توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 15476
  پرینتخانه » ادبی, لرستان پژوهی, یادداشت تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۳ | | ارسال توسط :
حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای لری و لکی(56 و 57)

– تُووَه گرگ مرگه! «لری»

– تُووَه گرگ مرگه! «لری»
tōwa gorg marga- - توبه‌ی گرگ مرگ است.

– در مقام کنایه خطاب به آدم‌هایی گفته می‌شود که از سر عادات و رفتار ناپسند خود دست بر‌نمی‌دارند و هر بار به نوعی از رفتار قبلی خود توبه می‌کنند، اما باز وسوسه‌های نادرست آن‌ها را به راه خطا می‌کشاند.

 

حکایت:

– زلفعلی‌نامی اهل سِلَه‌سِلَه، توله‌گرگی را در خُردسالی پیدا کرد و آن را به خانه آورد. توله را با شیر بُز و گاو بزرگ کرد.

بچه‌گرگ بزرگ که شد، خوی وحشی‌گری داشت و هر ‌اَز ‌گاهی دور از چشم دیگران‌ و گاه مقابل چشم همسایه، حیوانی را لَت و پار می‌کرد. مردم به زلفعلی… می‌گفتند:

– این حیوان سر به راه نخواهدشد، کاری بکن و مردم را از این دلهره نجات بده.

زلفعلی‌ هم گرگ جوان را می‌بست و برای این‌که او را تنبیه کند، مدتی به او خورد و خوراک نمی‌داد و هر بار می‌گفت:

– تا تو باشی و از این خطاها نکنی. گرگ چند روزی آرام می‌شد و زلفعلی می‌گفت:

– گرگ من توبه کرده است!

– اما مدتی بعد دوباره خوی وحشی‌گری گرگ گُل کرد و به حیوانات حمله می‌کرد. یک روز زلفعلی از سر ناچاری و از دست مردم، گرگ را به کوه بُرد و رها کرد. به خانه که برگشت مردم پرسیدند: چه کار کردی با گرگ؟ گفت:

– او را کشتم! چون توبه‌ی گرگ فقط مرگ است!۱

۱- راوی: باونعلی ندری، ۱۰۰ ساله، الیشتر.

 

**

تیزم ئی جالی تِلکه بِگر! «لکی»

tizem i jāli telka beger –

– تیزم را به جای تلکه بگیر!

کنایه از: نوعی بی‌عاری و خود را به هرزگی زدن است؛ در واقع کار نادرست و بدون نظم و ترتیب هم هست.

حکایت:
– در یکی از شهرهای لرستان چند نفر قمارباز بودند که کارشان بی‌بندباری و قماربازی بود، در این کار یک نفر که خیلی زورگو و هتاک بوده، مدام از لر و دسته‌ی قماربازان نوعی باج یا در اصطلاح تلکه می‌گرفته است.
قماربازان هر کاری می‌کنند از دست این مرد زورگو رهایی یابند، امکان‌پذیر نیست، تا این‌که یکی از آنان می‌گوید:
– گند را باید با گند بُری؛ باید کسی را پیدا کنیم تا شر این باج‌گیر را از سر ما کم کند.
می‌گردند و یک نفر «قلی… » نام را پیدا می‌کنند که در هتاکی و بی‌آبرویی و هرزه‌گری همتا ندارد، او را می‌آورند تا به عنوان قمارباز کار را شروع کند.
– مرد موصوف که اتفاقاً آدم قمارباز ماهری است، بانک بازی را می‌برد.
در این هنگام مرد تلکه‌بگیر وارد می‌شود و از او تلکه می‌خواهد.
طرف پشتش را به او می‌کند و یک تیز تند رها می‌کند و می‌گوید:
– … این هم تلکه تو!
– طرف بور و کنف می‌شود و دیگر دور قمار نمی‌گردد.

۱-راوی: مشهدی لطیف صالحی، نورآباد.

 

ادامه دارد…

 

*هرگونه برداشت و تلخیص از مطالب این تارنما بدون ذکر منبع ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.

نویسنده : علی‌مردان عسکری‌عالم | سرچشمه : سیمره647(23 آبان 401) و 649(8آذر401)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.