امروز : چهارشنبه, ۱۳ تیر , ۱۴۰۳ - 27 ذو الحجة 1445
مردم و سیاست
به سخنِ دیگر در این دسته از جوامع به دلیل تقسیم کار تخصصی نهادهای مختلف نظام اجتماعی (اقتصاد، سیاست، دین، خانواده، حقوق و تعلیم و تربیت) کارها بهسامان است و فعالیت منظم این نهادها مشروعیت (Legitimacy) و کارآمدی (Efficiency) نهاد سیاست را تضمین میکند. مردم نیز بهواسطهی نمایندگان برآمده از رقابتهای حزبی و مطبوعات مستقل که امکان چرخش قدرت، گردش اطلاعات و فعالیتِ شفاف را فراهم میکنند، بر عملکرد نهاد سیاست که دولت آن را نمایندگی میکند، نظارت میکنند و با اهرمهایی نظیر صنف و اتحادیه (سندیکا) برای تحقق مطالبات خود به دولت فشار میآورند.
در نظامهایی که مشارکت مردم سهم شایانی در مشروعیتبخشی و سنجش کارآمدی نهاد سیاست دارد، کاهش مشارکت مردم در انتخابات مختلف، رویدادی نگرانکننده است و چنانچه برای بازسازی دیوار فروریختهی اعتماد و برافراشتن دوبارهی آن چارهاندیشی نشود، فاصلهی دولت با ملت به گسل تبدیل میشود، در لایههای بالا تندرَوی قوّت میگیرد و تندروها بر صدر مینشینند. اعتماد و انسجام که مایهی قوام نظام اجتماعی و پویایی نهادهای همبستهی آن است جای خود را به بیاعتمادی و فروپاشی هنجارها (آنومی) میدهد و در غیاب سرمایههای اجتماعی و فرهنگی مانند چهرههای مستقل علمی و هنری که کنشگران مرزی و عناصر میانجیِ جامعه و دولتاند، چشمانداز تیزه میشود و به گواهی تجارب تاریخی دیر یا زود رخدادی پیشبینیناپذیر ساختارهای کهنه را درمینوررد و طرحی نو درمیافکند که تازگیاش هرگز به معنای سودمندی و سازندگی آن نیست، بلکه چون از زمینهای بحرانی سربرآورده است خاستگاهِ بحرانهای تازه است و سرآغاز آشوبهای بسیار.
افول امید به اثربخشی انتخابات و صندوق رأی که ابزار دموکراتیکِ تغییر شرایط و بهگشت وضعیت است، پایان بسیاری چیزهاست. از جمله انتخابات پرشور و هیجان لذتبخش مشارکت و کنش سیاسی. اما و هزار اما که دموکراسی فقط ابزار نیست، بلکه ارزش و محتواست. دموکراسی همچون رهیافتی سیاسی که هم وجه ابزاری دارد و هم حاوی محتواست. چنان که با نوشتن شعاری فحشآلود بر دیوار که «لعنت بر … کسی که در این مکان آشغال بریزد» نمیتوان همسایگان و رهگذران را به نریختن زباله و احترام به حقوق دیگران تشویق کرد، بلکه برای ترویج و تبلیغ این مَنشِ مدنی باید از روشی مدنی بهره جُست. وگرنه آن شعار بر دیوار به بوق زدنهای ممتد در خیابان میمانَد که خشونتی نمادین است.
اکنون که دفتر ایام را ورق میزنم دَرمییابم که یکی از عوامل اصلی گریز همنسلانم از مدرسه و مدرسههراسی آنان رفتار معلمانی بود که میخواستند با ضرب و زور معلمی کنند و از این حقیقت غافل بودند که ترس و تحقیر حاصلی جز بیزاری ندارد و درس معلم اگر زمزمهی محبت باشد طفل گریزپای را حتا جمعه نیز به مدرسه میکشاند.
معلمانی را به یاد میآورم که شکنجهگرانی قهار بودند و معلمانی مهربان که درس را با ترس قافیه نمیکردند. اگرچه اندکشمار بودند! و همکلاسیهایی که ناشکفته پژمردند. در زمستانهای چوب و فلک.
مردم و سیاست،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.