امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
ما زندانیان سکوت و سقوطیم
هر وقت که غصه و اندوه زیاد میشد و بدبختی و بیچارگی بالا میگرفت، کلید را میانداختند و شب را پهن میکردند و میخوابیدند به امید خبر خوبی که صبح فردا از راه میرسید. صبح روز بعد که میآمد، مصیبت تمام میشد و بلا بیاثر. «برادر بد ندیده صبح شد و شادی از گردنه سرازیر شد» این تکیه کلام مادربزرگ بود برای توصیف صبح رهایی.
ما مردمان این زمانه، سالهاست که به امید یک خبر خوب شب را در آغوش میگیریم و هر صبح جان و جسممان را از رختخواب بیرون میکشیم برای شنیدن پایان مصیبت. سالهاست که چشم به راه آن صبح روز بعد ماندهایم که بیاید و حالمان را خوب کند. بخندانَدِمان از ته دل. اشکمان را پاک کند. دستمان را بگیرد و بگوید گریه بس است. اندوه بس است. افسردگی بس است. نمردید بس که غصه خوردید؟ سال هاست که برای شنیدن یک خبر خوب، همه گوش شدهایم. خبری که مثل گرمای اول روز نرم نرم نشت کند در پوست و استخوانمان. خبری که مثل چای شیرین صبحانه آرام آرام از گوشهی لب مکیده شود و شهد و شیرینیاش بماسد به دهن و دندانمان. اتفاقی مثل خنکای نسیم صبح بهار که عاشقانه دست میکشد میان موهای گندمزار. مثل لطافت باران. مثل جوشیدن چشمه. سالهاست که گوش بر دریچه صبح در انتظاریم که شیپور شادی بزنند.« دَنگ کَر» عروسی در بزند. سوار سور سر برسد و سیاه سوگ را از تن ما بیرون بیاورد. مصیبت تمام شود و بپریم پشت ماشین و بزنیم به جاده. با نگین برویم کنسرت. گروهی برویم گهر. با دلربا برویم «ریمله» بنشینیم تماشای قیقاج کمند و کهر. برویم کوه، کبکها و کبوترها بیواهمه و وحشت بال بزنند و اوج بگیرند. عمو زنگ بزند و بگوید نیامدی، جایت خالی رفتیم «بلومان» «کَنی هَتَه» چه آبی داشت! پدر زنگ بزند و بگوید انارها گل کردهاند بیا عکس بگیر. مادر زنگ بزند و بگوید «مَکَشی» درست کردهام با گوجه، نمیآیی؟ و من بهجای قدم با قلبم بروم.
پس کی صبح فردای ما گرفتاران شب میآید؟ مگر یک شب چند سال باید طول بکشد؟
چشم به راهی ما را فرسوده کردهاست. هر اتفاق که میافتد مصیبت است. هر خبر که میرسد «چاو» است و «باو» به دنبال دارد. ما در «خلیف» خوف و خون و خطر و «خَری» «خِر» میآوریم. در مدار مرگ نشستهایم. مرگ. مرگ. و باز هم مرگ. مرگ دیروز ششصد و هشتاد و چهار بار تکرار شد. خبر میرسد که جنگل سوخت. که دریاچه خشک شد. کبک به قفس رسید و کبوتر به دام. چشمهها خشک، رودها گم، انارها بیگل. خبر میرسد طالبان شرفِ مزار شریف را برده است. هرات شهر هرت شده است. از پنج شیر فقط یک شیر مانده است. کابل به دست کولیها افتاده است. ما زندانیان سکوت و سقوطیم. بر دریچه صبح امید ما قفل زده و کلیدش را گم کردهاند.
*هرگونه برداشت و تلخیص از مطالب این تارنما بدون ذکر منبع ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.
زندانیان سکوت و سقوط، , ماشااکبری، , هفته نامه منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.