توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
برچسب : ماشا اکبری

قهرمان ها هم می‌میرند!

قهرمان سال‌های کودکی من بود. نمی‌دانم نامش پیری بود یا پاپی.‌ یا پاپا. کم سن و سال‌تر از آن بودم که نامی در یاد و ذهنم ماندگار شود.

۱۶ خرداد ۱۴۰۲

نحس و ناکام

بچگی ما در نبودها و نبایدها گذشت. کوفتمان شد کودکی. افتادیم زیر پای پهن آدم بزرگ‌ها و پوکیدیم. نه خوب شروع کردیم، نه خوب ادامه دادیم و نه خوب تمام کردیم!

۱۴ دی ۱۴۰۱

زور بی‌زئله خطرناک است

دیر زمانی نه چندان دور رسم شده بود، که بعد از هر نزاعی دو طرف منازعه لشکرکشی و قشون‌خواهی می‌کردند تا نزاع ناتمام خود را تمام کنند و خشم و خشونت متراکم در اعصاب و عضله‌های خود را با زدن چماقی یا انداختن کلوخی یا پرتاب مشتی یا پراندن لگدی یا کشیدن تیغی خرج و خالی کنند.

۱۹ آبان ۱۴۰۱

خدا رحم کند به ملت!

رفتارها و روابط اقتصادی دولت با ملت مرا یاد «شارونی» می‌اندازد.

۲۹ شهریور ۱۴۰۱

خموش باش و خوش باش

شام دعوت بودیم بروجرد. عروسی رحیم پسر رحمانقلی بود. مینی بوس گرفتیم. خُرد و کلان بقچه و بسته‌ها را گشودیم و کفش و کراس‌ها را بیرون آوردیم و خودمان را نو نوار کردیم. قِنجْ و قشنگ رفتیم عروسی. یک جفت کفش ورلدکاپ طوسی نمره چهل و دو نو پوشیده بودم. جان می‌دادند برای بردن و برداشتن. از دور چشمک می‌زدند که بیا مرا ببر. 

۲۱ شهریور ۱۴۰۱

بازی با آبرو و عزت «تَبَلْوُرْ» 

یک آقایی که سخن‌گو نیست اما شغلش سخن‌گویی است و باید سخن نیک و نفیس بگوید، جلوی چشم حیرت‌زده‌ی میلیون‌ها آدم آبرو و عزت واژه‌ي «تَبَلْوُرْ» را برد. واژه را انداخت زیر دست و پا و لگدمالش کرد.

۳۱ مرداد ۱۴۰۱

«قلم» تمام من است

بزرگی گفته است «قلم» توتم من است. من اما می‌گویم «قلم» تمام من است. تمام قلب و قوت من. تا مادامی که می‌نویسم  زندگی در شریان‌هایم جاری است.‌

۲۳ تیر ۱۴۰۱

توسعه یک پدیده‌ی چندوجهی است

هیچ‌گاه آن صحنه و سامان را فراموش نمی‌کنم. چهل و هفت سال پیش، روز اول مهر، صف بسته بودیم. هرکدام به شکل و شیوه‌ای. سر و سیمای یوسف اما خود حکایت دیگری بود. ترکیبی تحسین‌برانگیز اما خنده‌دار و رقت‌انگیز. موهای سرش را با نمره چهار زده بود.پیراهن و شلوار لی نو و مرتبی پوشیده بود با کفش لاستیکی کهنه دهان باز کرده.

۰۴ تیر ۱۴۰۱

خوزستان ستون  این سرزمین است

اول این‌که؛ مدت‌ها بود میانه‌ی مولا و میرزا بهم خورده بود. راه و رَفتِشان قطع شده و گَپ و گُفتشان بن بست. روزگار ناپایدار است و دنیا در دَوَران.

۱۸ خرداد ۱۴۰۱

جراحان جراحت ندیده!

به‌زعم خودتان آستین بالا زده و تیغ برداشته و می‌خواهید این بیمارِ زارِ نزارِ گرسنه‌یِ از نا و نفس افتاده را جراحی کنید!

۰۵ خرداد ۱۴۰۱

اصالت ابتذال

کاری کرده‌اند که «توز»۱ ابتذال همه‌جا را به تسخیر خود در آورده‌است و از ابرهای اصالت جز «توژ»۲ اندکی بر آسمان نمانده‌است.

۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۱