امروز : چهارشنبه, ۱۳ تیر , ۱۴۰۳ - 27 ذو الحجة 1445
وجدانِ گوشهگیر(۳)
سؤال بعدیِ وجدان از آقای پاکزاد داغی را بر دلِ او تازه کرد که غرورِ خودساختهی استقامت در برابرِ قدرتِ تلافیجویانهی یادآوری تمامِ نیروی دفاعیِ خود را از دست داد و گریهی سیلآسایِ چشمِ تر از سربالاییِ گونههایِ کشیدهی با منفذِ باز پایین آمد و از نوساناتِ لمسیِ بخش بیرونیِ لب عبور کرد و به سرازیریِ مربعی شکلِ چانه رسید.
پاکزاد از جای خود برخاست و گامهای کوچکی را تا روشوییِ کنارِ آشپزخانه برداشت. بعد از شستن صورتش با آب سرد، در آینه چند لحظهای آغوشِ نگاه خود را به روی کسی گشود که در آن لایهی شیشهایِ منعکس کننده مانند او رفتار میکرد. صدای وجدان را شنید که او را صدا میزند و از او میخواهد به نزدِ میهمانِ آبرومندِ شَر ستیز بازگردد.
وجدان با شگردی دو مرحلهای که از ابتکارِ قدیمنژاد آموخته بود جهتِ تغییرِ فضایِ خشکِ غم گرفتهی اتاق، ابتدا حروفِ دلجویانهی حسِ همدردی را کنار هم چید و به او دلداری داد، سپس با شادابیِ شعفانگیزِ چند جوکِ بامزه از دیدهبانیِ سکوتِ معنیدار بر دشتِ وجودِ میزبان جلوگیری کرد و دوباره سؤالِ سخت اساسِ خود را تکرار کرد: شنیدم چند سالی را در زندان گذراندی آیا این موضوع به تجربهی بعدیِ تو در کاری مربوط میشود؟ پوریا پاسخ داد : بله. داستانِ گردشیِ حکمِ اخراج که البته در این نوبت بند بازداشت، تعهد کتبی و جزایِ نقدی را نیز به آن اضافه شد، برایت نقل خواهم کرد. به شرطی که ادامهی این گفتوگویِ دو وجهیِ دوستانه به روزِ دیگری موکول شود چون به قدری خستهام که نیاز به یک منبعِ قویِ آرامش و خلوتی سکوت آمیز دارم. وجدان با انجامِ تنظیماتِ دستیِ مربوط به توقفِ ضبطِ فیلم موافقت خود را با این خواستِ یکطرفه نشان داد. سپس نگاهی به ساعتش انداخت و ساعت ۱۱ را برای فردایِ این روزِ سرشته به صحبت پیشنهاد داد. میزبان نیز به درخواستِ از جنسِ توفیقِ طرفِ مقابل مُهر تأیید زد و روی هم را بوسیدند و لحظهی بدرودِ وقتِ رفتن از راه رسید.
هر کدام از آنها به وقفهی تقدیمیِ در حقِ هم نیاز داشتند. وجدان برای کارهای مربوط به ویرایش و پخش فیلم و پاکزاد به حالِ مساعدی برای بازیابیِ خود در بدوِ فردا!
ظهر و عصر و شب سه رکنِ کیست گویِ از نیمروز تا شامگاه چند ساعتی در بهارخانهی فصل اول از کم و زیادیِ سهمِ بهرهای در طولِ شبانه روز گذشت کردند تا بتوانند به گشت و گذار و ربودنِ وقتِ رد و بدل در کنارِ هم بپردازند تا اینکه به صبحِ بارانیِ روزِ بعد رسیدند.
باران در میانِ آسمان و زمین شعاعِ حرکتیِ مستقیمی داشت و قطرههایش بر سقفِ خانهها و هر جای سرپوشیده شمرده شمرده در حالِ چکاندنِ تازگی در آب و هوایِ آن روزِ رخسار شسته بود. چند ساعتی به همین روال گذشت و قبل از ساعتِ یازده؛ باران چمدانِ عطا بخشیِ خود را برداشت و از اطرافِ جوِ آرام ناپدید شد. حال از قولِ دیروز اطلاع داشت و دوباره آن دو جفا دیدهی نومید از قدرنشناسی را با پیام و شیوهی ایرانیِ سعادت دیدار به حضورِ هم رساند. وجدان در عرضِ چند دقیقه اقداماتِ مربوط به شروع کار در آن اتاقِ نور خورِ پنجرهدار را با قرار دادنِ دوربین بر روی سه پایهی نگهدارنده و روشن کردنِ صفحه نمایش از هر لحاظ سنجید تا یک موقعیتِ ثابتِ روبروی سؤال را بدونِ لرزشِ احتمالیِ تصویر ضبط کند!
سپس برای سومین بار به سراغ سؤالِ روزِ گذشته رفت و پاکزاد نیز چاییِ تازه دمِ روزِ جدید را بر رویِ سینیِ استیلِ وقتِ پاسخ قرار داد و به میهمانِ ویژهی منزلِ خود تعارف کرد. تلخیِ چایِ بدون شکر در سؤال وجدان و قندِ تأنی و پند در پاسخِ میزبان هر دوی آنها را در ضلعِ مرکزیِ تأثیر یکسان قرار داد.
سرانجام، سماجتِ وجدانِ درست نگر به نتیجه رسید و پوریا به شکستِ سکوت خود رأی داد. دوربین و وجدان در یک اتاقِ سه در پنجِ پانزده سال ساخت بیننده و شنونده ی صحنه سازیِ صحبتهایِ کسی بودند که میگفت: در صفهایِ شلوغِ ناهنجاری! دلار و طلا و بورسِ دستکاری! ریال و مرغ و خودروهای دوزاری!
در بازارِ داغِ سلفی، التماس، دو هیچ به نفعِ سلبریتیهایِ غیر مردمی!
آنچه که بر پیکرهی فرهنگ و هنر و اقتصاد ضربهای مهلک وارد میکند بیتوجهی به اصلهای زندگی ساز است! بیتوجهی به دردهای زندگی کُش! و نیز اهمیت داشتنِ حواشی سرگرم کننده! پس نسلِ جوان و پویایی که باید پروردهی تربیتی دردشناس و اعتراض به نارساییها باشد از رفتارش پیداست که اندیشیدن و فهمِ حقایق برایش خوابآور است و هیجان و لذتِ کاذب برایش انرژی آور!
زندگی به انسان اختیارِ انتخاب میدهد که در طول عمرِ خود در راهاندازی و از سر گیریِ گروه وجدان دارانِ نیک اندیش سهمی داشته باشد و به رنج و سختیِ حاصل از گمنامیِ آن جایگاهِ پاک کردار فکر نکند حتا به قیمتِ آنکه دوستیِ دیرینهای با آن نهادِ دگرگون کننده برقرار کند یا راهنمایِ دعوتِ خود و دیگران به توقف و براندازی چنین خویِ بیپاداشِ دست و پاگیری باشد ؟!
اینها را گفتم تا بدانی که من بیش از حد به ندایِ خداوندیِ جوهرِ درونم گوش دادم و کاسبِ خوبی برای استفاده از فرصتهایِ پیش آمده نبودم!
میتوانستم مسئولیتی را بپذیرم که در آن به کمکِ روابطِ سیاسیِ پشت پرده که مهم تر از تفکرِ استراتژیک و مهارتهای سازمانی است
از مزایایِ فوقالعاده ناقابلِ کارِ مدیریتی بهرهمند شوم اما معتقد بودم حتا اگر آهسته و با کمینه ترین سرعتِ شایستگی و تلاشِ فردی به پایههای بالاتر در یک کار برسم و سکویِ پرافتخارِ دلخوشیِ وجدان را در اختیار بگیرم بهتر از این است که با سفارش نامههایِ دستوری و اقرار به کرنشگریهای حمایتی یک شبه ره صد سالهی عافیتطلبی و پیشرفتِ عجیبِ زمانی را طی کنم!
انتهایِ رونقِ روزهایِ انباشته از پس اندازم به ابتدایِ روزهایِ شروعِ کسادی رسیده بود و چارهای نداشتم که دوباره دست به کار شده و برای عوض کردنِ مسیرِ زندگیام از ارادهی نه گفتن به خوش نشینی کمک بگیرم! به ذهنم رسید که به پایگاهِ اطلاعرسانی یا همان روابط عمومیِ شبکه استانی یک ایمیلِ (رایانامه) شرح دهنده ارسال کنم و از آنها درخواست کنم که با حضورِ من به عنوانِ یک کارشناسِ فرهنگی تاریخی در برنامهای با همین خطِ مشیِ تدوینی موافقت کنند. پس از بررسیِ دارا بودنِ مدارکِ تحصیلی و سوابقِ پژوهشیِ مرتبط از نظارتهایِ سنگینِ معاونتها و واحدِ طرح و برنامه عبور کردم و با حضورم در چند برنامهی هفتگی و انتقالِ دیدگاهها و چشم اندازهایِ عملی با موضوعِ بومگردی و اهمیتِ جاذبههایِ تاریخی به بینندگان از شهرتِ نسبی و توجه جدی در بینِ مردم و مسئولانِ عالی رتبهی استانی برخوردار شدم.
استان ما یک استانِ کوچک با اقلیمی گرم و خشک و گاهی معتدل در کشور است و مردم آن به ویژگیهایی چون خون گرمی، دورهمیهای دوستانه یا خانوادگی، پایبندی به آداب و رسومِ گذشته مشهور هستند و هرگاه برنامهای مورد اقبالِ عموم واقع میشد و از طریقِ رسانههایِ گروهی و اجتماعی افکارِ عمومی را به سمتِ خود جذب میکرد، عواملِ آن برنامه به هنگامِ حضور در خیابان و انجامِ کارهایِ شخصی بازخوردهایِ مثبت و سازندهای از جامعهی مخاطب گیرِ هدف دریافت میکردند و به ساختن قسمتهای بیشتر امیدوارتر میشدند. چون اصرار همی بایدِ عدهای همیشه بر ….
وجدانِ گوشهگیر،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.