امروز : پنج شنبه, ۱۴ تیر , ۱۴۰۳ - 28 ذو الحجة 1445
کاریکلماتور(۴۰)
– کُرسی، سلفسرویس گرم خانوادگی.
– پرچمهای گلِ پژمرده، در عذای گلبرگهایش، نیمهافراشته شد.
– غنچه، با قلقلکهای پیدرپیِ نسیم، قهقهه زد.
– کوه، پس از رسیدن به قله، از نفس افتاد و متوقف شد.
– آدم متوهم، میکرسکوب را توطئهی آزمایشگاه علیه میکروبها میدید.
– ماه که رفت، شب نفس راحتی کشید و با ستارهها مشغول یکقل دو قلبازی شد.
– شب، مهتاب را کارشکنی ماه علیه کارکرد خود میداند.
– اگر پس زدن شبانهروزی موجها نبود، ساحل بیکار میشد.
– معلوم نیست آفتابپرست از آفتاب، چه خواستهای دارد.
– پروانه خواست شعله را یکجا ببلعد که توی گلویِ شمع گیر کرد.
– در شبی مهتابی، دریا همهی مهتاب را یکجا نوشید.
– مهتاب همهی پارچِ دریا را با اشتها سر کشید.
– وقتی آفتاب درآمد، گُلهای آفتابگردان شروع کردند به خواندنِ «الهی دورت بگردیم.»
– گلها در صبحگاهان، لیوانلیوان شبنم را، قلپقلپ سر کشیدند.
ادامه دارد…
طنز سیمره، , کاریکلماتور،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.