Sunday, 30 June , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۰ تیر , ۱۴۰۳ - 24 ذو الحجة 1445
امروز : یکشنبه, ۱۰ تیر , ۱۴۰۳ - 24 ذو الحجة 1445
آخرین اخبار »
شناسه خبر : 13535
پرینتخانه » ادبی, یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۹:۲۹ | | ارسال توسط : مدیر سیمره
کاریکلماتور، پرویز شاپور و نگاهی اجمالی به: جهانِ «مغزهای دستبندشده»ی صادق سیفی(بخش ۱ و ۲)
یک: لرستان را تا میانههای دههی50، سرزمین شاعران بیکتاب مینامیدند. اقلیمی که با همهی دیرینهي شکوهمندی که در تاریخ و تمدن ایرانی داشت، در دورهی معاصر نتوانسته بود، صاحب جایگاه شایسته و بایستهی خود شود. مردمان سرزمینی که همواره با حکومتهای مرکزی در چالشی آشتیناپذیر به سر می بردهاند. این خطهی خطرخیزِ پرآشوب به سبب ساختار اجتماعیاش، متأثر از نوعی نظام ایلیِ مبتنی بر رفتار قبیلگی-طایفگی بودهاست، و به سبب همین وضعیت، همواره در حاشیهی تحولات تاریخ معاصر زیسته است.
دوری از متن رویدادها و حوادث تاریخی و سیاسی موجب این حاشیه زیستی بودهاست. سرزمینی که به گواهِ آثار مفرغی و تصاویر و نقاشیهایی که در جدارهی غارهایِ هومیان، دوشه و میرملاس کشف شده، در روزگاران گذشته، دارای جایگاهِ شکوهمندی در مدنیت و تمدن بشری بوده، متأسفانه در دورهی جدید نتوانسته شانه به شانهی دیگر مناطق ایران گام بردارد و در حوادث و رویدادهای سیاسی ایران نقشآفرینی کند. به سبب همین همراهی نکردن و دوری از متنِ حوادثِ سیاسی و اجتماعیِ تاریخ معاصر، از قافلهی توسعه جاماندهاست. از این رو، همانگونه که نتوانسته پا به پای تحولات تاریخ معاصر ایران نقشآفرینی کند، در حوزهی ادبیات و فرهنگ نیز، نتوانسته صاحب صدای مشخصی در شعر و ادبیات امروز ایران گردد.
لرستان با این که دارای ظرفیتها و استعدادهای منفردی طی نیمسدهی اخیر بوده است، که یک نمونهاش در موسیقی، زندهیاد استاد شامیرزا مرادی بودهاست؛ مرد درس ناخوانده و مکتب نرفتهای که در جشنوارهی آوینیون، با آن ساز بادی کوچکاش، حیرت اهالی موسیقی جهان را بر انگیخت و موجب شد تا به احترامش کلاه از سر بردارند. اما در زمینهی ادبیات، طی چنددههی اخیر، مولود هیچ جریان جدی و خلاقی در شعر و ادبیات امروز ایران نبودهاست.
از مشروطه به اینسو، گرچه شاعران بزرگی در شعر لکی و لری پا به عرصه گذاشتهاند، اما در شعرِ معیارِ فارسی، جز معدودی انگشتشمار، آن هم در چنددههی پس از انقلاب شاهد ظهور و حضور هیچ چهرهی درخشانی در سطح و اندازهی ملی و میهنی نبودهاست.
لرستان با اینکه از نظر ویژگیها و جنبههای قومی و بومی این ظرفیت را داشته است که در شعر معاصر ایران بدرخشد و صاحب یک صدای مشخص در شعر امروز ایران گردد، اما هنوز هم در وضعیتِ یک بحرانِ زیست جمعی به سر میبرد. شعر و ادبیات لرستان در دورهی معاصر، جز تک صداهای منفرد، فاقد یک صدای جمعی بوده است، صدایی که طنینِ حافظهی قومیِ مشترکی باشد.
دو: صادق سیفی، به نسل نخست نویسندگان، شاعران و روزنامهنگاران معاصر لرستانی تعلق دارد، که نوشتن را به صورت حرفهای در مجلات و نشریات جدی معاصر آغاز کردند. وی یکی از انگشتشمار نویسندگان دههی سی و چهل لرستان است، که اگر در نوشتنِ؛ شعر، کاریکلماتور، یا هر نوعِ ادبی دیگری تمرکز میکرد، و نوشتن را بر کارِ اجرایی و به تعبیر سیاستنامهی خواجه نظامالملک؛ «تدبیر امور» ترجیح میداد، بیهیچ مداهنهای این ظرفیت را داشت تا تبدیل به یک چهره و صدا در ادبیات امروز ایران گردد.
استاد صادق سیفی، در آغاز جوانی و هنگامه ورود به دانشگاه، پا به عرصه روزنامهنگاری حرفهای گذاشت. وی دانشآموختهی حقوق بود و دوران کوتاهی پس از فارغالتحصیلی به شغل وکالت پرداخت، اما خیلی زود با آنچه در دانشگاه خوانده بود وداع کرد و به نوشتن در مطبوعات پرداخت. جوان پرشور آن سالها با اینکه در برخی نشریات جدی معاصر رفتهرفته صاحب جایگاه ویژهای برای خود میشد، اما با ورود به عرصهی کار اجرایی و مدیریت، شولای سیاست را در همان ابتدای جوانی بر شانه انداخت و طی چنددهه در کسوت بخشداری و فرمانداری برخی شهرهای مهم ظاهر گردید.
نوشتن در بارهی صادق سیفی و کاریکلماتورهایش چون هیچ متن مستقلی در قالب کتاب از او چاپ نشدهاست، ممکن است آدم را به ورطهی کلیگویی بکشاند. زیرا برای هر نوشتاری باید به متن رو کرد. رجوع به جهانِ متن و خودداری از فروافتادن و درغلتیدن در جهانی فرامتنی، همواره مخاطب را در قضاوتش گمراه میکند. با تأکید بر متن اثر است که میتوان از هجوم و غلبه حاشیه بر متن جلوگیری کرد. برای من که به نسلی تعلق دارم که دو دهه و نیم (ربع قرن) با استاد فاصله زیستِ جمعی داشتهام و چون هیچ اثر و متن مستقلی در زمینهی ادبیات از او ندیدهام و اگر هم آثاری از او در مطبوعات دهههای پیشین چاپ شده، به سبب در دسترس نبودن و نایاب بودن اشان، نمیتوان نسبت به این آثار دست به نقد و قضاوتی منصفانه زد. به هر حال هرچه هست همین ۱۲ قطعهای است که پیش روی من است.
سه: کاریکلماتور، عنوانی بود که احمد شاملو در مجلهی خوشه به اینگونه کارهای پرویز شاپور که ترکیبی بود از کاریکاتور و کلمات داد، یا کاریکاتوری که با کلمات بیان میشود. چون ابزار بیان کاریکاتور خط است، پرویز شاپور این وظیفه را بر گردن کلمه گذاشت. به تعبیر عمران صلاحی، شاپور همانطور که با خط مینویسد، با کلمه هم کاریکاتور میکشد. تعاریف دیگری از کاریکلماتور کردهاند؛
کاریکاتور + کلمه= کاریکلماتور، یا کاریکاتوری که به جای خط با کلمه بیان شود. تعریف کاریکلماتور گاه فراتر از این معناست: «به نوشتهای اطلاق میشود، که با استفاده از توانشهای کلمات، چه در حوزهی صورت و چه در حوزهی معنا بتواند طرحی گرافیکی و دیداری را به تصویر بکشد.»
خالق این نوعِ ادبی، «گومث دلا سرنا»، رمان نویس آوانگارد اسپانیاست، که اولین کاریکلماتورهایش را در سال ۱۹۱۰ به چاپ رساند.۱
سادات اشکوری، شاعر و روزنامهنگار، در بارهی کاریکلماتور به عنوان یک گونهی جدید از طنز میگوید: «نسلِ اول کاریکلماتورهای ایران، چیزی میان لطیفه و طنز و کاریکلماتور به معنای امروزی بودند؛ نه لطیفهی محض بودند که بهرغم ساختار ظاهریاشان که به شدت مانند لطیفهها بود، از پیرنگی لطیفهوار برخوردار نبودند، و نه هم میتوان آنها را کاریکلماتور کامل نامید؛ چراکه فاقد ایجازِ کاریکلماتور واقعی بودند و در واقع میان لطیفه و کاریکلماتور در نوسان بودند.۲
نحوهي نگاه کردن شاپور به انسان و طبیعت و اشیا با توجه به این تعبیر ماریا ریلکه از شعر؛ «شعر یعنی جان بخشی به اشیا»، بی شک بر شعر مدرن معاصر ما هم تأثیر گذاشته است: این قطعه معروف شاپور؛ «درخت از گربه پایین میآمد»، الهامبخش این سطر از شعر یدالله رؤیایی است؛ «من از درخت بالا میافتم.»
کاریکلماتور جهانِ شگفتِ درهمِ شوخی و جدی است. شوخی و جدی چنان در هم آمیختهاند که نمیشود از هم جدایشان کرد. ابراهیم نبویِ طنزپرداز جایی گفته بود؛ ما شوخی کردیم، شما جدی نگیرید. کاریکلماتور جهانی خیامی و شوپنهاوری خلق میکند. اوقاتِ فرح بخش و سرخوشانهای میآفریند و ثانیهها و دقایقی رقم می زند و لبخند و تبسمی بر گوشه لبان مخاطبش مینشاند، که برای لحظاتی به ریش این جهان بخندی و آن را جدی نگیری. مثل شاپور که همواره طرفدار موشها و ماهیها بود و در باره گربهها گفته بود: «با این که ظاهری ترسناک دارند، توخالی به نظر میرسند و حماقت از سر و سبیلشان میبارد. کاریکلماتور خود زندگی است. به همین سادگیِ روایتی که عمران صلاحی از شاپور نقل میکند؛
«در توفیق بودیم و باران شدیدی میبارید و من میترسیدم دیر به اتوبوسهای جوادیه برسم.
شاپور گفت: من میرسانمت.
پرسیدم: مگر ماشین داری.
گفت: نه چتر دارم.»
جهت آشنایی و انبساط خاطر خوانندگان این یادداشت، با آوردن چند قطعه ناب از کاریکلماتورهای پرویز شاپور و نقل یک خاطره از عمران صلاحی در بارهی پرویز شاپور، به سراغ کاریکلماتورهای مغزهای دستبندشده استاد صادق سیفی میرویم:
*وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
*گربه مثل یک لکوموتیو است که دوتا واگن دارد: موش و ماهی.
*در زمستان وقتی تصویر درخت در آب افتاد، آنقدر ماهی گُلرنگ روی شاخههایش نشست که مثل درخت بهاری غرق شکوفه شد.
*با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود پارو ساختم.
بیژن اسدیپور، انتشارات نمونه را که راه انداخت، پاتوق هنرمندان شد. مغازهاش جلوی دانشگاه تهران بود و گاهی به قدری شلوغ، که نمیشد وارد آن شد. شاپور میگفت این مغازه مثل اتوبوس دو طبقه است، تا درش باز میشود، چندنفر میریزند توی پیادهرو.
بخش دوم:
چهار: ۱۲ قطعه مغزهای دستبندشده، نمیتواند معیار و ملاکی درست و منصفانه برای قضاوت کردن آثار یک کاریکلماتوریست باشد. برای قضاوت کردن باید جانب عدالت و انصاف را گرفت، و این به دست نمیآید، مگر با بررسی انبوه کاریکلماتوریست صاحب اثر. بودهاند شاعرانی که پس از سرودن چند شعر خوب و موفق برای همیشه با شعر خداحافظی کردهاند. هرچند سیاوش کسرایی اگر تنها شعرِ «غزل درخت» را میسرود، برای شاعر بودنش کافی بود، یا اگر نعمت میرزازاده چنانچه فقط شعرِ «شبچرانی»اش را میگفت، بیگمان غزلسرای خوبی بود. با این همه شاعر و نویسنده در خلق آثارش تا به انبوهی نرسد، نمیتوان از زوایای گوناگون به آنها پرداخت. درک و فهم درست از آثار یک شاعر و نویسنده زمانی اتفاق میافتد که بتوان از زوایا و ابعاد گوناگون به تحلیل آثار او پرداخت.
گرچه با بررسی این ۱۲ قطعه، نه میتوان استاد سیفی را کاریکلماتوریستی فرمالیست یا شکلگرا دانست، نه بر لفظ گرایی آثارش انگشت گذاشت، و نه حتا میتوان او را کاریکلماتوریستی تصویرگرا نامید. بنابراین نمیتوان به شگردهای خلق و آفرینش این کاریکلماتورها از منظری بلاغی نگریست. تمام سعیام بر این است تا با نیم نگاهی اجمالی به این ۱۲ قطعه- سطر کاریکلماتوری که پیشروی من است، به جهانِ کاریکلماتورهای عالیجناب سیفی راه یابیم.
اگر پرویز شاپور را پیشاهنگ و بینانگذار و به تعبیر برخی، پدر کاریکلماتوریست ایران بنامیم، بیشک پیروان و رهروانی دارد، که بیتاثیر از جان و جهان آثار شاپور نبودهاند. سادات اشکوری، شاپور را مقلد ژیلبرت سیبرون دانسته است. پارهای نیز به تحلیل و واکاوی کاریکلماتور در آثار پیروان شاپور پرداختهاند.
در ۱۲ قطعه کاریکلماتورِ مغزهای دستبندشده، ایجاز با نهایت پختگی رعایت شده است. اگر ایجاز را مهمترین ویژگی کاریکلماتور ندانیم، بیگمان یکی از بارزترین ویژگیهای آن است. سیفی هم در نگاه و نگرش به جهان و هم در پرداخت و پختگیِ بیان در ۱۲ قطعه «مغزهای دستبندشده» از عهدهی ایجاز برآمده است.
آرایههای ادبی به کار رفته در ۱۲ قطعه یادشده، غالباً انگارههای همگون و ناهمگون و گاه کناییاند، و کمی تا قسمتی هم تضاد و تقابل و البته یک نگاهِ پنهانِ پارادوکسیکال به این جهان، در حیطهی هنجارگریزی معنایی قرار میگیرند. در این نوع آشنایی زداییِ معناگرایانه، شاعر یا نویسنده، نظام معمولِ ساخت جمله را به هم زده و با واژههای معمول و جملههای دستوری مطلبی را بیان میکند، که مفهوم آن خلاف رسم معمول و عادتاند.
یکی از شگردهای زیباییشناسانه در کاریکلماتور، هنجارگریزی از طریق حسآمیزی است. این شگرد ادبی که که سهم عمده و مهمی در برانگیختن توجه خواننده و مخاطب دارد، در گذشته توسط برخی شاعران و نویسندگان پارسی مورد استفاده قرار گرفتهاست. معروفترین ترکیب شناخته شده؛ «روشنتر از خاموشی» است. در کاریکلماتورهای پرویز شاپور، این شگرد بسامد بالایی دارد و گاه در استفاده از این شگرد، و در به کارگیری از حواس پنجگانه هم فراتر میرود و با امور انتزاعی و حواس باطنی که مربوط به حواس پنجگانه است در هم میآمیزد؛
– «نگاه سگ با سرعت گربه از درخت بالا میرود.»
– «آرزو میکنم بار گناهانم سبکتر از سنگ قبرم باشد.»
«مغزهای دست بندشده»، اما فاقد این هنجارگریزی است. شاپور گاه از یک صفت برای دو امرِ متفاوت
– از لحاظ عینی و انتزاعی- بهره میبرد؛
– «سایهام را با قیچی از تاریکی شب جدا میکنم.»
استاد سیفی، اما در به کارگیریِ پارهای نادر از شگردهای هنجارگریز از جمله «وارانگی»، که یکی از شگردهای هنجارگریزانهی نزدیک به «هنجارگریزیِ دلالت چندگانه» است، در بافتی استعاری و معناگرایانه بهره میبرد. دلالت چندگانه، شگردی هنجارگریزانه است که در کاربرد مصداق مییابد و بدون ارتباط با بافت، اساساً قابل طرح نیست.؛ مثل واژهی؛ «شیر»، یا واژهی؛ «گل»، که در هر بافت واحدی یک معنا دارد. برای مثال «گل» در بافتِ؛ «گلفروشی» یک معنا دارد و در بافتِ؛ «فوتبال» یک معنی دیگر. بنابراین در هر بافتی معنای واحد خود را دارند، و در بافت استعاری دارای معنی دیگری است.
معروفترین و شناخته شدهترین نویسندهای که از ظرفیتِ؛ «چندمعناییِ واژگان» از طریقِ؛ «دلالتهای چندگانه» بهره برد، «رولان بارت» بود. بارت از این ظرفیت بود، که موضوع «مرگ مولف» را پیش کشید، که در آن؛ «مولف به مدد چندمعناییِ واژگان در اثر خود جاودانه و با هر مرگی زندهتر میشود.»۳
کاریکلماتورهای «مغزهای دست بندشده»، در بافتِ زبانی نمیگنجند، اما به بافتِ غیرِ زبانی (موقعیتی) نزدیک شده، و چند نمونه از آنها زیر عنوان «هنجارگریزیِ دلالت چندگانه»، آن هم از نوع بافتِ غیرِ زبانی (موقعیتی) قرار میگیرند. در این بافت که اصولاً همه چیزها و کارهای پیرامونِ فرستنده و گیرنده را در بر میگیرد، با تکیه و تاکید بر دانش و آگاهی مشترک میان خواننده و نویسنده، معنای مورد نظر دریافت میشود. چنان چه دانش و آگاهی مشترکی میان این دو نباشد، معنی مورد نظر هم دریافت نمیشود.۴
در برخی از کاریکلماتورهای «مغزهای دست بندشده»، هنجارگریزی از طریق تضاد، که در آن، دو واژهی متقابل جمع شدهاند و یا واژههای متضاد از لحاظ معنایی در مقابل هم قرار میگیرند، که نمونهی آن کاریکلماتورهای فلسفی و فراواقعیاند، همچون قطعههای؛ «اگر افکار آدمها توی دستهاشان بود…»، «حلقههای توی عصر ما…» و «…هوش مثل رادیوم است…» و یا هنجارگریزی از نوع تقابل واژگانی در قطعهي؛ «وقتی که مغزها در آروارهها جاسازی شد، دهانهای بیکاره، همه کاره شدند.»۵، که در دو واژهی «بیکاره و همهکاره» مشهود است.
در سطور پیشین تاکید کردیم، استاد سیفی کاریکلماتوریستی معناگراست، اما در ۱۲ قطعهی؛ «مغزهای دست بندشده» به ندرت آشناییزداییهای هنجارگریزانه دیده میشود و غالب این قطعات، زیر عنوان کاریکلماتورهای معناگرایانه تعبیر میشوند، آن هم از نوع تقابلهای واژگانی مانند؛ «دست و دستبند»، «حلقه و زنجیر و انگشتری»، «شب و ستاره و خورشید»، «ازدواج و همسر»، «معامله و خریدار»، «سرطان و معالجه»، «فیل و فنجان»، «انگشت و ماشه»، «بیکاره و همه کاره»، «چکاندن آب و چکاندن ماشه»، «بیماران روانی و عقل».
مغزهاي دستبندشده
«۱۲ قطعه كاريكلماتور»۱
صادق سيفي
– اگر افکار آدمها توی دستهاشان بود الان در بیشتر نقاط دنیا، مردم با دستبند راه میرفتند!
– حلقهها توی عصر ما تعیین کنندهی سرنوشتها هستند؛ حلقهی زنجیرها، حلقهی انگشتریها و هزاران حلقهی دیگر!
– شب هرچه هم پر ستاره باشد از گرمای خورشید در آن اثری نیست!
– نمیدانم چرا دروغگوهایی که پیشتر، دشمن خدا بودند حالا دیگر پیدایشان نیست!
– به محض ازدواج، مشخصات همسرش را در «دفتر اموال» خود ثبت کرد!
– آدم اهل معاملهای است؛ سخت دلخور است که چرا آدمهای مثل او، خریدار ندارند!
– میگویند هوش مثل رادیوم است؛ یا سرطان را تحریک میکند یا وسیلهی معالجهاش میشود؛ لابد حکمتی در کار است که سوزنِ هوشِ برخی سیاست پیشگان، روی همان «یا» نخست گیر کرده!
– فیلهای مست، فنجانها را از زیر پا خرد کردند!
– معلوم نشد در آن قتل فجیع، «انگشت» و «ماشه» هر یک چه سهمی داشتند!
– وقتی که مغزها در آروارهها جاسازی شد، دهانهای بیکاره، همهکاره شدند!
– ترجیح داده به جای چکاندن «آب»، قهرمان چکاندن «ماشه» باشد!
– پشت دیوار آسایشگاه بیماران روانی نوشته بودند: عقل هم عقلاش را از دست داده است!
——————
۱-قطعات فوق از بين مجموعه «كاريكلماتور»هاي استاد صادق سيفي – كه در طول دهههاي «۱۳۳۰» و «۱۳۴۰»، در نشريات معتبر كشور منتشر گرديده است -، انتخاب شد.
ادامه دارد…
پینویسها:
۱- بشیری، نجمه، ۱۳۹۳، نامههای پرتب و تاب بورخس، تهران، مشکی، صص؛ ۳۴۹-۳۴۸٫
۲- سادات اشکوری، کاظم، ۱۳۷۸، مردی در اقلیم مهربانی و تنهایی، روزنامهی اطلاعات، سال ۴۶، ش ۳۵۴۲٫
۳- آل بو غیبش، عبدالله، ۱۳۸۲، فرمالیسم در شعر شفیعیکدکنی، تهران، ص ۸۷٫
۴- سمیعی، احمد و دیگران، ۱۳۷۸، مبانی زبانشناسی، تهران، مدرسه، صص ۱۶۴-۱۶۵٫
۵- در تقابل واژگانی، جفتهای متقابل به کمک تک واژههای منفیساز در تقابل واژگانی با یک دیگر قرار میگیرند، مثل؛ بیکاره و همهکاره.
* شاعر و نویسنده
برچسب ها
استاد صادق سیفی، , پرویزشاپور، , جهانِ «مغزهای دستبندشده، , کاریکلماتور، , محمدکاظم علیپور، , هفته نامه منطقهای سیمره،
به اشتراک بگذارید
https://avayeseymare.ir/?p=13535
تعداد دیدگاه : 0
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.