توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 4 July , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۴ تیر , ۱۴۰۳ - 28 ذو الحجة 1445
شناسه خبر : 20339
  پرینتخانه » اجتماعی, طنز تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۲ - ۸:۳۹ | | ارسال توسط :

کاریکلماتور(۴۴)

کاریکلماتور(۴۴)
- پرچم‌های گلِ پژمرده، در عزای گل‌برگ‌هایش نیمه‌افراشته شد.

– چنان به «خود» عشق می‌ورزید که برای نجاتش از دست زندگی دست به «خود» کشی زد.
– شب آ‌ن‌قدر نسبت صدای خروس آلرژی دارد که با شنیدن آن، غیبش می‌زند.
– معلوم نیست در سلول‌های او چه اسیدی به کار رفته که با شنیدن هر حرف حساب، حوصله‌اش ریفلکس می‌کند.
– اگر چوپان دروغ‌گو نبود، حالا چه کسی می‌دانست دروغ یعنی چه؟
– آدم‌برفی، وقتی دید لخت مادرزاد در برابر خورشید ظاهر شده، از خجالت آب شد و رفت تو زمین.
– آفتاب، اسپانسر همیشگی گلِ آفتاب‌گردان است.
– رعد و برق، زنگ درِ خانه‌ی کوه را به صدا درآورد.
– توفان، سر راهِ خود، چیزی برای جاروب کردن باقی نگذاشت.
– هر دانه‌ی خرمالوهای باغ، به پرندگان سینگال می‌زد.

نویسنده : صافی لرستانی | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 688 (چهارشنبه 5 مهر 1402)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.