امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
در لغزندگی یک متن
رنگ میوزد
بر همهی ضمایر اول شخص
به حروف ساکن صدادار.
تراشههای سایه
نیمی از پیراهنم را تاریک کرده
با این حال
از تو میپرسم
چگونه است
پارهای از تنت را بیندیشی؟
(مثل شکلی از سطر)
رویا
روزها چون یال متحرک تپه
بالا و پایین میروند
در این رفت و آمدها
آینهای تو
در پایداری تعادل
بانوعی مرزبندی گذرناپذیر
پا بر پدالها و دست در نقرههای مهتاب..
در اینجا
بادها میافتند
ماشهها
صدای نفسها
روی پلهای خیسخورده را
خفه کرده…
سرازیرشدن به سوی فراموشی
نام دیگر مرگ است
تو میدانی. (آبسالان)
متن آبسالان متنی لغزنده است؛ لزج و ممکن است با دستکم گرفتن سطری، خواننده گمراه و ارتباط طولی مخدوش شود.
سطرها دست در یقه هم دارند، راحتالحلقوم نیستند و فهمیدنشان نیازمند تامل است. فهمیدنی که «پل ریکور» آن را پیش از آنکه حالتی از دانستن تعریف کند عیان کردن حالتی از وجود داشتن برای مخاطب میداند شاید بهواسطهی همین وجود داشتن برای ماست که برخی آثار، ذیشعور شده آگاهانه با خواننده وارد دیالوگ میشوند، شاهد زنده این امر همین سطرهاست و تراشههایی که سایهوار نیمی از ما را به بزم ابهام میبرند تا اندیشیدن قوت گرفته قلاب بیشتر بگیرد؛
تراشههای سایه
نیمی از پیراهنام را تاریک کرده
با این حال از تو میپرسم
چگونه است
پارهای از تنت را بیندیشی؟
(مثل شکلی از سطر)
با خواندن «تراشههای سایه/ نیمی از پیراهنام را تاریک کرده» ناخودآگاه به ورطه بینامتنیت پرت میشوی؛ کهنالگوی سایه، رخ مینماید؛ تعارض میان آنچه هستیم و آنچه میخواهیم باشیم اقلیمی از ترسها و انکارها که در بخش تاریک، تلنبار شده و شاید همان بخش تاریک است که مولف را دست به قلم میکند تا نام برساختهاش را مرکب کند و به ضمایر اول شخص رنگ بوزد به واکهایی که اگر چه در خفقان نگه داشته شدهاند ولی هنوز صدا دارند صدایی که آنقدر کله شق است که زیر بار رادیکال نرفته تن به تشییع خودش نداده است.
مولف نه تنها از نیمه تاریک خود نمیگریزد نه تنها سرکوباش نمیکند بلکه بهطور قابل تاملی طرح پرسش کرده است این طرح پرسش به زعم لکان؛ به پرسش کشیدن هر موضعی است، زیرا دیالکتیک دقیقا همین خود پرسشگری بازاندیشانه است.
اینجاست که دیگر از بخش تاریک خود شرمسار نیستی هیچ! در این تاریکی دست به کِشت میزنی و با او میاندیشی و به هویتی که یک عمر بسان پیراهنی تنات کردهاند شک میورزی.
متن آبسالان با قید مختص «اصلاً» کلید خورده، کلمهای که قرار نیست نقش دیگری بپذیرد، نقشاش اختصاصی است و تاکید بر مکالمهای درونی به عبارتی خویشتندارانه دارد که اگرچه به ظاهر، دوم شخص است ولی یک مونولوگ؛ واگویهای در من/ با من/ از من است.
سراینده با ساخت سطر؛ «از ساعت هفت و همان موقع همیشگی» ظاهراً از بستر و موعدی شناس و معین حرف میزند ولی پشت بند آن؛ با دادن آدرس از پنجشنبهای در حاشیهی کاغذ/ تاخیر از خالی میز/در ماهیانی با پیراهن سیاه، مخاطب را متقاعد میکند که ساعت هفت و همان موقع همیشگی صدای صرفا ارتکازی ندارند. متن توانسته خواننده را دو دل کند و تشویق به سرباز زدن از صورت همان موقع همیشگی کند که نه! اتفاقا همان موقع همیشگی نیست؛ پس زدن پارادایمی از بدیهیات!
ساعت هفت از پنجشنبهای در حاشیهی کاغذ خبر میدهد، کاغذی که شاید حاوی نقصان زندگیست سوگواری برای زندگی که میرانده شده! تاخیر از خالی میز است در ماهیانی که ماوای اصلیشان آب است با نشانگانی از روشنی ولی اکنون پیراهن سیاهی که به تن دارند این ماوا بودگی را تکذیب میکند و از واقعهای دیگر خبر میدهد.
میز نماد هر آنچه دستکاری شده تا خودت نباشی بخش تحمیلی اجتماعی مرکزنشین که در آن عدم دیگری سبب تولید تکیهگاهی ساختگی میشود تکیهگاهی که هر آن امکان فرو کاهش دارد و ممکن است زیر پایت را نقطه ثقلات را با صفتی تعیین ناشده خالی کند زیرا هرگز شیای بهطور مطلق به شیشدگی تن در نمیدهد و روزی سایهاش مولد حرکتی هرچند خرد هر چند ریز اما کاری خواهد بود. شاید ماهیان سیاه پوش، سوگوار صورت نخستین میز هستند صورتی که خانه باران بود خانه حرکت و نه تاخیر و هرزگی خالی.
متن، ساعت هفت را که اصولاً عددی محبوب است تخطئه میکند خالی میکند از مولفههای پیشین! دست به غریب سازی میزند و عدد هفت دیگر آن کمال مطنطن را تداعی نمیکند که خداوند پس از شش روز آفرینش در آن قرار گرفت و هفت را مبارک خواند این عدد در این متن خود آغاز یک توطئه است و بر هم زدن نظمی مسبوق به سابقه.
شاید ساعت هفت، ترسیمی از یوحنای لاهوتی باشد که در رویای خود هفت روح و هفت مهر و هفت صورت و بردهای با هفت شاخ و هفت چشم و هفت پیاله زرین و هفت بلا و هفت فرشته را دید که در حضور خدا ایستادهاند و بهراستی در حضور خدا ایستادن همانقدر دور و خارج از دسترس است که تعیین صورت قطعی برای هفت در این متن که جانی لغزنده دارد.
شاید ترسیم آیهی هفتم قوم عاد باشد که هفت شبانهروز به بلا مبتلا شدند بلایی که راه را بر روشنی، تختهقاپو کرده و بایستی کفش آهنی و عصای موسی داشته باشی تا به طرفِ فرعونِ مرگ سرازیر نشوی و در طرفهالعینی مصلوب نگردی.
آنچه به ذهن متبادر میشود نامی است که از ماهیان سیاه پوش گرفته شده به مثابهی موسی که از نیل گرفته شد این نام قرابتی با اسم اعظم دارد؟ یا یک هجویه است بهسان نمایشنامهی «ابرها» اثر آریستوفان که مدهای روشنفکری همعصر با خود را زیر سوال برد اثری که شاید کهن الگوی سایه را در سقراط به مقام جرح برده است…
رویایی که آبسالان با آن دیالوگ دارد، چه بسا همان نامی باشد که مرکباش ساخته و دارد با آن برای پایداری تعادل، نبرد میکند نبردی که به تمامی نمیتواند، فرهیخته باشد و ناگزیر از مرزبندی است گویا رویا، رویاست و روزها همخوابهی ساعتی شنی هستند که از حجمی به حجم دیگر فررارند و رویا آینهای شکسته است که این جابهجایی را منکسر و منکثر میکند.
در گزاره؛ «پا بر پدالها و دست در نقرههای مهتاب»
با نوعی از راوی مواجه میشوی که حرکت دارد و انگار در تمام این مدت، آنچه تماشا کردی گزارشی بوده از محاکات یک دریچهی متحرک از منظرهای که سالهاست ایستاده یا دریچهای متحرک پیش از او پس از اتمام تماشایش دکمه استپ را زده است تا آمدن دریچهای دیگر. مانند ما که قرنهای متمادی است تماشاگر به خواب رفتن اصحاب کهف هستیم و هربار به این پلان میرسیم، حکم خوابگردهایی را داریم که در خواب آن هفت نفر در ساعت هفت اسیر شدهایم و افتادن بادها و ماشهها و صدای نفسها روی پلهایی که هیچ کجای این جهان را به هیچ کجای دیگرش نرساندهاند و یک خفگی موروثی را بهطور مکرر پس انداختهاند، گریختی جز سرازیر شدن بهسوی یک فراموشی خودخواسته نداریم و شاید نام مستعار این فراموشی مرگ است. هر کسی که افتادن بادها را ببیند زمان اقامتش به سر رسیده و پایان این را پنجشنبههایی در حاشیه یک کاغذ بر یقهی دیوارهایی که همهمه رفت و آمدها برایشان حکم گربهای سیاه در ظلمت شب را دارد، اعلام میکنند.
آیا دیوارها روزی از جزمیت قضیب خود فرو میافتند؟
منابع:
– گفتوگویی است با اسلاوی ژیژک و در تاریخ ۲۷ ژوئن ۲۰۱۸ با عنوان «Getting a Grip on Slavoj Žižek (with Slavoj Žižek)» در وبسایت جیاستور دیلی منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۹۷ با عنوان «گفتوگو با اسلاوی ژیژک: به من احترام نگذارید، کتابهایم را بخوانید» و با ترجمهی ابراهیم باسط منتشر کرده است.
– آمنه حسنزاده، جایگاه عدد «هفت» در ادب فارسی و فولکلور ایرانی.
روحالله آبسالان، , سولماز نصرآبادی , شعر، , نقد شعر، , هفتهنامه منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.