خرگوشی که شیرشد
بالاخره پس از کلی بیا و برو و گم شدن در کوچه پس کوچههای امضاهای جورواجور و عوض کردن ضامنهای نامعتبر بدهکار، مبلغ وام را درپلاستیک بیدستهی سیاهی ریختم و آغوش بالا آمدهام را از درآشنای بانک بیرون راندم مبادا خدای ناکرده درطول این چند دقیقه ضامنی که باهزار کدخدا منشی به تور التماس انداخته […]