توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
برچسب : استاد اسحاق عیدی،
گفت‌وگوی اختصاصی سیمره با زنده‌یاد اسحاق عیدی

واپسین گفت‌وگو

این گفت‌وگو در راستای پروژه‌ای با نام «تاریخ شفاهی فرهنگ لرستان» انجام گرفت که قرار است با بزرگان فرهنگی این دیار که صاحب آثاری ممتاز و برجسته در زمینه‌ی فرهنگ لرستان بوده و یا در مقاطعی در مدیریت امور فرهنگی تاثیر گذار بوده‌اند، مصاحبه ‌کنیم و بعدها فایل صوتی و متن پیاده شده‌ی آن‌ها را در اختیار مخاطبان قرار دهیم. 

۲۱ بهمن ۱۴۰۰

استاد عیدی بزرگ‌ترین سرمایه‌ی اجتماعی که قدر دانسته نشد

گرچه از هر ماتمی خیزد غمی فرق دارد ماتمی با ماتمی لاجرم در مرگ مردان بزرگ گفت باید ای دریغا عالمی! مردادماه سال 1395 به همت جناب رضا ساکی، مدیر پایگاه گلونی و مرکز ارتباطات و امور بین‌الملل(شهرداری تهران )، دکترگیل‌آبادی در بوستان گفت‌وگو مراسم نکوداشت استادعیدی برگزار شد که این‌جا باید به آن‌ها دست‌مریزاد گفت.

۰۲ بهمن ۱۴۰۰

اسحاق عیدی نمادی از شرافت در زمانه‌ي عُسرت

ما را ملت مرده‌پرستی می‌دانند؛ ملتی که کم‌تر در زنده بودن آدم‌ها به نیکی از آن‌ها یاد می‌کنیم، قدرشان را می‌دانیم، به ایشان سر می‌زنیم و حالشان را می‌پرسیم و خلاصه آن ها را فراموش می‌کنیم تا وقتی که بمیرند آن‌وقت یادمان می‌آید که وای چه بزرگانی را از دست دادیم! و برای جبران این کوتاهی آن‌ها را اسطوره می‌کنیم و در رثای آن‌ها حماسه می‌سراییم و پس از مدتی دوباره فراموشی و تکرار و تکرار...

۳۰ دی ۱۴۰۰

در رثای استاد اسحاق عیدی

ز خاک سعدی شیراز بوی عشق می‌آید هزار سال پس از مرگ او گرش بویی سابقه‌ی آشنایی من با زنده‌ياد اسحاق عیدی به سال 1350 برمی‌گردد، به روزگاری که جُنگ فلک‌الافلاک(نامه‌ی اهل لرستان) به کوشش زنده‌یاد غلام‌حسین نصیری‌پور(وفات 1394- تهران) در انتشارات پندار تهران به چاپ می‌رسید و استاد عیدی با صفحه‌ی شعر این جُنگ ادبی همکاری داشت.

۲۹ دی ۱۴۰۰

فراق یار در باورم نمی‌گنجد

هرگز باورم نمی‌شد روزی اسحاق برود و من پس از او برای او بنویسم؛ حتا تا روزهای آخر که در بخش مراقبت‌های ویژه‌‌ی بیمارستان با او تماس تلفنی داشتم، با همان صلابت کلام و شوخ‌طبعی همیشگی خود حرف می‌زد و انگار نه چیزی اتفاق افتاده و نه حادثه‌ای در راه است.

۲۹ دی ۱۴۰۰

اسحاق عیدی فرهیخته‌ای متین

به پاس نیم‌قرن تلاش استاد اسحاق عیدی در راستای اعتلای فرهنگ لرستان اسحاق عیدی برای آنانی که او را می‌شناسند فردی مآخوذ به حیا، اندیشمند، متفکر و فرهیخته‌ای متین بود که بیش از نیم قرن از عمر خود را در راه گسترش و اعتلای فرهنگ و هنر لرستان صرف کرد و با قلم شیوایش گوشه‌هایی از تلاشش را به رشته تحریر درآورد و حاصل آن انتشار چندین کتاب و مقاله است که بهترین یادگار آن عزیز به شمار می‌رود.

۲۷ دی ۱۴۰۰

مهربانان همه ‌رفتند

مهربانان همه رفتند و تو هستي، اي دل وه چه هستي كه به خون غرقه نشستي اي دل در تو ديگر نتوان روي دل‌آرايان ديد تو همان آينه هستي كه شكستي اي دل بود تقصير زِ تقدير كه از همسفران اين‌چنين رشتة پيوند گسستي اي دل بار بستند حريفان و به سويي رفتند مانده بر دوش تو باري كه نبستي اي دل رنج سنگينيِ غم هر دلِ نازك را خست چه گران‌جان و چه سختي كه نَخستي اي دل از گران گوهراني كه زِ كف دادي‌شان هيچ انديشه نمي‌داري و مستي اي دل من كه اين‌گونه به گِل مانده فرو دارم پاي كي توانم كه برآرم زِ تو دستي اي دل

۲۷ دی ۱۴۰۰

یاد یار مهربان

(او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند احمق مردی که دل درین جهان بندد تاریخ بیهقی ) قلم چگونه بلغزد در فقدان بزرگ‌مردی که چشمانی پر فروغ و پرمعنی و آرام داشت و دریایی از سخن‌ها در درون او تبلور یافته و می‌جوشید.

۲۶ دی ۱۴۰۰

در بستری از عطر

بعضی آدم‌ها خودشان هستند، هیچ کپی و‌ بدلی از آن‌ها نمی‌توانی پیدا کنی در بازاری که پر از جنس‌های بدلی و تقلبی است. در دنیای چند چهرگان سخت است و گاهی کشنده که خودت باشی و تنها خودت.

۲۶ دی ۱۴۰۰

کو! بارها هزاران بغض رحیل

«اَکل، مَکل، کَلولهَ گاوهِ هَسن ملول اَ ...» از روزی که خبر درگذشت «آقای عیدی» را شنیده‌ام، این شعر کودکانه لری از ابتدا تا انتهایش مدام در سرم تکرار می‌شود. گاه با بغض، گاه با حسرت، گاه با افسوس و... دوباره و دوباره و دوباره از اَکل تا «چِز چَزهِ دومه...» این دالان باریک بی‌ در را می‌روم و باز می‌گردم و هر بار به دیوار می‌خورم و کمانه می‌کنم و دوباره...

۲۵ دی ۱۴۰۰

در سوگ استاد اسحاق عیدی

هفت‌خوان عیدی

*خوان نخست (از کودکی تا مدرسه) روزهای پایانی اسفند هزار و سیصد و بیست بود. قوای متفق چندماهی بود ایران را اشغال کرده بودند. کربلایی موسا، کتاب‌فروش و عطار شهر، صاحب فرزندی شد که نامش را اسحاق نهادند. آن روزها کتاب‌خوان‌های خرم‌آباد، که مشتری کتاب‌فروشی کربلایی موسا عیدی بودند، اغلب کارمندان ادارات و افسران کتاب‌خوان ارتش بودند.

۲۵ دی ۱۴۰۰

خدایگان فروتنی

در مرز کودکی و نوجوانی بودم و پر از عطش خواندن. «جوخ»۱جست‌وجو گرفته بودم و «خورَکی»۳خواندن. به جست‌وجوی کتاب کریم شیره‌ای راهم افتاده بود به خانه کتاب خرم‌آباد. یکی گفته بود شاید پیش اسحاق عیدی گمشده‌ات را پیدا کنی.

۲۳ دی ۱۴۰۰

اسحاق عیدی و اخلاق رسانه‌ای

از شمار دو چشم یک تن کم وزشمار خرد هزاران بیش مرگ تنها چیزی است که انسان از آن گریزی و گزیری ندارد و فردوسی در این باره بیتی پر مغز و نغز دارد: «همه مرگ راییم پیر و جوان به گیتی نماند کسی جاودان» آن‌گونه که آمد هیچ‌کس در این جهان، ماندگار نیست، هرکسی آمدنی دارد و رفتنی. روزانه انسان‌های زیادی از این جهان فانی در پی یک‌حادثه درمی‌گذرند و به جهان دیگری نقل مکان می‌کنند بدون آن که خللی در هستی رخ دهد.

۲۲ دی ۱۴۰۰