در سوگِ یارِ استاد عسگری‌عالم

غم‌مباد ای مرد سلسه و افسانه

عطش مصیبت، اشک را نمی‌گذارد بماند. باید سوگوار دختران آفتاب بود تا زنان ماهتاب آن‌سوی گرین غم. 

۰۸ آبان ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(50 و51)

تونِه گو…نی و مِنِه سُوزنی؟!«لری»

tone goo... ni o mene sōzani - - تو خطا کردی و مرا متهم کردی؟

۰۷ مهر ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(40)

تَلِ زیرِ پا خُش بُرّ!«لری»

tale zeyr pā xoše borr - شاخه‌ی زیر پای خود را بریدن.

۱۶ خرداد ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(39)

تَش وِر مِه‌کم پری نَزِنِم، دِ مردم وِ دری بِرهَ کواو مِه‌کِم! «لری»

taš ver mekem pari nazenam, de mardem ve dery bera kavow mekem -آتش روشن می‌کنم تا پری مرا نزند، مردم خیال می‌کنند برّه کباب می‌کنم.

۰۵ خرداد ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای لری و لکی(38)

تَش و تاوَوه نُونِ می‌که، نُون‌کِه دِ خُش تَریف می‌که! «لُری»

taš o tāowa non e meka, non ke de xoš tarif meyka - آتش و تابه نان را می‌پزند، نان‌پز از خود تعریف می‌کند.

۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(35)

ترخینه َ دو خاصیت دیرِه، هم سیرِتَه مَکی هم گرمَ! «لکی»

tarxina do xāseyat deyre, ham seyrta make ham garm - ترخینه دو خاصیت دارد، هم آدم را سیر می‌کند و هم گرم.

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(34)

تپالهَ یَه، نه بُو دیرهِ نه توُو و تَش! «لکی»

pālayā na bū dirē na tow o taš تاپاله‌ای است که نه بوُ دارد و نه حرارت و آتش.

۲۸ فروردین ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای  لری و لکی(33)

  تپالهَ تَپِن، سِفره رِمن! «لکی»

 tapāla tapen, sefraremen- -تاپاله پهن کن و سفره پاک کن!

۲۵ فروردین ۱۴۰۱

برای سهراب آزادی

هرگز نرود ياد تو  از خاطر ما

باخبر شديم كه قلب نازنين دوست ديرينه‌ام شادروان سهراب آزادي از حركت بازماند. قلبي كه كانون مهر و محبت انسانيت بود در اين سال نو از تپش ايستاد و خاموش گرديد اين خبر تأسف‌بار دوستان، آشنايان و به‌ويژه اهالي اهل قلم را اندوهگين و گريان نمود و چنين شد كه لرستان ما باز فرزندي نيك از فرزندان اهل قلم و فرهنگش را از دست داد.

۲۱ فروردین ۱۴۰۱

حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای  لری و لکی(32)

تا ناز ئوما بَه‌ناز،  هی که جُور ئوما بَه‌ساز! «لری»

tā nāz omā banāz, hey ke jor omā basāz - تا به تو و برای تو نوازش می‌کنند به این ناز بناز، همین که جبر و جور‌ آمد مدارا کن.

۲۵ اسفند ۱۴۰۰

حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای  لری و لکی(31)

            تالُو- تالُو  

tālō tālō تالُو به معني تالان در محاورات مردم لرستان مرسوم است و همان معني غارت و غارت كردن مي‌دهد.

۱۶ اسفند ۱۴۰۰

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(30)

تا گوساله وِ گُو شود،  دِلِ صِحوشِ کَواو شود. «لری»

tā gōsālа ve gow šаvаd, dele sehoweš kаvāow šаvаd - تا گوساله گاوی شود، دل صاحبش کباب شود. «امثال فارسی در گویش لری».

۱۲ اسفند ۱۴۰۰

حکایت‌ها و روایت‌ها  در زبان‌زدهای  لری و لکی(28)

 تا نازکش داری ناز کُو،  هی که ناشتی پات دراز کُو! «لری» 

 tā nāz kaš dāri nāz ko٫heyke nāāšti pāt e derāz ko  - تا نازکش داری ناز کُن، آنگاه که نداشتی پایت را دراز کُن.

۲۰ بهمن ۱۴۰۰