلاون و بهارون، به «چرداور» (Chahardawar) در منطقه‌ی پش‌کوه تبعید شدند که سه چهار سال بعد، از تبعیدشان به آن‌جا، اجازه یافتند تا به منطقه‌ی خود بازگردند.
پس ‌از این لشکرکشی، جاده‌ی دزفیل – خورموه دوباره بازگشایی شد و در طول مدت کوتاه حکومت «عین‌الدوله» (Ain-ud-dauleh)؛۹ که استعفای خودخواسته‌ی وی تقریباً مصادف با بسته شدن جاده بود، تردد [کاروان‌ها در این جاده] ادامه داشت. از آن زمان تاکنون این جاده برای عبور و مرور [کاروان‌ها] بازگشایی نشده است.
این طایفه به دلیل عرف غارتگری‌اش شهرت خوبی ندارند، البته دلیل [این شهرت] آن است که [این طایفه] در مسیر جاده‌ی اصلی کاروان‌روی بین دزفیل و «وُرویرد» (Burujird) قرار دارد و نسبت به سایر طوایف، امکان و فرصت‌های بیشتر و بزرگ‌تری داشته‌اند تا، از جیب و به خرج عموم مردم، استعداد خود را در این زمینه به‌کارگیرند. تا آنجا که نگارنده مشاهده کرده است، عشق به غارت، که در وجودشان ریشه دوانده؛ از ویژگی‌های، بدون تمایز، همه‌ی لرهاست.
ایشان نه‌تنها از بیگانگان، بلکه از اعضای طایفه‌ی خود، سرقت و آن‌ها را غارت می‌کنند: خون‌خواهی، که یکی از رئوس وظایف و مشغله‌های اصلی رؤسای آن‌هاست، تقریباً در همه‌ي موارد با کشته شدن فردی از طایفه، به هنگام ارتکاب دزدی از خانواده یا طایفه‌ای دیگر و بالعکس، آغاز می‌شود. در این مورد حق [مشروع] دفاع از اموال [خود] در برابر تعرض [مهاجمین]، چه در [دید کامل] روز و چه در [دید ناچیز] شب، برای توجیه و تصدیق تیراندازی، عمدی یا تصادفی، به دسته یا فرد بزهکار نادیده گرفته شده؛ و بدون هیچ معیار و تناسب معینی، تاوان تعیین و تحمیل می‌شود؛ تنها معیار، [تناسب] قدرت طرف مطالبه‌کننده‌ی [تاوان] و توانایی طرف تحت فشار، برای تقبل [غرامت]، است. فقط زمانی، در عوض خونِ ریخته شده، مطالبه‌ی قصاص می‌شود که احتمال به دست آوردن معادل دیه‌ي آن وجود داشته باشد.
پرداخت چنین دیونی بر عهده‌ی تمام [افراد] طایفه است و حل‌وفصل این [موارد] موضوعی است که مذاکره‌ی آن بین روسای طوایف [درگیر] انجام می‌شود و نه بین طرفینی که مستقیماً در این مورد مسئول هستند.
گفته می‌شود خاندان کنونی «خان‌های بختیاری» (Bakhtiari Khans) از نیا و ریشه‌ي دیرکون هستند، اما سند و تأییدی بر آن در دست نیست.
هم‌چنین رجوع کنید به مداخل بالاگریوه، بهارون، میر بهارون، کردلیون، قلاون و میر قلاون.

پی‌نویس‌ها:
۱- در حال حاضر اصطلاح «لر کوچک» متداول نیست.
۲- با توجه به این‌که این گزارش در سال ۱۹۱۲ م. منتشر شده است، اگر این متن در همان سال تدوین شده باشد، احتمالاً نویسنده به سال ۱۸۹۲ م. (از دهم دی ۱۲۷۰ تا دهم دی ۱۲۷۱ ش.) اشاره کرده است. [م.]
۳- در آن زمان، «حسینقلی‌خان ابوقداره» والی پش‌کوه بوده است. [م.]
۴- تاریخ و روایت مورد اشاره نویسنده، درست به نظر نمی‌رسد؛ زیرا حدود چهار سال قبل از تاریخ مذکور والی به قلاون‌ها حمله می‌کند و برخی از آن‌ها را با خود به پش‌کوه می‌برد. ممکن است زینی‌ون‌ها جزء همین گروه بوده باشند. [م.]
۵- در متن انگلیسی «Captain Lorimer» نوشته شده است. نام کامل وی «جان گوردن لوریمر» (به انگلیسی: John Gordon Lorimer) بود. در برخی منابع نام وی را به‌اختصار «ج. گ. لوریمر» (به انگلیسی: J. G. Lorimer) نیز نوشته‌اند. دیپلمات، مورخ و مدیر استعمار بریتانیا بود. او برای «راج بریتانیا» در «پنجاب» هند کار می‌کرد، سپس به‌عنوان «نماینده سیاسی» بریتانیا در منطقه خلیج‌فارس منصوب شد؛ و به بوشهر آمد. «فرهنگ جغرافیایی خلیج‌فارس، عمان و عربستان مرکزی» مشهورترین اثر اوست. او در ۸ فوریه ۱۹۱۴، به سن ۴۳ سالگی بر اثر اصابت تیر اسلحه‌ي خودش به شکمش درگذشت. [م.]
۶- با توجه به این‌که این گزارش در سال ۱۹۱۲ م. منتشر شده است، اگر این متن در همان سال تدوین شده باشد، احتمالاً نویسنده به سال ۱۹۰۱ م. (از یازدهم دی ۱۲۷۹ تا یازدهم دی ۱۲۸۰ ش.) اشاره کرده است. [م.]
۷- نام واقعی او سلطان ابراهیم‌میرزا، پسر عبدالله‌میرزا به سال ۱۲۶۱ ق. متولد شد. پدرش که بیست و ششمین پسر عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود، در جوانی مُرد و به امر ناصرالدین‌شاه نام پدر را بر او گذارند. پس از مرگ عمویش حمزه‌میرزا حشمت‌الدوله، ناصرالدین‌شاه لقب او را به عبدالله‌میرزا داد. اعتمادالسلطنه شوال ۱۲۹۸ ق. و روزنامه‌ی شرف سال ۱۲۹۹ ق. را برای این واقعه ثبت کرده‌اند. عبدالله‌میرزا، حدود بیست و نهم اردیبهشت ۱۲۶۲ از طرف ظل‌السلطان به نایب‌الایالگی بروجرد و خرم‌آباد منصوب و تا دهم اردیبهشت ۱۲۶۳ در این سمت بود و حدود چهاردهم اردی‌بهشت ۱۲۶۳ از این سمت عزل شد. عبدالله‌میرزا اواسط بهمن ۱۲۷۱ حاکم لرستان شد و تا اوایل سال ۱۲۷۴ش. در این سمت باقی بود. وی اواخر پاییز و اوایل زمستان ۱۲۷۵ش. برای بار سوم به حکومت بروجرد و خرم‌آباد منصوب و سرانجام به روایت عبدالعلی قاجار فرزند فرهادمیرزا معتمدالدوله، بیست‌ودوم و به روایتی دیگر بیست‌ونهم اسفند ۱۲۷۶ از حکومت لرستان و بروجرد معزول شد. او به سال ۱۳۲۱ ق. درگذشت. [م.]
۸- تاریخ مورد اشاره نویسنده در مورد روایت نقل‌شده، درست به نظر نمی‌رسد؛ زیرا بنا بر منابع موجود این واقعه حدود سال‌های ۱۸۹۳ و ۱۸۹۴ م. رخ داده است. به نظر می‌رسد یا این متن چند سال پیش‌تر نوشته شده است یا اینکه نویسنده لشکرکشی‌های فوق‌الذکر را با هم خلط کرده است. [م.]
۹- سلطان عبدالمجید‌میرزا اتابک اعظم، پسر سلطان احمدمیرزا عضدالدوله (چهل‌ و هشتمین پسر فتح‌علی‌شاه). وی در ۱۳۱۷ ق. حاکم لرستان و خوزستان بود. [م.]

نویسنده : احد رستگارفرد | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 708 (15 بهمن‌ماه 1402)
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.