امروز : جمعه, ۱ تیر , ۱۴۰۳ - 15 ذو الحجة 1445
جامعه درکمین خطر پوپولیسم بد!
این خود به نوعی ایجاد محدودیت اضافه بر محدودیتهای گذشته ناشی از نظارت استصوابی است. ولی آنچه در بین نامزدهای ثبتنامی قابل تامل است، ورود محمود احمدینژاد بود که هم در شکل و نوع ورود و هم جلب استقبال اقشار مختلفی از جامعه با دیدگاههای متفاوت نیز تازگی داشت.
البته این تنها احمدینژاد نیست که صبغه از پوپولیسم دارد بسیاری دیگر نیز واجد این نوع هستند اما آنچه ایشان را متمایز میگرداند، بیشتر بعد شخصیتیشان است، احمدینژاد جسارت و زرنگیهای خاص خود را دارد؛ زبان توده را خوب بلد است و میتواند در شرایط خاص با حرف زدن یا با سکوت و یا ارایهی یک سند خاص!! بازی را به نفع خویش عوض کند و توجه جامعهای را که خیلی ذهن تحلیلی و علمی دقیقی هم ندارد به سمت خود برگرداند. ایشان را البته میتوان از جنبههای دیگر نیز تحلیل کرد و هر جنبه نیز ابعاد مثبت یا منفی خاص خود را دارد.
از جنبه کارشناسی در بررسی عملکرد هشت ساله رییس جمهوری ایشان نمیتوان چشم بر خطاها و اشتباهات فاجعهبارش بست و پیامدهای سیاستها و اقداماتش را که تاکنون ادامه دارد ندید و تنها با بیان چند نکته و یا اقدام خاص ولو مثبت از منظر بعضی از اقشار (مثل یارانه ۴۵ هزارتومانی ویا مسکن مهر) کارنامه پر از انتقادش را جلوهی دیگری داد.
بدینروی، این پرسش پیش میآید که چنین استقبالی از احمدینژاد در افکار عمومی نشان نمیدهد که جامعه ما در کمین و معرض خطر پوپولیسم آنهم از نوع بدخیماش است؟ و آیا این پوپولیسم بدخیم چه اکنون و چه آینده نمیتواند پیامدهای بد و مخربی بههمراه داشته باشد.
از این منظر پوپولیسم بدخیم میگویم زیرا در جوامع توسعهیافته که نهادهای دموکراتیک قوی هستند امکان هضم و تعدیل پوپولیسم بد حتا از نوع ترامپیاش وجود دارد ولی در جامعهی ما این پوپولیست بدخیم میتواند تمام نهادهای اساسی جامعه را چنان در هم بریزد که امکان بازسازی آن وجود نداشته باشد.
به نظر میرسد که عواملی مانند تودهای بودن جامعه و نبود سازمانهای مدنی و احزاب سازماندهی شده و ریشهدار همراه با سیاستزدایی عمیقی که بهخاطر بسته بودن فضای عمومی صورت گرفته نهادهای علمی و مدنی و سیاسی را که باید لنگرگاه ثبات و تعادل جامعه باشند، بسیار ضعیف نموده و فضا را چنان پوپولیستی کردهاند تا افرادی بتوانند احساسات جامعه را به نفع خویش تحریک کنند و با نشان دادن شهامت و جسارت خود و دادن وعدههای بزرگ و تخیلی، به جامعه بباورانند که توان برآورده کردن خواستههای فروخوردهی آنها را دارند و یا اگر نتوانند حداقل میتوانند حاکمان موجود را به چالش بکشند و اینجاست که احمدینژاد توانسته طیف متضادی از افراد و اقشار را که حتا نسبت به حاکمیت هم زاویه دارند با خود همراه کند، بهویژه اقشار فرودستی را که روز به روز فقیر میشوند ولی صدایی برای بیان خواستهها و مطالبات خود در عرصهی قدرت ندارند.
احمدینژاد در غیاب یک حزب چپ حامی برابری نقش ناجی فرودستان را بازی میکند؛ انگار فراموش شده که احمدینژاد طی هشت ساله ریاست خود گرچه در شعار حامی فرودستان بود ولی سیاستهای عملی او بیشتر صبغه نئولیبرالی داشت و به کالایی شدن بیشتر خدمات عمومی مانند آموزش و بهداشت انجامید.
البته طرح و نقد احمدینژاد در این شرایط بدان معنا نیست که حالا نقد کردن و حتا فحش دادن! به احمدینژاد کمهزینهتر از بقیه است ما هم فرصتطلبی نمودهایم و به جای نقد پرهزینه دیگران، ایشان را انتخاب کردهایم بلکه طرح این موضوع اساسی است که استقبال از احمدینژاد نشان دهندهی نوعی بیماری اجتماعی و سیاسی در جامعه ماست که میتواند محمل و بستر مناسب برای روی کار آمدن یک پوپولیسم بدخیم آن هم از نوع راست یا چپ یا ملیگرا و بومیگرا باشد و باید از این منظر استقبال از احمدینِژاد را نشانهای از وجود این گرفتاری و بیماری در جامعه ما دید.
گرچه در این انتخابات پیش رو امکان تایید افرادی مثل احمدینژاد بهدلایل گوناگون میسر نیست و طنز تاریخ است که به صورت تصادفی بسیاری از کنشگران سیاسی دموکرات با حاکمیت در حذف ایشان همدل شدهاند!!!!.
اما ما در اینجا گرچه به امکان مجدد بروز نوعی پوپولیسم بدخیم در آینده هشدار میدهیم ولی باور راستین به دموکراسی ایجاب میکند که افرادی مثل احمدینژاد را نباید از حق شهروندی خود محروم نمود بلکه لازم است در عین تایید صلاحیت ایشان، در مقابل هم امکان پیگیری حقوقی و رسانهای و نقد و بررسی عملکرد ایشان را فراهم نمود تا هم عملکرد گذشتهاش و حامیان وی مورد نقد و بررسی جدی قرار گیرد و هم از اسطورهسازی کاذب و قهرمانسازی از ایشان جلوگیری شده و فضای روشنی برای شناخت ایشان و افرادی شبیه به ایشان ایجاد شود تا جامعه در یک فضای شفاف و منصفانهای تصمیم گیرد و ما به جای تکرار مجدد تجربه هولناک گذشته، خطر ظهور چنین پوپولیسم بدخیمی را به سلامت از سر بگذرانیم.
در پایان با تاسف باید گفت: جامعهی ما در چند دههی اخیر بهخاطر بحرانهای تاریخی وارد شده دچار تروماهای سختی شده که نیاز به نوعی روانکاوی جمعی و گفتوگوی آزاد اجتماعی دارد تا رگهای سخت پوپولیسم و ناجیگرایی و قهرمانخواهی را خشک نموده و ایمان به آگاهی و به همپیوستگی اجتماعی را در رگهای خود جاری کند و ناجی خود را نه در ژستهای دروغین قهرمانانی در اینسو و آنسوی آبها!! بلکه در به هم پیوستن روحها و جانهای آگاه ببیند!!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.