امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
نقد و بررسی کتاب مقصودجهان (بخش دوم)
از سال مذکور به بعد، دیگر خبری از او [محمودمیرزاقاجار] در منابع نیست، چراکه معتقد هستند، محمودمیرزا دستکم تا سال ۱۲۷۴ در قید حیات بوده و باقی مطالبی که در بخش اول این بررسی عرضه شد و اینک ادامهی موضوع مورد بحث، البته این که مصحح گرامی مرقوم داشتهاند از سال ۱۲۶۴ به بعد دیگر خبری از او [محمود میرزا] در منابع نیست به واقع لغزش محرزی است و جناب کوشنده که سعی لازم، موفور و مشکوری در تصحیح نسخ قاجاری را مطلوب دانسته، میتوانست به محتوای نسخهی خطی روزنامهی خاطرات بهمنمیرزا بهاءالدوله یکی دیگر از پسران فتحعلیشاه مراجعه و حداقل آگاهی قطعی را از ادامهی زندگانی محمودمیرزا تا سال ۱۲۷۲ قمری دریافت کند و به طریقی که خود بهتر میداند و در تعهدشان هست، به سالمرگِ محمودمیرزا دست مییافت.
در هر صورت به ادامهی شرح زندگانی محمودمیرزا هم تا سال ۱۲۷۲ قمری وقوف حاصل میکرد، از این روی به مطالب کتاب روزنامه خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله نیز پرداخته و میخوانیم:« روز سهشنبه پنجمماه جمادیالثانی است، سنهی ۱۲۷۲- چهار ساعت به غروب مانده، شاه به عمارت نو تشریف بردند… از شاهزادهها، محمودمیرزا بود، ایلخانی، من، سیفالله میرزا، بهرام میرزا، اردشیر میرزا و…»۱
«روز سهشنبه بیستو ششم ماه جمادیالثانی است، سنهی ۱۲۷۲ – امروز صبح رفتیم به خانهی کیقبادمیرزا، برادرها و خواهرها، دیگر کسی خارجی نبود، بردارها، محمدولی میرزا، محمودمیرزا، حاجیبهرام میرزا، بنده که بهاءالدوله هستم و …»۲
«رو هشنبه بیست و نهم ماه رجب است، سنهی ۱۲۷۲- عصری امیر تیمورمیرزا، محمودمیرزا و میرزابابا پیش من آمدند …»۳
همچنین در روزنامهی خاطرات روز شهشنبه نهم ماه ربیعالاول سال ۱۲۷۲ قمری آمدهاست:« … یک کتاب ذخیرهی خوارزمشاهی، مال محمودمیرزا بود به میرزا فتحالله برادر صدراعظم رسیده بود، از او به صاحب دیوان رسیده بود، امشب به صدراعظم پیشکش کرد.»۴
و در صفحهی ۵۰۸ ذیل بیان خاطرهی روز شنبه هجدهم ماه جمادیالثانی سنهی ۱۲۷۲- به این صورت آورده است: « امروز صبح رفتم مسجد حاجی رجبعلی، نعش همایون میرزا را روانه کردیم.»۵
در هر حال مصحح گرامی که در صفحات ۲۲ تا ۲۵ به چگونگی و سال درگذشت محمودمیرزا با استفاده از منابعی که در متن نگاشتههای صفحات مذکور و از جمله حدیقهالشعراء دیوان بیگی شیرازی پرداخته است، ضمن اینکه قادر به یک جمعبندی و اخذ نتیجهی لازم نبوده به نقل از دیوان بیگی در صفحهی ۲۴ نوشته است:« دیوان بیگی شیرزای صاحب حدیقهالشعراء و نیز بر آن است که محمودمیرزا، عصر ناصرالدینشاه (شروع سلطنت شوال ۱۲۷۴ قمری) را درک نکرده است….» یک نوع آشفتگی و سراسیمگی را در نگارش مطالب میبینیم که نشان از شتابزدگی دارد، به نحوی که پیشتر هم گفتیم و در صفحهی مذکور آمده است، شروع سلطنت ناصرالدینشاه سال ۱۲۶۴ هجریقمری بوده، اما در مطلبی که از دیوان بیگی نقل شد، شروع سلطنت شوال ۱۲۶۴ قمری آمده، که با مراجعه به صفحهی ۱۵۹۶- جلدسوم حدیقهالشعرا نسخهی مورد مطالعه این قلم چاپ اول سال ۱۳۶۶، چنین لغزش محرزی که شروع سال سلطنت ناصرالدینشاه را سال ۱۲۷۴ هجریقمری دانسته باشد به چشم نیامد و ارتکاب این لغزش از جانب مصحح ارجمند جناب دکتر ساسان والیزاده است که اگر هم اشتباه و غلط مطبعی باشد، باز هم اشتباه لپی است.
از صفحهی ۲۶ شروع پاراگراف دوم میخوانیم: نمونهی (این سفاکگری را (سفاکگری مثلاً مرادف سفالگری- کاربرد سفاکگری هرچند ناصحیح نیست اما مصطلح و مستعمل هم نیست و یا شاید به اندک باشد و لذا فرق هست بین سفاکگری و بیدادگری، چرا که سفاک بر وزن فعال، خود صیغهی مبالغه است و استعمال آن بر بسیار ستم کردن دلالت دارد، در حالی که واژههایی چون سفاک، جهال، علام، علامه و … به خودی خود بیان معانی مربوطه را در بطن خود داشته و نیازی به پسوند گر و گری ندارند، چراکه (گر) در اینجا هم معنای فاعلی دارد و هم میتواند معنای شغلی داشته باشد از قبیل سفالگر، برزیگر، دادگر و … و (ی) هم که همان(ی) مصدری است، از این روی کاربرد سفاکگری که بازگو کنندهی این معناست که بسیار ستمگری بود که بسیار ستمگری میکرد، ضرورتی به بیان این همه توضیح واضح نمیبینیم، معنای کامل در بطن مورد مستتر است.
همچنین در صفحهی ۲۶- از طایفهی کاکاوند با عنوان ایل کاکاوند نام برده شده، در حالی که تکلیف تعرفهی ساختاری ایلی و عشیرهای در ترسیم و تعریف ساختار سازمانی مربوطهی واحدهای ایلی و طایفهای به صورت علمی آن مشخص است که در برگیرندهی هستههای خانواری، تیره، طایفه، ایل، ایل بزرگ، بزرگ ایل، اتحادیهی ایلی یا کنفدراسیون ایلات است. به هر صورت کاکاوند در کنار ایوتوند، سنجابی، چواری، میربگ، موموند، شاهیوند، نورعلی، کرمعلی، فلکالدین، اولادقباد و … اتحادیهی طایفهای، ایل بزرگ دلفان را تشکیل میدهند.
به هر روی تغییر در سیستمهای تعریف شدهی مصوب را نمیشود برای خوشایند و یا عکس آن به صورت غیرعلمی مورد استکتاب و عمل قرارداد، چراکه تفاوت هست بین علم مستند و مکتوب حقیقی و فضای انعکاسی علم مجازی در برههی کنونی، از این روی چنین مواردی که میتواند لغزش ارتکابی محرز باشد یا از سر عدم اطلاع هست و یا تعهد.
جناب والیزاده در مبحث گشادهی قابل توجه و تحسین پژوهش و نگارش ابعاد خانوده و خاندان محمودمیرزاقاجار، مادر، برادران، همسران و فرزندان از صفحهی ۳۱ تا ۴۶- تلاش بسیار، کنجکاوی پربار، دقت و تعمیق وافر و لازمی را مرعی و معمول داشته که در جای خود بر بار علمی کتاب افزوده و در جهت آگاهیبخشی عمومی نیز گامهایی اصولی و اساسی را لحاظ کرده، موجب سپاس و تشکر حقیر خواننده[اردشیر کشاورز] است، از این روی لازم دانسته شد گزیدهی مواردی هرچند توضیح واضحاتی باشد، ارائه شود با پوزش. در صفحهی ۳۵ موضوع شرح احوال ضیاءالسلطنه بایستی گفت این بانوی فاضله و اندیشمند در حیات فتحعلیشاه و عباسمیرزای نایبالسلطنه بسیار معزز، گرامی و مورد علاقهی پدر و برادران بود تا جایی که فتحعلیشاه در وصفش گفتهاست:
نور چشم من ضیاءِالسلطنه
یک شبه، هجر تو بر مایک سنه
همچنین عباسمیرزا سرودهاند:
ای ضیاءالسلطنه روحی فداک
صد گریبان کردم از هجر تو چاک
در خاطرات بهمنمیرزا بهاءالدوله پسر سیوهفتم فتحعلیشاه، ضیاءالسلطنه با توجه به جایگاهی که نزد پدرش و برادران داشت، در قضایای عدم تمکین شاهزادگان به سلطنت محمدشاه برای رهایی عليشاه ظلالسلطان از عواقبی که وزیر اعظم شاه جدید میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی۲- مرد بافضل و خرد و دانش و در عین حال نمک به حرام، شاهزادهکُش، جوان کورکن، برای او اندشیده بود اقدامات و وساطتهایی را معمول داشت.
در صفحهی ۴۱- ذیل شرح سیاووشمیرزا پسر محمودمیرزا میخوانیم: «همسر او فرزند شیخ موسی نجفی از سیاست دوری و لباس دین برگزید …» یعنی طریق پدران را رها کرد و ملبس به کسوت روحانیت شد. شیخ موسی نجفی پدر همسر سیاووشمیرزا پسر شیخ محمدجعفر کاشفالغطاء عرب است که از بزرگان روحانی مورد احترام فتح علیشاه و شاهزاده محمدعلیمیرزای دولتشاه بود، صاحب کشفالغطاء، در سال ۱۲۲۷ هجریقمری که دولتشاه بغداد را در محاصره و سقوط داشت به دستور عبدالله پاشا از پاشایان سست عهد پیمانشکن و والی بغداد به شفاعت نزد شاهزاده آمد و دولتشاه برای پیشگیری از اتلاف نفوس مردم مسلمان و ساکنان بغداد، دستور به رفع محاصره داد. این اقدام شاهزاده را نویستدهی کتاب ایران در دورهی قاجار، ناشی از سادهلوح بودن دولتشاه دانسته و نوشته است:« چون والی بغداد سفیر دولتشاه را نپذیرفت، وی در شعبان سال ۱۲۲۷ هجریقمری حمله به بغداد را آغاز نمود، سپاه ایران، دستجات سپاه ترک را در هم شکستند. عبدالله پاشا بار دیگر به خدعه متوسل شد و نیرنگ او در ذهن شاهزاده سادهلوح قاجار محمدعلی میرزا موثر افتاد، وی شیخ محمدجعفر نجفی از علمای شیعه ساکن نجف را به شفاعت نزد دولتشاه فرستاد و چنان وانمود کرد که از اول با پیشنهاد شاهزاده موافق بوده است و جنگ بین دو ملت مسلمان هرگز به صلاح نیست به این ترتیب با تحریک احساسات مذهبی دولتشاه حمله قوای ایران را خنثی کرد.» همان صص۱۱۵ تا ۱۱۷٫
پاسخ علیاصغر شمیم نویسندهی کتاب مذکور به این صورت در کتاب زندگی و زمانهی محمدعلی میرزای دولتشاه صفحه ۲۷۹ و زیرنویس ۲ همان صفحه آمده است: «۲- سادهلوح خواندن شاهزاده دولتشاه در واقع میتواند از عدم شناخت شاهزاده و از سر سادهلوحی باشد، چراکه دولتشاه شخصی بود معتقد به مبانی و احکام اسلام شریعت مطهر محمدی(ص) و ولایت امیرالمومنین علی(ع) و مبادی آداب شرعی و قایل به حرمت و احترام برای مقامات روحانی شیعه اثنیعشری و فقهای عصر که نمونههای بسیاری از این اعتقاد و حرمت در کتاب قصصالعلماء تنکابنی آمده است.
دولتشاه هرگز راضی به ریختن خونِ مسلمانان در نتیجهی بروز جنگ بین دو ملت مسلمان نبود، با شفاعت اعلم و اعظم فقهای شیعه اثنیعشری، مرحوم کاشفالغطاء، شیخ محمدجعفر لحساوی که اصلاً عربتبار بود، و نظارهی هیئت شیخ که عمامه خود را به صورت تحتالحنک برگردن و سینه آویخته بود و مصحف شریف قرآن کریم را بر سر دست گرفته و در پی او، قطاری از روحانیون شیعه اعتات مقدس در حرکت بودند، منقلب شد و دستوری داد به جهت پیشگیری از بروز قحطی در بغداد و جلوگیری از اتلاف نفوس و مردم مسلم و غیرآن، محاصرهی بغداد برداشته شود.» وظیفهی شفاعت در جنگهای بعدی و در محاصرهی بغداد بعد از مرگ شیخ، به عهدهی پسرش شیخ موسی نجفی شد.
صفحهی۴۴- افتخارالملوک- بنا بر نوشتهی تاریخهای محلی و اقوال شفاهی، محمودمیرزا در زمان حکومت لرستان به جهت تحکیم موقعیت خویش، افتخارالملوک را به کابین حاجی عالیخان سگوند درآورد، به ظن قوی، مادر او دختر حسنخان والی است حاصل این وصلت، مهرعلیخان سگوند، سردار نامدار لرستان است.
نوههای دختری محمودمیرزا در لرستان محمدحسینخان سیف نظام و شیرمحمدخان(پدر فتحالله خان پورسرتیپ) هستند.۶
در پارهای از آثار تاریخی امده است: دختر فتحعلیشاه همسر حاج عالیخان سگوند بوده که قطعاً اشتباهی محرز و ناصحیح است. در هر حال وصلت شاهان، حکام و والیان مناطق کشوری و همچنین شاهزادگان قاجار با سران و سرداران عشایری موجب تقویت و استحکام موقعیت حکومتی حکام میشد. مرحوم میرمیرزامحمدخان تیمورپور در یادداشتهای خود که بسیار ارزشمند و گرانبهاست، چه حیف که توسط شادروان دکتر محمدخان پورسرتیپ که نقش کار خویش را در ترقیات دیپلماسی عصر پهلوی دوم در آن دیده و بخشهای حساس و عمدهای از آن حذف و مُثله شده از قول و یا نگاشتهی مرحوم میرمیرزامحمدخان آوردهاند: حشمتالدوله یعنی عبدالله میرزا پسر عبدالله میرزا. برادر حمزه میرزا- هر سه با لقب حشمتالدوله برادر محمدشاه فرزند عباسمیرزای نایبالسلطنه در سال ۱۳۰۹ هجریقمری به حکومت لرستان برگزیده شد] محرمانه و بیخبر از ما [حاج میرتیمورخان درکوند و متحدان] دختر مهرعلیخان سرتیپ را که کشور نام دارد [داشت] به عقد پسرش به نام غلامشاهخان درآورد.
روانشاد دکترمحمدخان پورسرتیپ در زیرنویس یک صفحه ۲۱۳ خاطرات آورده است:«۱- عبداله میرزا حشمتالدوله در حکومت لرستان برای تحکیم موقعیت خود دخترش (اقدسالدوله) را به غلامرضاخان والی پشتکوه داد و برای دو فرزند خود به نامهای غلامشاهخان و ابراهیممیرزا (اعتضادالسلطان) هم دختری از ایل سگوند عالیخانی و دختری هم از ایل سگوند رحیمخانی خواستگاری میکند.» [البته سگوند یک ایل بزرگ است با دو طایفهی عمدهی عالیخانی و رحیمخانی]- محمودمیرزا فرزند فتحعلیشاه قاجار هنگامی که حکومت لرستان را داشت یکی از دختران خود را به عقد ازدواج حاجی عالیخان سگوند (حاجی وزیر) درآرود.
از این دختر که افتخارالملوک نام داشته است، پسری به نام مهرعلیخان به دنیا میآید که بعدها در مسافرت ناصرالدینشاه به بروجرد درجهی سرتیپی میگیرد. مهرعلیخان سرتیپ صاحب چند فرزند میشود که معروفترین آنها، سیفنظام (محمدحسینخان) و شیرمحمدخان (ایلخانی)- کلثوم(قُرصم) و کشور(عزیزالملوک) بودهاند. قُرصم به ازدواج فاضلخان از روسای مهم ایل بیرانوند درمیآید و کشور(عزیزالملوک) هم همسر غلامشاهخان پسر عبدالله میرزا حشمتالدوله میشود.) البته این قلم در سابقهی دیگر در همین نشریه وزین سیمره، مفصل و مشروح به موضوع پرداخته است و در این جا به همین بسنده میکند.
ادامه دارد…
پینویسها:
۱ و ۲ و۳ و۴ : روزنامهی خاطرات بهمن میرزابهاءالدوله، به کوشش بهمن بیانی و مجیدعبدامین، انتشارات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارت سخن، ۱۳۹۹، تهران، صص ۳۴۸ ، ۳۵۸، ۲۷۲، ۵۰۸٫
۵- بر روی جلد کاغذین رنگی کتاب عهدحسام، متاسفانه سال درگذشت محمودمیرزا به اشتباه ۱۲۷۱ چاپ شده است.
۶- سردارظفر بختیاری مرحوم خسروخان فرزند حسینقلیخان ایلخان بختیاری در یادداشتهای خود نوشتهاند: «مهرعلیخان مردی نیکونهاد بود، مادرش دختر فتحعلیشاه است. سالارالدوله چند سال پیش که حاکم لرستان بود، مهرعلیخان را کشت. قاجاریه همگی بدخوی [این قاعده نمیتواند کلی باشد] و بیدادگر بودند و روزگار کیفر آن کافر نادان را داد. صفحهی ۲۵۸- یادداشت و خاطرات سردار ظفر بختیاری، انتشارات یساولی(فرهنگسرا)- چاپ اول- ۱۳۶۲- تهران.
این لغزش را که مادر مهرعلیخان دختر فتحعلیشاه بوده است، دیگران نیز مرتکب شدهاند، روانشاد دکتر محمدخان پورسرتیپ، در زیرنویس حواشی ۲۱۱ خاطرات مثله شدهی مرحوم میرمیرزامحمدخان تیمورپور در جهت اصلاح مطلب مورد بحث نوشتهاند: «مادر مهرعلیخان سرتیپ نوهی فتحعلیشاه یعنی دختر محمودمیرزا پسر فتحعلیشاه بوده و به همین جهت هم در میان ایل سگوند خانواده ما را نسل شاهزاده خانم میگفتند.»
اردشیر کشاورز، , ساسان والیزاده. , سفرنامهی مقصودجهان، , شاهان قاجار. , قاجاریه، , محمودمیرزا قاجار. , هفتهنامهی منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.