توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 2472
  پرینتخانه » یادداشت تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۱ | | ارسال توسط :

ناموازنه‌های جغرافیایی توسعه/ آفت جدی یک‌پارچگی ملی

۱-توپولوژی نامتعادل توسعه‌ی کشور با ناهمواری‌های نفس‌بُر و قیچی شدن‌های نابجا، آفتی جدی بر سر راه یک‌پارچگی فضایی سرزمین ملی است.وضعیتی که در آن، در برابر تمرکز ثروت در سکونت‌گاه‌هایی خاص، لکه‌های متراکم فقر و محرومیت با چهره‌ای عبوس در مکان‌های دیگر، به شدت میدان‌داری می‌کند.در چنین مدلی بدکارکردی، اقتصاد به راهی می‌رود و جغرافیا […]

۱-توپولوژی نامتعادل توسعه‌ی کشور با ناهمواری‌های نفس‌بُر و قیچی شدن‌های نابجا، آفتی جدی بر سر راه یک‌پارچگی فضایی سرزمین ملی است.
وضعیتی که در آن، در برابر تمرکز ثروت در سکونت‌گاه‌هایی خاص، لکه‌های متراکم فقر و محرومیت با چهره‌ای عبوس در مکان‌های دیگر، به شدت میدان‌داری می‌کند.
در چنین مدلی بدکارکردی، اقتصاد به راهی می‌رود و جغرافیا به راه دیگر بی‌ارتباط با جمعیت و توان‌های نابارور مانده‌ی فضاهای به حاشیه رفته!.

محصول دست به نقد این الگو، دوگانگی شدید اقتصاد(Dualite)در سرزمین ملی به گونه‌ای است که درحالی‌که منطقه‌هایی به ناگزیر تنها مشغول تأمین معاش داخلی خویش‌اند، برخی منطقه‌ها یله در ثروت و سرمایه‌های تزریقی و ظرفیت سازی‌های القایی، در پیوند با اقتصاد ملی و حتا جهانی!.
با وصف این، گروه دوم هر روز پروارتر می‌شود در حالی که گروه نخست آن‌چه از سرمایه‌های مالی، انسانی، مواد فرآوری نشده و… به چنگ می‌آورد در یک مکش مداوم به سرزمین‌های دوم می‌فرستد!.
این واقعیت، در مدل «تور و وزنه»به خوبی قابل تبیین است آن‌جا که آویختن یک وزنه به یک تور، سطح تور را در شیبی متناسب با وزن وزنه، به سوی خود می‌کشاند و این بدان معناست که در این شیب، نیروی جاذبه‌ی سرمایه و ثروت موجود در وزنه، بخش‌هایی از سرمایه و نیروی انسانی واقع در این قیف را هم که سکونت‌گاه‌های واقع در قیف‌اند، در یک جریان یک‌سویه، به سوی وزنه می‌راند و تنها می‌توان با آویختن وزنه‌های دیگر سطح تور را به تعادل رساند. مشکل اصلی در این مدل این است که اگر این سیکل، در جایی قطع نشود و روند‌ها هم‌چنان ادامه یابد، آن‌که دارد هر روز پروارتر می‌شود و آن‌که ندارد پیوسته نحیف‌تر! چراکه به تعبیر «میردال»: رونق، رونق می‌آورد و رکود، رکود!. این را، بیان «والترایزارد» نیز تأیید می‌کند که: تأثیرهای دوره‌ای و درازمدت نه فقط بر یک‌دیگر افزوده می‌گردد بلکه در هم‌دیگر ضرب می‌شود!؛ روندی که با تداوم خود، نابرابری‌ها و شکاف‌ها را تشدید می‌کند. شاید این گفته‌ی «لامارک» گواهی‌است بر آن‌چه رفت که: زرافه به علت آن‌که گردن درازتری دارد، می‌خواهد از برگ‌های بالاتر درختان تغذیه کند و این خصوصیت، به اولاد او نیز منتقل می‌شود و آن‌هم به نوبه‌ی خود، گردن درازتری پیدا می‌کند!.
۲-ناتعادلی‌های فاحش موجود که بخش‌هایی مهم از جغرافیای کشور را در استفاده‌ی برابر از فرصت‌ها، پس زده است، به نظر«تولوک»: محصول ساختار رانت‌جویی گسترده‌ای است که خود برآمده از ساختار اقتصاد سیاسی است که این رانت را ایجاد کرده است؛ ساختاری که در آن، شبکه‌های نفوذ می‌توانند در هم‌زیستی با سازمان‌های رسمی، در برابر عقلانیت اقتصادی قرارگیرند. به‌طور طبیعی، وقتی منطقه‌ای توان جذب در این شبکه‌ها را نداشته باشد، به حاشیه می‌رود؛
تو گویی جنگ «هابیل و قابیل» از زمان حضرت آدم کماکان ادامه دارد و آن‌که توان دارد به بیان «گارسیا مارکز» باید چون کسی باشد که جسد دوست خود را مُثله کرده و سرخ می‌کند و در ضیافتی، سر میزشام می‌آورد! با یک خوشحالی نفرت‌انگیز! و به‌درستی گفته شده‌است: ما در جهان همسایه‌ها زندگی می‌کنیم و در همسایگی غول‌ها زیستن، کار سختی است.
سال‌ها پیش در مطالعه‌ای که همراه تنی چند از همکاران، روی چرایی عقب‌ماندگی برخی سکونت‌گاه‌های مستعد داشتیم به این نتیجه رسیدیم که فی‌المثل یکی از عامل‌های اصلی این رخداد را در «خمین» باید در دو جریان شبکه‌ای بسیار قوی تهران- اصفهان و اراک- سلفچکان جست‌وجو کرد که چون دو تیغه‌ی قیچی عمل می‌کنند بدون هیچ پادزهری برای توسعه‌ی ‌شهرستانی با آن موقعیت و توانایی‌ها! یعنی همان داستان تور و وزنه و مصداقی برای بیان «برانچیوزی» مجسمه‌ساز رومانیایی که می‌گوید: هیچ چیز با ارزشی هرگز در سایه‌ی درختان بزرگ نمی‌روید؛ مدلی که اکنون، هم در گستره‌ی ملی با عدم تعادل‌های موجود بین استان‌ها و هم در مقیاس استانی با شکاف‌های موجود بین شهرستان‌ها و… امان از سکونت‌گاه‌های  بسیار در فضای ملی ربوده است که باید برآن تدبیری جدی حاکم شود؛ آن‌گونه که همه‌ي ظرفیت‌ها و توان‌های نقطه نقطه و لکه لکه‌ی سرزمین بارور شود و دست‌کم فاصله‌ی فقر و غنا در واحدهای جغرافیایی کاستی گیرد تا بیش از این با ادامه‌ی قطبی شدن چندمکان، بخش‌هایی از کشور به قول «ایساک بابل» نظاره‌گر «عالی‌جناب سکوت» نباشد و این گفته‌ی «سالوادورنوو» تحقق نیابد که: آتش تا دیرگاه می‌سوخت/ اما من، سرانجام در دل خویش/ تنها ظرف خاکستر را دیدم… و در پس آن، موجودی یافتم برهنه و خاموش… که چنین مباد.

 

 

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.