امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
گندمها مال خودت، خر و جوال مردم را کجا میبری؟
اول زمستان موقع بذرپاشی، نذر کرد که هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راه خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم کند.
اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی عایدش شد. هنگام درو از همسایههایش کمک گرفت و گندمها را درو کرد و خرمن زد؛ اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار الاغ کرد و به خانهاش برد و گفت:«خدایا، امسال تمام زراعت مال من و سال بعد، همهاش مال تو.»
از قضا، سال بعد هم زراعت خوبی داشت و باز طمع موجب شد که مرد کشاورز، نذرش را ادا نکند و رو به خدا چنین گفت: «ای خدا، امسال هم اگر اجازه بدهی، تمام گندمها را من میبرم و در عوض، دو سال پیدرپی برای تو کشت میکنم.»
به این ترتیب گندم را بار زد و برد. سال سوم رسید و موقع برداشت محصول شد. باز، حرص و آز بر کشاورز غالب آمد و گندمها را در جوال ریخت و برای آرد کردن روانهی شهر شد. در راه، با خدا راز و نیاز میکرد: «خدایا! قول میدهم که سه سال آینده، همهی گندمها را در راه تو بدهم.»
در همین حال که با خود حرف میزد، به رودخانه رسید. الاغها را به طرف رودخانه راند تا از آن عبور کنند، ناگهان باران شدیدی بارید و سیلابی راه افتاد و تمام الاغها و گندمها را با خودش برد.
مردک بیچاره، دستپاچه شد و به کوه بلندی پناه برد و با ناراحتی داد زد: «های خدایا! گندمها مال خودت، خر و جوال مردم را کجا میبری؟»
مورد کاربرد این مثل وقتی است که آدمهای ترسو و مفلس تا مشکلی برایشان پیش میآید، دست به دامان تمام مقدسات میشوند و هرچه به زبانشان بیاید، نذر و نیاز میکنند؛ اما بعد از اینکه آن مشکل و گرفتاری رفع شد، عهد و پیمان خود را فراموش میکنند.
نکند میبرندش خانهی ما؟
جنازهای را بر راهی میبردند. درویشی با پسرش بر سر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید: «در اینجا چیست؟»
گفت: «آدمی.» گفت: «کجایش میبرند؟»
گفت: «به جایی که نه خوردنی باشد، نه پوشیدنی، نه نان، نه هیزم، نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم.»
گفت: «بابا، مگر به خانه ما میبرندش!»
پند و اندرز، , تمثیل، , حسین خداکرمی , زبانزد، , ضربالمثل، , هفتهنامهی منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.