امروز : پنج شنبه, ۲۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ - 9 ذو القعدة 1445
اسطوره و خودتعریفی /واژهی پنجم: اسطوره
دلالت حالتی است که در آن علم به یک چیز، علم به یک چیز دیگر را در پی داشته باشد. مثلاً صدایِ زنگِ خانهتان(علم اول) باعث میشود که متوجه شوید که کسی پشت یا بیرون در است(علم دوم). یا کلمهیِ آسمان(علم اول) شما را بهفکر و تصور وامیدارد دربارهیِ آسمان. یعنی لفظ-واژهیِ آسمان، میشود مساوی با تصورکردنِ آسمان در خودِ ذهن. یا فهمیدنش. انگار که دو رویِ یک سکه باشند: پول – وقتی شنیده یا خوانده میشود لفظش – میشود مساویِ تصور و تصویرکردنِ کلمهیِ پول در ذهن، به اشکال مختلف – مثلاً پول کاغذی یا فلزی یا چک یا گاوصندوق بانک که توش پر پول است یا کارت بانکی که مجازاً، بهمعنیِ پول است. به آن علم اول، دال میگویند و به آن علم دوم، مدلول. مثلاً کلمهیِ ابر یا آسمان، دال است، و تصور یا خودِ ابر و آسمان، مدلول میشوند. البته این برعکسش هم میشود. یعنی شما نگاه کنید به آسمان و ذهنتان- خیلی سریع بهتان بگوید-بفهماند که دارید نگاه میکنید به آسمان. همین که بدانید اینی که بالایِ سرتان و این کرهی زمین است، مساوی است با جو و آسمان، یعنی ذهن کارکرد و اتصالِ سریعِ دلالت را برایتان برقرار کرده: آسمانِ واقعی(دال): لفظ-اسم-فهمیدنِ آسمان(مدلول)؛ یا برعکسش: لفظ-کلمهیِ آسمان(دال): تصور یا دیدن یا فهمیدنِ آسمان(مدلول). یا دود(دال) و پیبردن به آتشسوزی و سوختن(مدلول).
دلالتها در سه سطح بررسی میشوند. اول دلالت آشکار، دوم دلالت ضمنی، و سوم اسطوره. دلالتِ آشکار و دلالت ضمنی، باعث ساخت اسطوره میشوند. در دلِ دلالت، نشانهها هستند(یعنی به دال و مدلول، نشانه هم گفته میشود). و یا اینکه به روابطِ بین نشانهها، دلالت میگویند. نشانه چیست؟
نشانه هرچیزی از قبیل زبان، علائم راهنمایی رانندگی، صداهایِ مُرس، حرکات ورزشی، لباس، غذا… میتواند باشد و حتا در نگاهی جزییتر، خودِ زبانِ ما؛ به شکلی که پیشتر ازش مثال زدیم. افراد یک جامعه(و گاه یک جهان) که فرهنگ(و امورِ) مشترکی دارند، دلالتِ این نشانهها را درمییابند. بهعبارتِ دیگر، لباس، غذا، رقص هرکدام زبانی هستند که میتوان آنها را خواند.
***
از نظرِ پیِرس که فیلسوف امریکاییِ اواخر قرن نوزده بود و همدورهیِ سوسورِ زبانشناس نشانهها بهطور کلی سه نوع هستند: ۱- Icon یا شمایلی و تصویری. دراینجا، بین نشانه و مفهوم آن، شباهتی ذاتیست. مثلِ عکس که گاهی نشانهای از صاحب عکس تلقی میشود. یا نقشه جغرافی و محل حقیقی آن. ۲- Index یا نمایه. دراینجا بین نشانه و مدلول(یا دال و مدلول)، رابطهی طبیعی یا علت و معلولی برقرارست. مثل همان دود و آتش. ۳- Symbol یا نماد. دراینجا رابطهی بین نشانهها، قراردادیست و معمولاً متکی بر سنن اجتماعیست. مثلِ دستدادن که نشانهیِ احوالپرسیست یا خداحافظی. یا چراغ سبز، که نشانهیِ حرکتکردن است.
اما انواع دلالت را میگفتیم. گفتیم که دلالت به دو شکل آشکار و ضمنیست و از دلِ این دو، دلالت سوم، یعنی اسطوره بیرون میآید. دلالت آشکار به معنی رابطهیِ لفظ به لفظ بین نشانه و مصداق است. مثلاً عدد شش، مساویست با ششواحد. با ششتاییبودن. با ششجزءبودن. یا تصویر یک جنگل، مساویست با یک جنگل. بین نشانهها، ارتباطی ظاهری و قطعی برقرارست و معنیاش معلوم است. عکسِ یک جنگل، دلالت میکند بر وجود و واقعیبودنِ همچه جنگلی، مثلاً در هرکجایِ دنیا. یا سخنرانیِ فلان کاندیدِ انتخاباتی، با سری پرشور و نگاهی پرنور و صورتی مظلوم، از فقر و فساد و جور و جرم و ظلم، طبعاً دلالت بر این میکند که او چقدر بهفکرست و دلسوز و پایِ کار. بابا چقدر عرق میریزید برایِ این انقلاب. چقدر جد و جهد و جهاد! ناز شستتان که فقط دغدغهتان مردم است و اگر آمدهاید در انتخاباتِ مثلاً آتی مجلس، در اسفندماه، شرکت کنید، نیتتان خدا بوده و خلقِ خدا. این دلالتِ آشکارست. چیزی که گویا لفظ به لفظ، از تصویر-سخن، ما را به یک معنیِ اولیه، به یک دلالتِ ابتدایی-ظاهری هدایت میکند.
دلالت ضمنی اما، دومین ردهیِ معناست. دلالت ضمنی، ارزشها و مفاهیم و تبعاتی را اضافه میکند که از لحاظ فرهنگی رابطهای رمزی با نخستین ردهی معنا – معنای آشکار – دارد. قبل ازاینکه برای دلالت ضمنی مثال بیاوریم، یک نکتهای را بگویم، و آن چیزیست که بارت، به سخن سوسور اضافه کرد. سوسور میگفت که رابطهیِ بین نشانهها، یعنی دلالتِ آنها، مانندِ دو رویِ یک سکه است. اینقدر محکم و اینقدر سفت و سخت. بویِ سوختگی و رنگِ دود، مساویست با آتشگرفتنِ درخت یا چوب یا خانه مثلاً. دو دستِ زن و مرد که حلقهشدهاند در هم، مساویست با عشق. تاج، مساویست با ملکه یا شاه… هر دالی، به یک مدلول خاص میرسد-میچسبد. اما بارت آمد و گفت که همهی نشانهها اینقدر قطعی و صریح نیستند.
بویِ بدِ سوختگی(دال) میتواند به مدلولهایِ مختلفی برگردد، اعم از آتشسوزیِ چوبها برای گرمشدن، آتشسوزیِ درختها و خطر، گل و بنگکشیدن و بویِ گندشان، مانورِ آتشسوزی، یا…(مدلول) میتواند باشد. نمیشود گفت که یکچیز حتماً به یکچیز دیگر مربوط میشود. دیگر دو دستِ گرفتهشده در هم، الزاماً مساویِ عشق نیست و الزاماً هم عشق را متبادر نمیکند.
وقتی پا بدهید به ذهنتان، آنوقت میتوانید دو دستِ زن و مرد را به عنوانِ آیکون-شمایل-تصویر برگیرید، بعد این تصویر را به یک نماد تبدیل کنید، مثلاً به نمادِ رابطه یا شور و شوق یا ازدواج یا عشق، بعد همین عشق بشود یک نشانه-دال، و شما از دالِ عشق-رابطه، به مدلولهایِ مختلفی میتوانید برسید، مثلِ سن ازدواج، مثلِ وضعیتِ کار جوانان، مثلِ تغییرات نسلی، مثلِ خیانت یا هیجان یا شهوت یا خلوص نیت یا روند طبیعیِ آدمیت. ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.