امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
یاد یار مهربان آید همی-سفرنامهی آسیای میانه(بخش سوم تا پنجم)
سیمره- مجید جمالی: عشقآباد، شهری که روزگاری قلمرو اشکانیان و ساسانیان بود و جزیی از ایران تا سیطرهی تزارها و کمونیستها و تا حالا تاریخی طولانی و پرماجرا را پشت سر گذاشته بود. کسی را تصور آن نبود روزی دیوار آهنین فرو ریزد و دوباره ارتباطی اینچنین برقرار گردد و مردم اینسو و آنسوی مرز […]
سیمره- مجید جمالی: عشقآباد، شهری که روزگاری قلمرو اشکانیان و ساسانیان بود و جزیی از ایران تا سیطرهی تزارها و کمونیستها و تا حالا تاریخی طولانی و پرماجرا را پشت سر گذاشته بود.
کسی را تصور آن نبود روزی دیوار آهنین فرو ریزد و دوباره ارتباطی اینچنین برقرار گردد و مردم اینسو و آنسوی مرز پس از سالیانی دراز بتوانند به دیدار بروند و آرزوی میلیونها ایرانی همچون منی برآورده شود. اصولاً بیشتر مناطق آسیایی چنین وضعیتی داشتند و از قلمرو وسیع ایران بودند.
آسیای مرکزی با آن که اصطلاحی است که بیش از یک قرن از رواجش نمیگذرد و در همین مدت هم مدلول ثابتی نداشته است، در مباحث تاریخی نخست تاریخی سخت به کار میآید، زیرا بر حسب آنکه این سرزمین در تملک کدام قوم یا در قلمرو کدام دولت بوده باشد، نام آن همواره دستخوش تغییر و تحول شده است.
تا یکی دو سدهی پیش استان سینکیانگ چین را ترکمنستان شرقی و ازبکستان و قرقیزستان و قزاقستان روی هم رفته ترکمنستان غربی یا ترکمنستان روس خوانده میشد. جمهوری ترکمنستان روزگاری صفحات خراسان یعنی دهستان نسا و مرو را تشکیل میداد و هرات و بلخ از کرسیهای شرقی آن ایالت به شمار میآمدند. در همان زمان ماورالنهر(فرارود) و سغد و خوارزم هنوز اقوام ایرانیزبان بود و جیحون مرز ایران و توران دانسته میشد.
در اوستا نیز توران ایرانینشین است و ایران ویچ با آنچه امروز نیمهی جنوبی (آسیای مرکزی) است راست میآید. میراث دار این گروهها از اقوام ایرانیزبان، تاجیکستان است، قطعههایی که در دل باستانی سرزمینهای ایرانینشین قرار گرفت، تا جایی که تاریخ به یاد دارد قدیمترین ساکنان آسیای مرکزی ایرانیزبانان بودهاند.
مهاجرتها در حدود سه هزار سال پیش آغاز شد. اقوام ایرانیزبان را به سه پاره جغرافیایی تقسیم کرد. گروهی به جنوب غربی آمدند و در فلات جلگه و سند مسکن گزیدند. این سرزمین تا امروز به نام و در تملک ایرانیان بوده است. گروهی دیگر راه مرغزارهای شمالی و غربی را پیش گرفتند و در بخش بزرگی از اروپای شرقی از ولگا تا دانوب پراکنده شدهاند. آنان به حکم محیط جغرافیایشان اساساً زندگی شبانی و اشرافی داشتند و فرمانروایی هزار سالهی آنان با اروپایی شرقی پس از آمدن اقوام ایرانی، اِسها در کوهپایههای قفقاز، در جمهوری کوچک ادیسا متمرکزند که عضو فدراسیون روسیه است. اِسها زبان خود را ایرانی و وطنشان را ایرستان مینامیدند. علیایحال ترکمنستان کشوری است که دومین کویر بزرگ جهان به نام «قرهقوم» نیز در این کشور قرار داردو در واقع فقط حاشیهنشینهای مرزی کشور قابل سکونت است و بیش از ۵ میلیون نفر در آن زندگی میکنند.
ترکمنستان نیز چون دیگر کشورها در آسیای مرکزی دارای جاذبههای بسیار است… عشقآباد، پایتخت این کشور شهریست سرسبز و زیبا و اگرچه در حاشیهی کویر قرهقوم قراردارد، دارای فضای سرسبز و همهی خیابانها بلااستثنا درختکاری و گلکاری است و بیشتر گلها از نوع گلایول است که میتوان به آن شهر گلایولها لقب داد.
بیشاز ۹۰ درصد آن ترکمن و بقیه روسی، آذری، ازبک، ارمنی و تاجیک هستند. روسها بهخصوص پس از فروپاشی در اقلیتند. تعداد اندکی از ایرانیان که سالها پیش به دلیل مختلف به این کشور مهاجرت کردهاند نیز جز ساکنان ترکمنستان به شمار میروند. ترکمنها همگی سنی و حنفی هستند و تعداد شیعیان آنان به ۵ هزار نفر میرسد که اغلب آذری، کرد و بلوچ هستند.
در عشقآباد تا چشم کار میکند پارک و گل و گلکاری است. پارکهای قدیمی اگرچه بدقوارهاند و با روش امروزی درختکاری نشدهاند و از بقایای دوران گذشته، از وسعت و زیبایی خاصی برخوردارند، بهخصوص پارکهای جدیدی که در سالهای اخیر احداث کردهاند. طراوت و خنکای آب فوارهها که در اکثر نقاط شهر هست از گرمای طاقتفرسای تابستان تا حدودی میکاهد.
شهر عشقآباد، روز به روز زیباتر میشود. قریب دوسالی که در این کشور اقامت داشتم شاهد عمران و آبادانی بسیار بودهام به ویژه احداث پارک ها و فضای سبز، ساخنمانها بزرگ و جدیدی که در این شهر احداث میگردد به لحاظ راحتی از کیفیت بالایی برخوردار است، این بناها در مقابل بیش از ۹ ریشتر زمین لرزه مقاوماند.
سفارت خودمان که سابق مرکز حزب کمونیست بوده در خیابانی که به اسم خیابان «تهران» نامگذاری کردهاند، واقع شده است. با نمای کاشیکاری و تغییراتی که در ساختمان دادهاند و با اشعاری از شاعر بلندپایهی ایران «فردوسی» سر در آن مزین گردیدهاند.
اکثریت مردم این دیار بعد از هفتاد و اندی سال فرهنگ، آداب و رسوم خود را حفظ کردهاند. زنانشان، اکثراً با همان روسریهای گلدار بلند که در شهرهای شمال خودمان و روستاهای لرستان و کرمانشاه و ایلام استفاده میکنند و پیراهن مخمل ساده و بلند و معمولاً بدون آرایش…. و مردانشان ساده و بیریا و صمیمی … گرچه ردپای روسها و غربیها هم در اینجا بیتاثیر نبوده است و بعضیها را از سنتها و فرهنگ خود بیگانه کرده است، اما در کل آدمی در اینجا کمتر احساس بیگانگی و غربت میکند و آن هنگام که در کوچه پسکوچههای شهر پرسه میزنی انگار در یکی از شهرهای سیو چهل سال پیش خرمآباد هستی، کوچهها پردرخت و چون کوچه باغ میمانند و حصار خانهها بیشتر از درختچهها. در ساختوساز خانهها بیشتر از چوب استفاده میکنند. در و پنجرهها اغلب چوبی است. اصولاً در همهی شهرهای آسیای مرکزی از چوب برای ساختن در و پنجره استفاده میکنند و پنجرهها دوجدار است که در تابستان و زمستان خواص خود را دارند و در همه جا قالی بیشتر زینتبخش دیوار اتاقهاست تا استفاده از آن در کف اتاقها و منازل اغلب ویلایی است و پردرخت.
آب و برق و تلفن شهری از قبل مجانی بوده است و حالا هم به روال سابق. بازارها در همهی شهرهای آسیای مرکزی به هم شباهت دارند و به یک سبک و سیاق ،… سقف بازار که گاه به بیست متر میرسد. یکپارچه آهنی است و بازاریان بساط خود را روی پیشخوانهایی به طول ده پانزده متر پهن میکنند و بازارها اغلب خوراکی است، میوه و سبزی و گوشت و حبوبات و مرکبات که اغلب وارداتی است و فروشندهها اغلب زن هستند.
از هفده- هجده سال تا هفتاد- هشتاد سال که از طلوع آفتاب تا پاسی از شب سرگرم کارند و مغازهها چون درب و قفل و بندی ندارند ناچارند صبحها بساطشان را پهن کنند و با گرگ و میش هوا جمع کنند. که این خود در سرما و گرما کاری است بس دشوار… و عجیب روحیهای دارند مردم و بسیارشان با آنکه بضاعتی ندارند اما نشاط دارند که حاکی از رضایت آنان است.
و اندر باب زنان آسیای مرکزی باید گفت که الحق پرتلاش و زحمتکش و سخت کوشند، از کارهای ظریف زنانه گرفته چون قالیبافی، زریبافی، قلاببافی، سوزندوزی و… تا کارهای سخت و زمخت مهارت دارند. داشت و برداشت محصول، وجین باغچه از علفهای هرز و پرورش گل و درختکاری پارکها، بنایی و کارگری ساختمان، رانندگی اتوبوس شهری و مغازهداری….تاکسی و ماشین شخصی مسافری فراوان و در دسترس مردم و با کرایههای نه چندان زیاد و در این میان رانندگی اتوبوس و مغازهداری و دستفروشی آنها خود حکایتی است بس شنیدنی…. با اینکه عشقآباد خلوت است و جمعیتی قریب به ۷۰۰ هزار نفر دارد، با وجود این، خیابانها وسیع، چون اتوبانهای خودمان و اتوبوسها اکثراً برقی و رانندگان آنها بیشتر زن هستند و بدون کمکی و برای سوار شدن هم نیاز به بلیت نیست. هنگام پیاده شدن هر مسافر مبلغی ناچیز(۵۰منات) که پشیزی بیش نیست و قریب یک ریال خودمان میشود داخل کارتن یا جعبههایی که کنار راننده گذاشتهاند میاندازند و در عین حال که هیچ کنترلی در کار نیست الحق مردم رعایت میکنند و خود را مقید میدانند، که این کار متضمن آن میشود که در تهیه و چاپ بلیت و کیوسک فروشنده متحمل هزینهی سنگین نشوند. حضور زنها در همهی صحنهها از جمله رانندگی اتوبوس و کارگری و … نتیجه و روش سیستم گذشته است.
معازهداری آنها بیشتر، پس از فروپاشی است که رواج پیدا کرده است. آمدو شد مردمان اینسوی و آنسوی مرز که اغلب ایرانیانند و داد و ستد و تجارت و واردات و صادرات که وارداتشان بیشتر خوراکی است و میوه به ویژه مرکبات و خرما و لوازم بهداشتی و پوشاک، که فرصتی فراهم آورده است تا مردم این دیار هم از این نمد کلاهی بسازند.
دستفروشی و مغازهداری آنها حکایتی است… در گرما و سرما از بامداد تا شامگاه سرگرم فروش یک سبد میوه یا سبزی و یا چند بطری شیر هستند، که گاهی بعضی از زنان با مراجعه به منازل به شیرفروشی روزگار میگذرانند. این خود از کارهای عادی و روزمرهی آنهاست و بعضیها که کمی وضعشان بهتر است یا مغازه دارند و یا پادوی مغازهاند که در عین حال روحیهای شاد دارند و لبخندی از رضایت بر لب…
برق دندانهای طلاییشان حاکی از رضایت و قناعت آن هاست و چقدر به تخمهی آفتابگردان علاقمندند. ایستاده و در حرکت میخورند. به آن چه دارند قانعاند و کمتر دغدغه دنیا و جیفه دنیوی دارند، و چشم و همچشمی و آرایش و پیرایش و علاقهی وافر به زیورآلات در میان آنان اندک است. البته اگر غرب و غربیها بگذارند چرا که رهآورد، آنان که بدحجابی و بیپروایی و بیبندوباری است در این دیار هم سرک میکشد و چنین مباد.
تحصیلکردههایشان در مدرسهها و دانشگاهها و مجلس و دولت آن چنان حضور دارند و مطیع و فرمانبردار فرمانروایان.
زنان از بس کار سخت کردهاند چهرهای مردانه با بازوانی ستبر پیدا کردهاند که این خود حکایت از سیستم گذشته دارد که این جماعت را در همهی کارها به کار گرفته بودند و در همهی شهرهای آسیای مرکزی چنین است. این شهر دارای بازاری است به نام تالیکوشکا که به روسی جای شلوغ و پر ازدحام است و بیرون شهر و در کنار کانال معروف قرهقوم واقع شده است. گفتنی است که در این کانال به طول ۱۱۰۰کیلومتر طویلترین کانال جهان است و به وسیلهی روسها ساخته شده که آب آمو دریا را به دریای خزر میپیوندد و ۹۵درصد از آب های سطحی ترکمنستان را تامین میکند.
این بازار هم با تاریک، روشن شدن هوا فعالیتش را شروع میکند و تا دم دمای غروب ادامه مییابد. بازاری است بس شلوغ و کوچه بازارهایش از جمعیت موج میزند و نفسگیر و در گرمای طاقتفرسای تابستان طاقت فرساست و در زمستان سرمای گزنده، اما با همهی سختیهایش دیدنی است. در این بازار از ساختمان و در و قفل و… خبری نیست. همه چیز در این بازار پیدا میشود و ارزانتر از همه جا … نظیر، چنین بازاری در اکثر شهرهای آسیای مرکزی هست که از برکات فروپاشی است. گذشته از بازارهای دائمی جمعه بازارها و دوشنبه بازارها و… هم در این کشورها وجود دارد که هرازگاهی اجناسی یافت میشود ارزشمند و ارزان… ساعتهای پاندولدار عهد تزارسیم و کریستالهای چک و بسیاری چیزهای دیگر از جمله قالی و قالیچه ترکمنی به خصوص ابریشمیاش معروف و در اوایل فروپاشی به علت فقر اقتصادی ناشی از فروپاشی و ناشیگری فروشندهها بسیار ارزان و ارزشمند هم در همه جا یافت میشود. فروشندگان طبق معمول بیشتر زن هستند و مردها اغلب به کارهای دیگر مشغولاند و شهر که روزهای کاری هم نسبتاً خلوت است، در این روزهای تعطیلی شنبه و یکشنبه عجیب خلوت میشود و از صدا میافتد. گاهی چنان شهر آرامش میگیرد و سکوت همهجا را فرامیگیرد که انگار تک و تنهایی و انگار پرندهها هم قانون سکوت را پذیرفتهاند و سگها هم که بسیارند و در اکثر خانهها وجود دارند از صدا میافتند و تو میمانی و خاطره شهرهای پر رفتوآمد و شلوغ وطن و یاد و خاطرات و هوای زادگاه و یاد ولایت و دلت میگیرد…
جمعیت شهر بیشتر ترکمن هستند، زیرا روسها پس از فروپاشی بیشترشان به روسیه مهاجرت کردند و مردم آهسته آهسته به خود میآیند و آداب و سنن و فرهنگ خود را که رفته رفته رو به فراموشی میرفت، زنده میدارند.
ساختمانها بیشتر ساخت دوران قبل است و نما و سبک و سیاق آنها روسی است. ساختمانهای زمخت سیمانی با راهپلههایی تنگ و تاریک که چند سالی است بازسازی و نوسازی و تغییر بافت شهری آغاز شده است. گرچه سعی شده است همه چیز را به مردم بقبولانند و پای غرب را در همه جا باز کنند، با وجود این ترکمنها سعی دارند که هویت خود را بازیابند.
منازل اغلب ترکمنها همان حال و هوای سابق خود را دارند. منازل به اصطلاح ویلایی دارای اندرونی و بیرونی و باغچه و درخت و در باغچههایشان اغلب سبزیکاری است و اتاقها و دیوار اتاق مفروش با فرشهای ترکمنی. چیز جالبی که در اکثر خانههای قدیمی یافت میشود وجود بخاریهای دیواری است، به اصطلاح فرنگیها شومینه… اما نه به سبک و سیاق آنها… اینان ابتکار جالبی را به کار بردهاند، از جمله: آنکه بشکههایی بزرگ را از وسط نصف کرده از کف تا سقف اتاقها و در زاویهی دیوار اتاق جای دادهاند و در وسط آن گاز تعبیه کرده که با روشن کردن آن، همهی اتاقها و ساختمان گرم میشود و هواکشی کاملاً بهداشتی و بدون خطر و آلودگی در سقف قرار دادهاند، بدنهی بشکهها و آجرها پس از خاموشی هم تا مدتها گرما را حفظ میکنند… و الحق در سرمای گزنده و پربرف این دیار بسیار مطبوع و دلچسب است.
پخت و پز نان هم در اکثر محلهها با تنورهایی که از گل است و به شکل خمره روی زمین نصب کردهاند و با گاز میسوزد، به وسیلهی زنان ترکمن صورت میگیرد. آنان از صبح تا پاسی از شب بهجز وقت ناهار و کمی استراحت مدام در کارند، هم نان خودشان را تهیه میکنند و هم مایحتاج اهل محل را. این تنورها که با گاز گرم میشوند و گاز فراوان و سوخت مجانی در این کشور نعمتی است.
طعم نان اصلی و سبوسدار را نیز در اینجا و دیگر کشورهای آسیای مرکزی که به یک نوع پخت میشوند و میتوان چشید، چرا که نانها در فروشگاه اغلب ضخیم و گرد، زرد و خوشرنگ به پهنی یک بشقاب غذاخوری، یا به شکل یک آجر و مردم خوب این دیار میهمان را مایهی برکت میدانند. در همین برخوردهای اولیه، انگار که سالها همدیگر را میشناسیم. ما و آنها از طریق یک فرهنگ ریشهدار یکدیگر را باز میشناسیم تمدن جدید، امکانات و وسایل آسایش را فراهم آوردهاست، ولی همهی آن نتوانسته است جای یک چیز را پر کند و آن سلوک مشرق زمین است که زندگی را لطیف و دوستداشتنی کردهاست.
در یکی از روزهای پایانی اسفندماه که زمستان بارو بنهاش را جمع میکرد و بهار پاورچین از راه میرسید و بساطش را با گلهای رنگارنگش آهسته آهسته پهن میکرد و گامهایش به گوش میرسید به دعوت یکی از اهالی روستای باقر، راهی این روستا شدیم. روستا در ۱۵ کیلومتری جنوبغربی عشقآباد است، درمسیر راه و نزدیک روستای فوق بقایای شهر «نسا» که قدمت آن به ۲۳۰۰ سال میرسد و تا کنون و در پی کاوشهای باستانشناسی ۲۵۰۰ سند و نوشته از این منطقه بهدست آمده واقع شده است. «نسا» شهری است که پایگاه اشکانیان شد برای نجات ایران از سلطهی سلوکیها و بقایای این شهر باستانی شگفتآور و عبرتآمیز است…
تا به روستای باقر برسیم گذر تاریخ و عصر اشکانیان از مخیلهام میگذرد. بیشتر اهالی روستا که قریب پنج هزار نفرند ایرانیالاصل و شیعهاند و حاج علیاکبر امام جماعت مسجد امام علی روستاست، او و فرزندش«صفدر» به استقبالمان میآیند. صمیمی و بسیار بامحبت.ادامه از صفحهی ۶: با اینکه اسفندماه هوا مطبوع و دلچسب و باغچه و سبزیکاری حاج علیاکبر همچنان سرسبز است. حیاطی بزرگ و سرسبز و با درختان میوه پرگل و باطراوت با سه اتاق که قالیهایی به دیوارهای آن آویزان کردهاند و زیرپایی و بالشهایی به رسم خودمان…
اقامهی نماز پس از هفتاد سال سیطرهی کمونیسم بسیار به دل مینشیند. پس از صرف نهار که دلمهی برگ مو و پلو و خورش و تنقلات چون کشمش و گردو و هستهی زردآلوی بو داده بود، پای صحبت حاج علیاکبر مینشینیم که قریب پنجاه سال خاطرات را با خود دارد، از عنفوان جوانی و این که چگونه این سوی دیوار آهنین مانده و سالیانی دراز او و بسیاری از ایرانیان در محبسی به بزرگی یک کشورگرفتار آمدند و چه شبها که تنها ستارگان آن سوی مرز را به نظاره میایستادند و پرواز سحرگاهان پرندگان مهاجر را و حالا رهایی…
حرفها و خاطرات حاج علیاکبر این شعر مولانا را تداعی میکند.
خیزید، مخسبید که نزدیک رسیدیم
آواز خروس و سگ آن کوی شنیدیم
شب بود و همه قافله محبوس رباطی
خیزید! کزان ظلمت آن حبس رهیدیم
حق داند و حق دید که در وقت کشاکش
از ما چه کشیدند و از ایشان چه کشیدیم!
خیزید و مخسبید که هنگام صبوح است
استاره روز آمد و آثار بدیدیم
علیاکبر به نقل از مرحوم پدرش میگفت که کنسول ایرانی آن وقت بر بام ساختمان کنسولی مجسمهی گچی سه کبوتر ساخته بودند، یکی از کبوترها سالم و در حال پرواز دیگری با پرهای ریخته و بالهای قیچی شده و سومی کبوتری خونآلود و ماتمزده… کنسول، بسیاری از مردم و بزرگان ایرانی را جمع کرده بود و در حالی که مجسمههایی بر بام اشاره داشت به مردم چنین میگفت: «روسها دارند میآیند تا فرصت باقی است میتوانید باروبنه خود را بردارید و به مشهد و دیگر شهرهای ایران بروید، چون کبوتری سبک بال و سرزنده، وگرنه روسها خواهند رسید و شما ناچارید با بالهای شکسته و هراسان از کوه و کمر بگذرید و با شتاب خود را به شهرهای ایران برسانید و الا بال و پرتان را خواهند شکست و شما را یارای ترک این دیار نخواهد بود… و این چنین بود که خیلیها رفتند و ما چون کبوترانی ماتمزده و بال و پرریخته و مغموم ماندیم.
قصهی پرغصهی ایرانیانی که اینسوی دیوار ماندند، دراز و غمانگیز است، عدهای به این سوی مرز آورده شدند، عدهای برای کسب وکار و تجارت آمدند و بیخبر از همهجا به ناگاه خود را در مقابل دیواری آهنین به درازای هفتاد سال عمر دیدند، دور از وطن و خانواده، خیلیها از سختی سرما و کار اجباری طاقتفرسای جان باختند و بسیاری هم تاب آوردند و ماندند و آنان جهت کار در شهرهای آسیایمرکزی گرداندند و به بیگاری گرفتند و آنانی که از آن همه رنج و مشقات جان به در بردند از آن دیار زن اختیار کردند و صاحب خانواده شدند و اینچنین بود که بسیاری را قریب هفتاد سال این سوی مرز نگه داشتند…
قصهی حاج علیاکبر و دیگر ایرانیان مهجور و دور از وطن قصهای است به درازای هفتاد سال… که هفتاد من کاغذ میشود و حال روستانشینان روستای باقر، آزاد و فارغالبال زندگی دوباره را تجربه میکنند. به پاس این نعمت الهی مسجدی برپا داشتند و در ماههای محرم و رمضان محفلی گرم و صمیمی دارند.
شهرهای (ترکمنستان) معمولاً کز کرده و با دکهها و مغازههای تک تک و بناهای آن چنانی و فضای سبز بسیار که در همهی شهرهای آسیای مرکزی چنین است.
این جماعت و بیشتر روسها عجیب با سگ انس و علاقه دارند، در مغازهها، اتومبیلها، در خانهها و هنگام تفریح با خود آنها را به همراه دارند و شهرها نمایشگاهی است از انواع سگها، از نیم وجبی و پشمالو گرفته تا اندازهی یک کره الاغ… شاید این به دلیل روستایی بودنشان و کوچشان به شهرها باشد، در همهی کشورهای آسیایمرکزی چنین است، بهویژه قرقیزستان و قزاقستان که درصد روسهایشان بیشتر است.
در ترکمنستان هم روزهای شنبه و یکشنبه تعطیل رسمی است، اما روزهای شنبه همهی کارکنان دولت موظفند سر کار خود حاضر شده و به نظافت عمومی محیط کار بپردازند به این عمل «سبوتیک» میگویند که مشتق از کلمهی روسی«سوباتا» به معنی شنبه است که این رسم در ایام حکومت سوسیالیستی شوروی سابق در ادارات دولتی مرسوم بودهاست. این سنت بعد از فروپاشی حکومت شوروی همچنان در همهی جمهوریهای سابق، کمابیش پابرجا ماند. هرچند که در ترکمنستان به آن رنگ ملی داده و نامش را روز «پاوار» به معنای یاریرساندن و همیاری است، گذاشتهاند.
در این کشور اعیاد و جشنها و مناسبتهای بسیاری است، جشن آغاز سال تحصیلی، پایان سال تحصیلی که اولیا و شاگردان با دستههای گل و حضور در مدارس، با پایکوبی و شادمانی آغاز میکنند سال تحصیلی را و با جشن و پایکوبی و اهدای گل وشیرینی به معلمین مدرسه پایان میبرند سال تحصیلی را. از دیگر جشنها، جشن خربزه است که در فصل رونق و برداشت محصول جشن میگیرند و در روز بهخصوصی در میادین شهرها، خربزههای بسیاری بهطور مجانی به شکرانهی برداشت خوب این محصول بین مردم توزیع میکنند و الحق خربزههای پرآب و بسیار شیرینی دارد این دیار و دیگر شهرهای آسیای مرکزی. دیگر جشن پنبه است که هنگام برداشت محصول و در روزی از این فصل هر رهگذری را به اندازه یک بالش پنبه مجانی نصیب میشود.پنبه پس از گندم بیشترین تولید ترکمنستان را به خود اختصاص میدهد و چون چیدن پنبه به صورت مکانیزه ممکن نبوده و نیست، دولت با بسیج عمومی مردم، دانشآموزان، دانشجویان و اداریها آنها را در چیدن پنبه مشارکت میدهد. به این شکل که درایام چیدن پنبه، مدارس و دانشگاهها (بهجز عشقآباد) تعطیل میشوند و دانشآموزان و دانشجویان به همراه اساتید خود به مزارع پنبه میروند و در مدت کمتر از یک ماه پنبه مزارع را میچینند. دولت نیز تعدادی از کارمندان و کارگران کارخانهها و حتا صاحبان مغازه و شرکتهای تولیدی را در این امر شرکت میدهد. این سنت از شوروی سابق برجای مانده و هر جمهوری در جمعآوری محصول عمدهی خود آن را به اجرا میگذارد. مثلاً در روسیه فصل سیبزمینی و کلم چینی، در قزاقزستان گندم، در ازبکستان و ترکمنستان و پنبه مشمول این حرکت عمومی میشود.
در حال حاضر ترکمنستان معروف به سرزمین تولید نفت و گاز، صنایع شیمیایی، نیروگاه برق، صنایع ماشینسازی و ادوات ساختمانی است. به لحاظ کشاورزی ثروت اصلی ترکمنستان پنبه است و برای توسعه و رشد تولید این طلای سفید شوروی سابق اقدام به حفر کانالی به طول ۱۰۰۰ کیلومتر در صحرای ترکمن کرده که بزرگترین کانال مصنوعی جهان است. مهمترین جشن، جشن عیدقربان است، مردم لباس نو میپوشند و بازار مملو از مردم است که خرید میکنند و تدارک این عید بزرگ را میبیند که عجب ولولهای در شهرها میپیچد. و در این عید، سه روز جشن است و شادمانی. در این سه روز جلو بیشتر منازل، میوهها میچینند و با میوه و شیرینی پذیرا میشوند؛ همسایهها و رهگذران را.
در عصر سیطرهی کمونیستها بهمنظور هویتزدایی، جشنهای ملی و مذهبی را در سراسر آسیایمرکزی منع کرده بودند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در همهی کشورهای آسیای مرکزی عید نوروز و جشن استقلال و … را جشن میگیرند و در بیشتر جشنها از جمله عیدنوروز و جشن استقلال یک روز را تعطیل رسمی اعلام میکنند. در این جشنها پایکوبی و هلهله و ترقهبازی و نورافشانی از آغاز شب تا دمدمای صبح ادامه میباید و در همهی میادین شهرها و بهدور از اذیت و آزار و مزاحمت دیگران هلهله است و شادی و….
در این باره لرها مثلی دارند:« بدون ساز میرقصند وای به حال آنکه سازی به دستش بدهی» و در این چند روز خوش، شادند و سرزنده، این مردم که چنین باد… و دو روز در سال روز خاطره نامیده میشود، ۱۲ ژانویه ۱۸۸۱ روز جنگ گوگتپه و ۶ اکتبر ۱۹۴۸ روز وقوع زلزله در عشقآباد که مردم بسیاری کشته شدند؛ قریب یکصد و شصت هزار نفر …. و در جنگ گوگتپه که مقاومت ترکمنها در برابر حملات چکمهپوشان حکومت تزار روسیه به فرماندهی اسکوبلوف درهم شکسته شد که از آن پس این روز در یاد و خاطره مردم ترکمنستان فراموش ناشدنی شد. به مناسبت بزرگداشت شهدای جنگ گوگتپه در تمام نقاط کشور پرچم دولتی پایین کشیده میشود. گفتنی است که در این روز بسیاری از ترکمنها در مقابل تجاوز روسها، جان خود را از دست دادند و سر در گریبان خاک نهادند…
خواندن فاتحه و دادن نذری برای شادی ارواح شهدا و متوفیان یکی از آداب و رسوم قدیمی ترکمنهاست …
افرادی که از قلعهی گوگتپه دفاع نمودند تا آخرین نفس جنگیدند در آن جنگ هر دو طرف نیز تلفات جانی زیادی داشتهاند و صدها شخصیت برجسته ترکمن کشته شدهاند.
گوگتپه در ۴۵ کیلومتری عشقآباد واقع است و حال در آن محل، مسجدی بسیار باشکوه بنا کردهاند؛ از ویژگیهای مسجد قابلیت انعکاس صداست، چنانچه امام در محراب مسجد کلمهی «اللهاکبر» را بگوید، این بانگ الهی درتمام مسجد به گوش میرسد و به وسیلهی تجهیزات تقویت صوت «اذان» در سراسر گوگتپه شنیده میشود و انسان به وجد میآید وقتی که بعد از گذشت هفتاد و اندی سال از آن روزگار بانگ ملکوتی اذان را از گلدستههای مساجد آن دیار میشنود.
اعیاد و جشنها و مناسبتهای دیگر چنین است:
*۱ژانویه: (سال نو میلادی)
*۱۹فوریه: (جشن پرچم و روز تولد آقای نیازف رییسجمهور قبلی)
*۸ مارس: (روز بینالمللی زن (جشن ملی))
*۲۱ مارس: ( عید نوروز)
*نخستین یکشنبهی ماه آوریل (جشن قطرهی آب، دانه طلا)
*آخرین یکشنبهی ماه آوریل (جشن اسب ترکمن)
*۸ می: ( روز یادبود متوفیان در جنگ جهانی دوم در بین سالهای ۱۹۴۵-۱۹۴۱)
*۹ می: (روز پیروزی در جنگ جهانی دوم)
*۱۸ می: (روز رستاخیز، همبستگی و بزرگداشت مختومقلی، شاعرنامی)«۱»
*آخرین یکشنبهی ماه می (روز قالی ترکمن)
*سومین یکشنبهی ماه جولای: (جشن غله)
*دومین یکشنبهی ماه سپتامبر: (جشن خوانندهی ترکمن)
*۱۹ اکتبر: (سالروز تصویب کتاب روحنامه- این کتاب را که«روحنامهی مقدس» هم میگویند آقای نیازف رییسجمهور قبلی ترکمنستان نوشته و میبایست در مدارس و مساجد و دانشگاهها مورد بهرهبرداری قرار گیرد.)
*۲۷-۲۸ اکتبر: (جشن استقلال ترکمنستان)
*نخستین شنبهی ماه نوامبر: (روز سلامتی)
*۱۷ نوامبر: (روز دانشجو)
*آخرین یکشنبهی ماه نوامبر: (جشن گندم)
*نخستین یک شنبهی ماه دسامبر: (جشن پختن غذا بین همسایگان)
*۱۲ دسامبر: (جشن بیطرفی)
و عید غطر (برگزاری مراسم از سوی دولت تعیین میگردد)
در این کشور بسیاری از ارزشها حفظ شده است از آن جمله احترام و ارزش و بها دادن به«نان» این نعمت الهی که به فرمودهی پیامبربزرگ اسلام(ص) در تهیهی آن همهی کائنات در کارند…(ابر و باد و مه و خورشید و فلک …)
بزرگان قوم و میهمانان بلندپایه و رییسجمهور را در بسیاری مراسم با تعارف نان به استقبال میروند و میهمان تازه وارد هم به شکرانهی این نعمت الهی لقمهای از آن تناول مینماید.
در پخت نان و درآوردن نان از تنور و تا به دست مشتری دادن آن کاملاً رعایت احترام به این نعمت الهی میشود. حتماً باید نان را روی دست گرفت و حمل کرد. ریخت و پاش نان نه تنها معنا ندارد بلکه بیاحترامی و گناه است. در هر سفرهای و هرجشن و مراسمی حتماً، نان به عنوان برکت سفره وجود دارد و نان هم در اینجا انواع و اقسام دارد، پهن و ضخیم و گرد، در اندازههای مختلف و ضخیم به اندازه و شکل یک آجر که در افواه ایرانیها به نان آجری معروف است و انواع دیگر که اغلب جز قسمت بیرونی داخل آنها خمیر تقریباً نپخته است و ترکمنهای محلی بهویژه حتا یک ذره از نان را بیرون نمیریزند و حرمت میدارند نان را…
دیگر آن که این مردم هنوز زندگیشان خیلی ماشینی نشده است و آداب و رسوم خود را حفظ کردهاند، ازجمله آنکه آنان با اسب، انس و الفتی دیرینه دارند. این حیوان نجیب و پرهیبت با زندگیشان عجین شده است و به همین جهت آنان برای اسب و اسبسواری اهمیت بسیار قاِّیلاند و دوست میدارند اسب را و جشن میگیرند روزی را به نام روز اسب و عجیب و زیباست این حیوان نجیب و تیزتک و چابک و بیجهت نیست که اسب ترکمنی شهرت جهانی پیدا کرده است و چابکسواراند، سواران ترکمنی، به چابکی سوارکاران لر و کرد خودمان و دیدنی است اسبدوانی و قیقاج آنها.
پینویس:
۱-آرامگاه مختومقلي فراغي، شاعر و عارف نامي و يكي از مفاخر فرهنگي كشور در محلي به نام آقتقه يا آقتقاي (دشت سفيد) بين مراوه تپه و كرند، از توابع شهرستان مينودشت ودر ۱۵۵ كيلومتري شمال شرقي شهرستان گنبدكاووس قرار دارد.
طرح احداث گنبد و محوطهسازي آرامگاه مختومقلي، در زميني به مساحت ۱۰ هكتار با در نظر گرفتن معيار و الگوهاي معماري اسلامي و با استفاده از فرهنگ و زندگي سنتي تركمنها با مصالح بتون مسلح طراحي و ساخته شده است. بنا در دل طبيعت دورافتادهاي كه فقط تپهماهورهاي كم ارتفاعي آن را در حصار خود گرفته و اصولاً جز ايام بهار، عاري از هرگونه سبزي و طراوت طبيعي است قرار دارد. سبك و طرح نقشه آرامگاه آميزهاي از گل وحشي و آلاچيق تركمن است كه در سطح دشت گرگان در فصل بهار جلوه و شكوه خاصي را به بيننده القا ميكند.
سقف مركزي آن به شكل گنبد و سرپناه آن برداشتي از تواضع آلاچيق تركمن و معماري باشكوه اسلامي ايران است. در زير اين آرامگاه رفيع قبر مختومقلي فراغي و پدرش دولت محمد آزادي قرار دارد… پایان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
با سلام
از این سفرنامه لذت بردم، جالب بود ممنون