امروز : پنج شنبه, ۷ تیر , ۱۴۰۳ - 21 ذو الحجة 1445
اعجازِ سلام
جهانی پیچیده و توبرتو که با یک سلام، ساده میشود و با شنیدن پاسخ آن، تسخیر. سلام را میتوانم کلید درهای قفلشده وا فروختنِ چراغهای تاریکِ رابطه بنامم. اصلاً مهم نیستْ که باشی یا در کجا باشی؟ از کجا آمده باشی و برای چه کار؟ با سلام یخ غریبگی آب میشود و غریبه جامهی آشنا میپوشد. غربت از میان برمیخیزد، و آشنایی از راه میرسد. دوری و بیگانگی رنگِ انسوالفت میگیرد و مَغاک فاصلهها به اعجاز سلام پُر میشود. «سلام »، مِهربانی میزایَد و در کویر سینهها گُل خوبی میکارد. کبوترِ آشتی است با زیتون صلحی بر منقار؛ بر خلافِ نفرین که کلاغ جُدایی و کرکس نفرت است. مَبادْ که جان آدمیان با نفرین و نفرت خو گیرد؛ که از آن دو خاربُن جز مرگ و خشونت نزاید و انسان را که جهان بی او خاطرهای بِشکوه ولی غمناک بود قافیه را به آن دو باختن، هرگز نشایَد.
سلام را در هر عصری حکایتی است. از سلام عاشقانهی حافظ (۷۲۷ – ۷۹۲ه.ق) که استادِ یگانه، شفیعیکدکنی( ۱۳۱۸ -)، شعرش را به سببِ درآویختن با زُهد ریایی و عُجب خانقاهی در شمارِ سیاسیترین اشعار تاریخ ابیات ایران میداند:
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
تا شعر شرنگآمیزِ شاعر حافظ مشربِ هم روزگار، مهدیِ اخوان ثالث (۱۳۰۷ – ۱۳۶۹) که به خلاف نام شاعرانگیاش (م.امید)، راوی نومیدیها و شکستهاستْ و در فضایی بهُت زده -که رخدادگاه بر باد رفتن رؤیایی شیرین بود- از بیپاسخ ماندنِ سلامها سروده است:
سلامات را نمیخواهند پاسخ گفت؛
سَرها در گریبان است.
و اینسو تَرَک مرتضی کافی:
اُدکلنهای متفاوت از کنار هم میگذرند؛
عطر سلامی نمیشنوی!
با سلام میتوان رخوت و رکود را از هر آنجا که بدان قدم میگذاریم فروشوییم و در کورهی سرمازدهی روابط انسانی دَمی گرم بدمیم و نه آیا زندگی آتشگهی دیرَنده پابرجاست؟
با خورشیدِ سلام هوای ابری حوصلهي آفتابی میشود و روزَنی بهروی عقیق و سبزه و آینه، گشوده. به اعجاز او میتوان از زندان روزمرگی خلاصی یافت و از ارتفاعی بالاتر به عالم و آدم نگریست. همچون نیلوفر که در مُرداب میروید، بیآنکه به قانونِ آن تن دهد.
از دیدِ جامعهشناختی هم کُنشی کلامی (Speech act) است که با برگذشتن از فاصلهها در سپهر عمومی و رقم زدنِ رابطهای نوآیینْ بابِ تعاملی (Intraction) بیسابقه را میگشاید و به غبارروبی و عادتزُدایی از روابط انسانی فرامیخوانَد. از این منظر سلام کلیشهها را در بَند میکند و پیشداوریها را پَس میزند تا شکوفهی دوستی را بر شاخ خشک درختِ دیدار برویانَد.
بدیلی برای آن نمیشناسم. راست آن است که کارِ کارستانِ «سلام» جُز از خودِ او ساخته نیست.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.