توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 13602
  پرینتخانه » ادبی, فرهنگی, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ - ۸:۴۹ | | ارسال توسط :
تمثیل

چند مرده حلاج بودن

چند مرده حلاج بودن
به جهاتی این (حلاج) آن پنبه‌زن کوچه و بازار نیست، بلکه ناظر پسر(حسین بن منصور حلاج) است که پدرش،منصور، در خوزستان به شغل حلاجی و پنبه‌زنی روزگار می‌گذرانید.

ریشه‌ی تاریخی این مثل، از آن‌جا که مبین پایداری و استقامت و کنایه از لاف هنرمندی زدن است، جز این نمی‌تواند باشد چرا که گستاخی و بی‌باکی و پایداری و استقامت حلاج تا دم مرگ، نامش را بر سر زبان‌ها انداخته و به صورت ضرب‌المثل در آورده‌است.
روایت است که روزی حلاج چند مسئله از جنید بغدادی پرسید که قطعاً بوی کفر می‌داد. جنید جواب نداد و گفت:« زود باشد که سر چوب پاره سرخ کنی.» حلاج، پاسخ داد:« آن‌روز که من سر چوب پاره سرخ کنم تو جامه‌ی اهل صورت پوشی.»
پس از چندی حامد بن عباس وزیر خلیفه به دستیاری و فتوای ابوعمر حمادی محمد بن یوسف، قاضی بغداد، حکم قتلش را از مقتدر خلیفه‌ی عباسی گرفتند و روز سه‌شنبه ۲۴ ذیعقده سال ۳۰۹ هجری در بغداد بر دارش کردند. نخست دو دستش را بریدند. حلاج بخندید. گفتند:« خنده چیست؟» گفت:« دست از آدمی بسته جدا کردن آسان است.» پس دو دست بریده‌ی خون‌آلود ساعد و روی را خون‌آلود کرد. گفتند:« چرا کردی؟» گفت:« خون بسیار از من رفت دانم که رویم زرد شده، باشد شما نپندارید که زردی روی من از ترس است. خون بر روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم.» آن‌گاه چشم‌هایش برکندند که قیامتی از خلق برخاست. پس زبانش را بریدند. حلاج در میان سر بریدن تبسمی کرد و جان داد. سپیده‌دم همان شب پیکرش را به آتش کشیدند. به هنگام مرگ کسی در آن میان از حلاج پرسید که عشق چیست؟ حلاج، گفت:« امروز بینی. فردا بینی و پس‌فردا.»
آن روزش بکشتند، روز دیگر بسوختند و سوم روز خاکسترش را به باد دادند.
ادامه دارد…

نویسنده : حسین خداکرمی | سرچشمه : سیمره626(16 خردادماه1401)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.