امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
نعمت نادانی و رنج آگاهی
من کنار راننده نشستم. آخر شهریور بود. جادهها باریک و شلوغ. من تصدیق رانندگی نداشتم و از رانندگی فقط بوق زدن را بلد بودم. بیخیال و بدون دغدغه به صندلی تکیه دادم و از دیدن مناظر لذت میبردم. نه دلهره ماشین روبهرویی را داشتم که با چراغ روشن و نور بالا رخ به رخ ما میآمد و نه هراس هیجدهچرخ پشت سر که بوقش را یکسره کرده و عنقریب از رویمان رد بشود. چهره راننده را که نگاه میکردم میدیدم که بنده خدا رنگ به رو ندارد. کلافه است. بدنش را سفت گرفته و از صندلی کَنده تا بهتر بتواند فرمان را در آغوش بگیرد. وقتی میخواست از ماشین جلویی سبقت بگیرد، شروع میکرد به فحش دادن و «دِنو ریچَه»۱ کردن. وقتی فاصله با ماشین جلویی کمتر میشد، دستپاچه چند بار تند و پشت سر هم پدال گاز را فشار میداد. یکبار که دیر سرعت ماشین کم شد و فاصله ما با ماشین جلویی به کمتر از نیممتر رسید، دیدم که پیشانیش به عرق نشسته است. ظهر روز بعد از حرکت وقتی که از پیچ سیاه بیشه جادهی چالوس گذشتیم، راننده آرام در گوش من گفت «کُرکَه هیچ ترمز ناریم»۲. من متوجه قضیه نبودم. نداشتن ترمز چندان برایم اهمیتی نداشت. دیدن ابر و مه و جنگل و جاده، بیشتر از ترمز ماشین برایم اهمیت داشت. هزار و چهارصد کیلومتر جاده را بیهیچ ترس و واهمهای روی صندلی لم دادم و تخمه شکاندم و سر از پنجره بیرون بردم و سر و زلف به باد دادم بی آنکه لحظهای و ذرهای ترس و اضطراب به خود راه دهم و خاطرم را خطری خدشهدار کند. سالها گذشت، من هم بالاخره بعد از چند بار «خِیز و توز»۳جناب سرگرد اسکینی گواهینامه گرفتم و جواز نشستن بر جای بزرگان را در جیبم گذاشتم.
ماه گذشته با دوستی جهت کاری رفتم بروجرد. دوستم خودش نشست پشت فرمان و من هم کنار دستش. جاده خلوت بود و راه آزاد. ماشین هم سر حال. ده کیلومتر راه نرفته بودیم که من قلبم آمده بود در گلویم. رگهای شقیقهام برجسته شده بودند. قلبم مثل اسب وحشی از سینهام رَم کرده بود. در سربالایی با آنکه پدالی زیر پایم نبود، پایم را به هوای گاز دادن میفشردم. به هر سرازیری یا دستانداز که میرسیدیم بیاختیار ترمز میکردم. فکر میکردم بین دنده و سرعت ماشین هماهنگی وجود ندارد. یکجا که اداره راه مانع گذاشته بود، دست بردم که فرمان را بپیچانم. سردرد گرفتم بس که حرص خوردم و دندان به دندان ساییدم. هم خودم و هم دوستم را کلافه کردم بس که گفتم، ترمز کن، حواست باشد، نرو، برو، جلو را بپا، عقب.
حقیقتاً که نادانی نعمت است. فراغت بال به دنبال دارد و آسایش خیال. همان داستان خوشا آنان که هِر از بِر ندانند. آقای مستوفی دبیر دانش اجتماعی ما میگفت:«بچهها، جهل جسارت میآورد. هر چقدر نادانتر باشید، شجاعتر به نظر خواهیدرسید.»
بیشتر جنگها و جلوهگریها و جلو افتادنها نتیجه ندانستن و نادانی است.
کسی که نمیداند، نه از گفتن ترس دارد و نه از نگفتن بیم. جاهل مثل ماشین بیترس و بیترمز است. نادان با جسارتش خسارت به بار میآورد. وقتی که هِر را از بِر تشخیص ندهی به جای come فریاد خواهی زد go, go و اعتبار و عزت مملکتی را پیش چشم میلیونها رسانه و رسانهنگار گرسنهی خوراک و خبر به آتش خواهی کشید. وقتی که جنون جهل داشته باشی، پوستین دنکیشوت را بر تن خواهی کرد و با شمشیر چوبی به جنگ آسیاب بادی خواهی رفت. وقتی که در عصر عریانی اخبار و اطلاعات و هنگامهی همه چیز دانیِ عمومی، عرصهی روابط بینالملل را با روابط شخصی و مرام بچه محلها اشتباه میگیری و سران ممالک دیگر را با مخلصم و چاکرم مورد خطاب قرار میدهی، نشان میدهی که به قول طلبهها جاهل به مسئلهای.
کسی که بیدغدغه و بیدل نگرانی بر مناصب و منابر تکیهزده و تخمه میشکند و بیتوجه به خطرات راه و روشهای رانندگی و بیالتفات به رنج و مرارت همراهان به به و چه چه میکند و سفر را عالی و مسافران را خوشبخت میداند، مثل همان منِ بیتصدیق رانندگی و جاهل به فن رانندگی است. با آنکه ماشین بیترمز در سراشیبی سقوط و همراهان عنقریب به سکتهاند اما من عین خیالم نیست. حقیقتاً که نادانی نعمت است و آگاهی رنج.
پینوشتها:
۱- دندان به هم ساییدن
۲- پسر اصلاً ترمز نداریم
۳-خشم و پرخاشگری
آگاهی، , سیمره، , ماشا اکبری , نادانی،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.