امروز : جمعه, ۸ تیر , ۱۴۰۳ - 22 ذو الحجة 1445
تصویر در شعر میر نوروز
منطقهای با چنین آب و هوایی از داشتن افرادی با ذوق و ظریف الطبع بی بهره نبوده است، اما متاسفانه به علت صعبالعبور بودن منطقه و نداشتن امکانات کافی در این دیار بزرگان ادب و صاحبان قلم از صفحهی تاریخ ادبیات این سامان حذف شده اند و آثارشان یا سینه به سینه گشته و یا در نسخ دستنویس به جای مانده و آنهم به مرور زمان دستخوش تغییراتی گردیده است.
از این خطهی مردخیز و ادبپرور، بزرگان ادبی چون باباطاهر، ملامنوچهر، ملاپریشان و میرنوروز برخاستهاند و آثار دلنشینی از خود بهجای گذاشته که آثار چند تن از این بزرگان به همت پژوهشگر و ادیب ارجمند زندهیاد اسنفدیار غضنفری امرایی گردآوری و به چاپ رسیدهاست که غرب ایران خود را مدیون این بزرگوار از نظر احیای فرهنگ و ادبیات این خطه میداند.
در مقدمه دیوان میرنوروز اشاره چندانی به شعری و سبکی که کلام میر در آن بروز نموده، نشده است لذا این حقیر با کمی بضاعت درصدد برآمدم تا معرف زبان شعری و سبک کلامی میرنوروز باشم. امید است که مقبول درگاه حق و عزیزان ادب دوست قرار گیرد.
با نگرشی کوتاه به آثار و اشعار میرنوروز، شاهد سبک مهم شعری خواهیم بود یکی سبک خراسانی و اشعار فارسی و دیگر سبک هندی یا بهتر عرض کنم عصری ادبی که شاعر در آن میزیسته است.
پانصد سال تفاوت سبک شعری را بین اشعار لری و فارسی میرنوروز مشاهده مینماییم اگرچه در بعضی اشعار فارسی خود گریزی به سبک هندی زدهاند.
کی شکسته دُرج لعل آبدارت
کی به تاراج خزان داده بهارت
اما وقتی که پای تحقیق را در باغ اشعار لری میر میگذاریم عطر تازهای از گلزار کلام او برمیخیزد و گویی از کویری خشک ناخودآگاه پای در باغی سرسبز پر از بوی ریاحین اما هرکدام با رنگ و بویی خاص میگذاری و گویی خود میر همراه توست و قدم به قدم در گوشت نجوا میکند، جایی که غرق در تصویر کلامش میشوی و گاه خود را با میر اشتباه میگیری.
پای در گلزار کلامی گذاشتهایم که تمام تصویر است استعاره و تشبیه و ظرافت خیال و اندیشههای باریک در گوشه و کنار این گلزار قد علم میکنند. در اشعار لری میرنوروز گویی که صائب تبریزی به لهجهای دیگر سخن میگوید و اگر شعر را نقاشی بتوان کرد یا به تصویر بتوان کشید بدون وقفه کلام میرنوروز را روی تابلو مجسم خواهد کرد و این خصوصیات است که در شعر سبک هندی به چشم میخورد.
یا این بیت:
گیسوانش حلقه واله وادوش
ماه نو گشته خجل ز طاق ابروش
که میتوانم ادعا کنم زبان شعری میرنوروز از هندی، هندیتر است و ظهور این سبک زمانی است که میر در آن میزیسته است. شاعر برخاسته از خانوادهای بزرگ حاکم زمان از بستگان شاهوردیخان حاکم لرستان، ولی رنج دیده زهر نامردمی چشیده، بیزار از جور زمان، غریب افتادهی وطن خویش با نگاهی غرق نفرت از پلیدی روزگار زمان خویش:
روزگاره ار چنینی زیتری رو
کُشتمه برف نثار و صاعقه شو
از بستگان خویش به تنگ آمده و میگوید:
دلم میها بمیرم دِ هجر یاری
نشنوم بالا سرم دنگ براری
از زردی گونهی زمان خود رنج میبرد، چشم دیدن خزان چهرهی یاران موافق را ندارد بینفس خلوت گزیده و میگوید:
گِر نزه گِر دم نیا رنگت بینم
آز دِ دلم نَمنه دِ پا زوینم
غم وجود ظریفش را به اسارت برده و سپاه اندوه روانش را محاصره کرده.
چنانکه اشاره رفت میر از نوادگان شاهوردیخان است شاید از نظر مالی هیچ کم نداشته ولی جای تعجب است که میگوید:
ای همه ناله دلم کی دِ خُشیمه
رنج دیری کشتمه دِ بیکسیمه
راستی کدام درد او را رنج میدهد؟ کدام دست شادی را از روانش به اسارت برده و از کدام زخم مینالد؟ دوری از وطن، دوری از بستگان، دوری از ….که در این مورد باید ادعا کنم بیتفاوتیها، ظلم زورمندان، ناملایم بودن روزگار، همه و همه دست به یکی کرده و گلوی اندیشه شاعر را میفشارد.
نونِم بخت خُمه یا هی چنینه
هر کجا که پا مینم سیا زمینه
گذشته از تعبیر و تفاسیر میرنوروز اگر ابیات میر را با تیغ تحقیق کالبد شکافی نماییم خواهیم دید همان گوهری که در صدف شعر هندی است در شعر میرنوروز وجود دارد و مشاهده خواهیم کرد که صائب تبریزی و میر یک زمان فکری را طی نمودهاند. دردهایشان تقریبا مشترک است؛ تصویر کلامشان یکی است و شاید تواردی از نظر مفهومی در شعرشان نهفته باشد که در اینجا باز هم میتوانم پای مقایسه را به میان بکشم؛
میر در رابطه با تهیدستی چنین میگوید:
تف دِ ری دس پتی ار کر شاهی
چی قرون شاه سلیمو ناروایی
و صائب میگوید:
تنگدستی مرگ را در کام شیرین میکند
بید از بیحاصلی بر خویشتن خنجر کشید
میر در مورد پیری چنین میگوید:
جوونی زه و قدم و تاو و تاجیل
این پیری مَن دِ سرم چی سنگ پاپیل
و صائب میفرمایند:
بر چهرهی من آنچه سفیدی کند نه موست
گردی است مانده بر رخم از رهگذار عمر
میرنوروز در مورد مرگ چنین میگوید:
اسب چویی بیارید بکید سوارم
مِ ها میرم ورگشته کی ها دِ کارم
صائب میگوید:
نمیگردد به خاطر هیچکس را فکر برگشتن
چه خاک دلنشین است اینکه صحرای عدم دارد
میر دربارهی گذشت روزگار میگوید:
روزگار چی باد و باد چی روزگاره
روزگار چی باد صَر صَر میگواره
و صائب میگوید:
ز روزگار جوانی خبر چه میپرسی
چون برق آمد و چون ابر بهار گذشت
میر دربارهی خال لب چنین میگوید:
ایمرو خال و لویی کرده کواوم
نمنه هوش و سرم حونه خراوم
و صائب میگوید:
گوشهگیران زود در دلها تصرف میکنند
بیشتر دل میبرد خالی که در کنج لب است
آنچه که گذشت مقایسه کوتاهی بود بین شعر میرنوروز و ابیات صائب و شاید بتوانیم بدین طریق اشعار دیگر میر را با کلام شعرای سبک هندی مقایسه کنیم.
اما نکتهای که لازم به تذکر است ما درخواهیم یافت لهجهای که میر در شعر خود بهکار برده لهجه میرانه است زیرا ما هرچه به طرف جنوب خرمآباد قدم فراتر مینهیم با لهجهی غلیظتر بالاگریوه آشنا خواهیم شد و غلیظترین این لهجهها، لهجه میرانه است؛ آن هم در منطقهای بهنام سیمره که موطن اصلی میرها بوده و نتیجه خواهیم گرفت که بهمرور زمان اشعار میر دستخوش تصرفات و تغییراتی شده است که امید است بزرگان و ادیبان و پژوهشگران این سامان درصدد باشند تا اشعار میرنوروز را به همان لهجه میرانه مستند بهدست آورند و در چاپهای بعدی دیوان گنجانده شود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.