توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Monday, 8 July , 2024
امروز : دوشنبه, ۱۸ تیر , ۱۴۰۳ - 2 محرم 1446
شناسه خبر : 16272
  پرینتخانه » ادبی, لرستان پژوهی, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۹:۲۶ | | ارسال توسط :
حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای لری و لکی(64 و 65)

جا اُفتائه بِه‌تِره، دِ چاه اُفتائه!«لری»

جا اُفتائه بِه‌تِره، دِ چاه اُفتائه!«لری»
jā oftāya betera čāh oftāya - جاافتاده بهتر است، تا در چاه افتاده.

– در مقام پند و اندرز خطاب به جوانانی می‌گویند که قصد ازدواج دارند. چنان‌چه دختر موردنظر خُردسال باشد، ولی پسر در کار ازدواج عجله داشته باشد، گویند: جا اُفتائه بِه‌تِره، دِ چاه اُفتائه: یعنی صبر و حوصله داشته باش و شتاب به خرج نده، که عجله و شتاب، آن هم در کار ازدواج شایسته نیست.

حکایت:
– مردی پسری داشت و این پسر به سن بلوغ رسیده بود. مرد برادرزاده‌اش را که دختر خردسالی بود، برای پسرش نشان کرده بود، اما پسر در کار ازدواج عجله داشت و دختر دیگری را می‌خواست، ولی خانواده‌ی آن دختر دوم مورد پسند خانواده‌‌ی پسر نبودند‌ و پدر و مادر می‌ترسیدند که پسرشان بعدها با آن ازدواج دچار مشکل شود. این بود که مرتب در گوش پسرشان می‌خواندند که:
– پسر‌جان! جاافتاده بهتر است، تا در چاه افتاده.
– و این یعنی بگذار دختر‌عمویت جا بیافتد (بزرگ‌تر شود) خود را با عجله در چاه نینداز! که ازدواج کاری سرسری و ساده نیست که شتاب‌زده صورت گیرد.
راوی: حوری حسنوند، ۷۵ ساله، خرم‌آباد‌.

 

 

جا گُل سُویرهِ بَه‌شینَه یه‌ی خار زردی! «لری»

 

معنی: جای گل سرخی بنشیند یک خار زردی.
jā gol soeyr ebašina yexār zardey
– در مقام گله از روزگار نامراد گفته می‌شود که آن‌گاه آدم‌های ناصالح و ناباب بر جای بزرگان و شایستگان تکیه می‌زنند.

حکایت:
– چون زنده‌یاد دکترمحمد مصدق با کودتای آمریکايیان و انگلیسی‌ها از کار برکنار شد‌ و حکومت دست‌نشاندگان یک بار دیگر به جای پیر ضداستعمار تکیه زدند، یکی از بخش‌داران لرستان به مناسبت این روز فرخنده! (شوم) جشنی می‌گیرد و مردم را جمع می‌کند و دادِ سخن می‌دهد.
چون کار جشن کذایی تمام می‌شود، پیرمردی را می‌بیند که عصازنان راه می‌رود. به همکاران خود می‌گوید:
– از این پیرمرد سوالی کنیم و از او بپرسیم که چقدر از سرنگونی دکتر مصدق خوشحال است.
– پیرمرد را صدا می‌زنند و می‌گویند:
– پدرجان! مصدق سرنگون شد و زاهدی آمد، نظر تو چیه؟
– پیرمرد مکثی می‌کند و می‌گوید:
– ای روزگار! جا گُل سُویرهِ بَه‌شینَه یه‌ی خار زردی.
– و با این جمله بخش‌دار و همراهان را بُور و کنف می‌کند و راه می‌افتد و می‌رود.
ادامه دارد…

 

*هرگونه برداشت و تلخیص از مطالب این تارنما بدون ذکر منبع ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.

| سرچشمه : سیمره657 و658 (16 و 18 بهمن‌ماه1401)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 1
  1. این عکس علیمردان عسگری عالمه
    همون کسی که جرعت نداره لکی حرف بزنه ؟
    توهین نیست پس نظر رو پخش کن

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.