امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
فراق یار در باورم نمیگنجد
حالا ماندهام در فراق آن «بالانشین ابرهای زایا» چه بنویسم؟ همهی ذهنم پر است از اسحاق و خاطرههای با او بودن. تمام نوجوانی و بخش عمدهی جوانیام در کنار او و با او معنای بودن پیدا کرد آنگونه که رفتار، اخلاق و شخصیت اجتماعی و حتا فردیام پر شد از او و من اینک عاجز از درک سهمگینترین دلالتها نمیدانم از کجای انبوده خاطرههایی بنویسم که یک لحظه از من جدا نمیشوند؟.
«شوپنهاور» میگوید: زمان دو نیمه دارد، نیمهی عینی که صورت شهودی به خود میگیرد و به ناگزیر میگذرد و نیمهی ذهنی که پا برجا میماند و خاطره میشود.
درست است که به تعبیر«دومنتن»: مرگ فصلی است از نظم کائنات و حیات جهان ولی بسیار دلآزار است که به ناگاه توفانی توفنده درگیرد و با آن، دروازهی دیگری گشوده شود و انسانی را در اوج بلوغ اندیشگی به خود بخواند آن هم در شرایطی که آثاری ناتمام از او در غبار تنهایی، حسرتزدهی اویند بی هیچ چشماندازی از آینده.
اسحاق در حقیقت از استعدادهای درخشان زمان خود بود؛ هنرمند و طراحی که در چهادره- پانزده سالگی جدولهای کلمات متقاطعِ طراحی شدهی او در حالی که یک جوان شهرستانی بود در یکی از معتبرترین مجلههای وقت یعنی سپید و سیاه چاپ میشد و پیش از آن هم در آشفته.
او پایمردی بود که هیچ ناملایمی حریف ارادهاش نشد، زیر هیچ باری هرچند گران، قد خم نکرد؛ اصلاً اهل پا پس کشیدن نبود؛ عمری را نه از پای نشست و نه آرمید.
نیچه گفته است: زندگی به تن خویش نه خیر است و نه شر، بسته بدان که صرف کدامش میکنید خیر و شر را مقام و مأواست. اینکه به کفایت زیستهاید، بسته به ارادهتان است و نه شمار سالیان عمر و اسحاق بهدرستی که زندگی را به سر حد کفایت و کیفیت رساند؛ کیفیتی که به قول یک فیلسوف تا نخستین مبادی و واپسین مرز را هم آکند؛ با ارثیهای از اخلاق، ادب، دانش وبینش، دقت، انضباط، یکرنگی، طبع لطیف در عین صلابت کلام، پژوهش با نمونهی گرانسنگ«دستورنامه و فرهنگ واژگان زبان لری» و … همراه با این همه، برآوردن فرزندانی به شایستگی.
بهراستی چه میشد اگر ضربانهای قلب، زبان داشتند و لحظههایی را روایت میکردند که ذهن تو به وجودشان مفتخر شده است!
چه میشد اگر واژهها میتوانستند زبان زخمهای کاری را ترجمه کنند که تا عمق وجودت را به اشک و آه نشاندهاست و…
کلام آخر با اسحاق: ای عزیز راه برای سفر و مسافر کماکان باز است، سفر ادامه دارد، منتظر بمان چون روزگاران با هم بودن.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.