توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 23625
  پرینتخانه » ادبی, شعر و داستان تاریخ انتشار : ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۸:۲۳ | | ارسال توسط :

سه شعر از سبزه برزنجی

سه شعر از سبزه برزنجی

(۱) همراه رقصیدن با موسیقی تانگو زن، شباهنگام، سهمش تابش ماه‌ست و در روز، خیس شدن به زیر باران. زنی که انگشتانش می‌آیند و می‌روند و رنگین‌کمان می‌بافد تا به یقه‌ی زندگی بیاویزد… (۲) تو همیشه شبیه طلوع آفتابی، خورشید، تاب و توان به زمین می‌دهد و تو هم به دل من… (۳) مادرم می‌گوید: […]

(۱)
همراه رقصیدن با موسیقی تانگو
زن، شباهنگام، سهمش تابش ماه‌ست و
در روز، خیس شدن به زیر باران.
زنی که انگشتانش می‌آیند و می‌روند و
رنگین‌کمان می‌بافد
تا به یقه‌ی زندگی بیاویزد…

(۲)
تو همیشه شبیه طلوع آفتابی،
خورشید، تاب و توان به زمین می‌دهد و
تو هم به دل من…

(۳)
مادرم می‌گوید:
– اولین نگاهم همراه با لبخندی بود بر روی او.
گویی که می‌خواستم به او بگویم:
– ممنون ای شیرزن!
ای زن که مرا گرمای ماه مارس شدی و
سرچشمه‌ی حیات و زندگانی.
اما من می‌گویم:
– مادرم شبیه آن شعر پر باغ و بر است
که زندگی‌ام از او منشأ گرفته و
در دامانش با هر کلمه و سخن معنا یافتم.

| سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 719 (11 اردی‌بهشت 1403)
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.