امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
فرار به جهنم
کلاسها طبق معمول آن روزها، با توجه به شرایط حساس زمانی و مکانی، با چند هفته تأخیر برگزار شدند. چند هفته بعد نیز انتخابات شورای دانشآموزی و نمایندگان کلاسها برگزار شد. بعضی از بچهها اجازه نیافتند که نامزد شوند؛ مثلاً آراج پورحمان بهخاطر خواندن آواز در محیط مقدس مدرسه، ماحاسین بختازاد بهخاطر تعریف کردن قصهی ماهی سیاه کوچولو در کلاس، کینوش رستمنیا برای آوردن بخشی از شعر آرش در روزنامهي دیواری مدرسه و من نیز بهدلیل جوک گفتن در کلاس تعلیمات اجتماعی.
خیلی از دانشآموزان رای ندادند. در نهایت، آرامعلی ناظم الوکاله، برای نمایندگی کلاس انتخاب شد و این حماسه توسط مدیر و ناظم مدرسه به ما که نتوانسته بودیم نامزد شویم و یا رای دهیم، با صمیمانهترین تعابیر تبریک گفته شد!!
در مدرسهی جدید، چون قرار بود کاری شود کارستان، هرکدام از معلمان و مدیران نظم و نسق و تکیه کلام خاص خود را داشتند. مثلاً تکیه کلام معلم تعلیمات اجتماعی این بود که «به ادب باش اگر اهل معرفتی». تکیه کلام معلم تعلیمات دینی نیز این بود که «هرکه کار بد کنه، میره جهنم». هرگاه هم چیزی از بچهها گم میشد، با کمی تغییر میگفت «هرکسی دزدی کنه، میره جهنم». بعضی وقتها نیز در ابتدای کلاس میگفت:
«هرکسی حرفم کند گوش
نکند آن را فراموش
میشود خوش سرنوشت
میرود سوی بهشت.»
به همین دلیل، بچهها که در نامگذاری روی معلمان لنگه نداشتند، به او لقب «بهشتگستر!» داده بودند.
آقای بهشتگستر برای اینکه ما را به راه راست هدایت کند، با بچهها دوست شده بود و وقتی که کلاس ما ورزش داشت، معمولاً در تیم «ایران متعهد» در مقابل تیم ما «ایران آزاد» فوتبال بازی میکرد.
او حوصلهی کارشناسی و مارشناسی نداشت، یکسره وارد اژدهاشناسی شده بود و «فرمان به اختیار» بود. پس لیست رسمی کلاس را کنار گذاشته بود و کلاس را از روی لیست تیمها «حضور و غیاب» میکرد. ممکن بود نماز اول وقتش قضا شود، اما متأسفانه حضور و غیاب اول وقتش هرگز قضا نمیشد به شرح زیر:
«تیم ایران آزاد: عابدین زاکستانی؟ حاضر. حاسین توقیفانی؟ حاضر. کیانمارث صبرستانی، ابراهام نبیوندی دربدری، پرواز مادستانی لکستانی، کثیر تودهزاده و …….
تیم ایران متعهد: کبیر تبارانیلواسانی، غلام منصورانیپرتابانی، بیباک همسرجانی، مارتیزان رفیقباز، شرحام جوزایاری، ماتیرا دانشیار، ساعد خاکستریخاکبرسری، سلیمان خدابرده ذلیل مرده، مامود خاویرانی و …»
ناگفته نماند، مامود خاویرانی خیلی زرنگ و زبانباز و اهل جمع و جماعت بود. یک شال گردن سفید چارخانه داشت، خوشپوش و خوشسیما بود و بیش از همه دور و بر آقای بهشتگستر میچرخید. بهشتگستر از ما میخواست که از مامود الگو بگیریم اما چه فایده ما شایستگی کافی برای الگوگیری نداشتیم!!
بهشتگستر گاهی نیز کلاس را تبدیل به جلسهی «بحث آزاد» میکرد و در همان ابتدای جلسه، راهی مییافت یا راهی میبافت تا تکیهکلام محبوبش را (هر که کار بد کنه، میره جهنم) بر لوح روح و روان ما حکاکی کند، باشد که در آینده گرد کار بد نگردیم.
در جلسههای بحث آزاد، معمولاً بچهها با او خیلی پسرخاله میشدند و انگار سی بار با او فالوده خورده باشند، مزهپرانی میکردند. او نیز که دنبال نفوذ در دل بچهها و تأثیرگذاری بر ما بود، به قول یکی از معلمان (مآدی خوان) حسابی پا میداد!
*
در یکی از آن جلسهها، مامود پرسید: آیا دزدها در جهنم هم دزدی میکنند؟
بهشتپرور: جهنم بهشت دزدهاست.
بیباک گفت: عجب جایی است! کجاست تا برویم؟
بهشتگستر: ترسم به دوزخ نرسی بیباک خان.
شرحام: گرمای آنجا خیلی سوزان است؟
بهشتگستر: سرمایش سوزانتر است.
سلیمان: آقا درسته که میگن اسکیموها مهمان نوازند.
بهشتگستر: نرو که خودت را مینوازند.
ساعد:آقا اسکیموها وقتی میروند شکار، بچههاشان را به کی میسپارند؟
بهشت گستر: شکار و زهرمار …….
در این لحظه، تق تق تق، از کوچهی پشتی یک نفر به شیشه پنجره زد. همه به عقب برگشتیم؛ یک خواهر که چقدر هم وجیه بود با لباس مدرسه و مقنعه بلند، پشت پنجره بوده.
آقای بهشتگستر به ما گفت «بچهها! رو به تخته». سپس پنجره را باز کرد و پرسید «خواهر! کاری داشتی؟»
دختره جواب داد: دانشآموز شیفت دخترانه همین مدرسهام.
بهشتگستر: گفتم کاری داشتی؟
دختره: از پشت پنجره، حرفهای شما را گوش میکردم، میخوام ببینم که زنها هم میرن جهنم!؟
آقای بهشتگستر از اینکه ما مدام برمیگشتیم و نگاه میکردیم، نگران به جهنم رفتن ما شده بود. لذا به او گفت: «تو یکی حتماً میری چون فالگوش ایستادی.» سپس متأسفانه تند پنجره را بست.
دختره دزدکی دستی تکان داد. مامود صیافی و ماهرضا نعمتدار نیز برایش دست تکان دادند! سپس رفت و از پشت بهترین پنجره ی مدرسه محو شد!!
از صیافی پرسیدم: بلا! انگار میشناسیش؟
گفت: مهری جان آلآقاست.
نمیدانم چرا نعمتدار به صیافی چشم غره رفت!
*
هنوز پنج ماه از سال تحصیلی نگذشته بود که در یکی از روزهای پربرکت، وقتی از زنگ ورزش به کلاس برگشتیم،
ناگهان!
ای وای! نوشتافزارمان!؟
بچهها مبهوت
جیبهای کیفهایشان خالی.
جعبهی مداد رنگی
دفتر سیمی
جایشان خالی.
کولهی آرامعلی سالم
اما کولهی گلزار و خیامی
هر دو آش و لاش.
کولهی بیچاره تودهزاده
آش را با جاش!!
بچهها داخل راهرو جمع شدند و به مدیر مدرسه خبر دادند. جناب راهگشا تشریف آوردند. بچهها راه را برایش گشودند و وارد کلاس شد و ملاحظه فرمود که بخش عمدهای از بیتالمال کلاس به یغما رفته است.
پس از بررسی اولیه، مشخص شد که علاوه بر لوازم تحریرمان، بیچاره مامود خاویرانی را هم دزد برده است.
راهگشا گفت: باید مامود را پیدا کنید.
تودهزاده: آقا! به نظر شما، آقادزده چگونه توانسته مامود را نیز همراه لوازم ما ببرد!؟
راهگشا: برای حل این معما، باید راهی پیدا کرد یا راهی باید گشود.
نمایندهی کلاس: آقا! به نظر من، دزدها دو نفر بودهاند؛ یکی وسایل ما را حمل کرده و یکی دیگر مامود بیچاره را.
راهگشا: تو فعلاً برو یه لیوان آب گرم از دفتر برای من بیار. اول میز مرا تمیز کن بعد آب بیار.
ناظمالوکاله گفت چشم و رفت دنبال آب.
راهگشا گفت: اگر مامود را پیدا کردید، بیاریدش پیش من، کارش دارم.
به دستور جناب راهگشا همه آمدیم داخل کلاس؛ سپس راهگشا در کلاس را بست و شروع کرد به ارشاد و نصیحت که نباید کسی از کلاسهای دیگر یا خارج از مدرسه از این قضیه بو ببرد. زیرا آبروی مدرسه در خطر است.
خبروند از ته کلاس پرسید: یعنی آبروی مدرسه از وسایل ما مهمتره؟
ناظمالوکاله که از دفتر برمیگشت و هنوز لیوان آب را روی میز جلو راهگشا نگذاشته بود، گفت: معلومه که مهمتره.
خبروند با تمسخر گفت: بله، به همان دلیل که تو نمایندهی کلاس شدی!!
راهگشا عصبانی شد و گفت: ساکت!
هنوز کاملاً ساکت نشده بودیم که یک نفر از بیرون، در کلاس را باز کرد ولی با دیدن جناب راهگشا، همانجا خشکش زد. انگار خدا سنگش کرد!
راهگشا با تعجب پرسید: شما!؟
بچهها فریاد زدند: آقا! خودشه.
با فریاد بچهها، از همانجا فرار کرد و فردا و فرداهای دگر دیدهی ما به وجاهت جمالش روشن نشد.
از آن روز به بعد، هر وقت بچههای مدرسه سراغ مامود را از ما میگرفتند، میگفتیم «رفته جهنم!». دو سه هفته طول کشید تا دانشآموز دیگری را از مدرسهی دیگری به جای مامود، به کلاس ما فرستادند. در آن دو سه هفته، نمیدانم چرا جناب بهشتگستر نام مامود را همراه با تیم ما (ایران آزاد) حضور و غیاب میکرد!؟
چند روز بعد، از روی این اتفاق، یک جوک برای درست کردیم؛ به شرح ریز:
«یکی از همکلاسیها میره جهنم. ازش میپرسن: چند روز پیش، قبل از اینکه بیای جهنم، لوازم تحریر همکلاسیهات داخل کیف شما چکار میکردن!؟
میگه: این بچههای کلاس ۲۰۱ عجب نامردند؛ کیف مرا دزدیده بودن تا وسایلشان را داخلش نگهداری کنن.»
هفتهی بعد، کینوش رستمنیا سردبیر روزنامه دیواری مدرسه، این جوک را در ستون «خندهی تلخ» روزنامه دیواری منتشر کرد. انتشار این جوک باعث کنجکاوی شدید دانشآموزان مدرسه شد.
فردا صبح که به مدرسه آمدیم، روزنامه دیواری ما را باد کنده بود و برده بود و یک اطلاعیه بزرگ به جایش نصب شده بود و رویش نوشته بود: «بهرغم شایعات بیاساس، این مدرسه اساساً دانشآموزی به نام مامود خاویرانی نداشته است! با شایعهسازان برخورد انضباطی خواهدشد». یک نسخه از آن اطلاعیه نیز روی دیوار مدرسه بود.
روزنامه دیواری به اتهام بازی با آبروی مدرسه، «توسط واحد امور تربیتی» تا پایان سال متوقف شد. کینوش و من به اتهام «نشر اکاذیب و تشویش اذهان» نمره انضباطمان به فنا رفت و موظف شدیم تا دو ماه بهصورت دو نفره کلاس را نظافت کنیم و مثل شیرکاری کنیم!. تا پایان سال نیز اجازه شرکت در مراسم فرهنگی نداشتیم. ای خدا بگم چکارت کنه کینوش با اون روزنامه دیواریات!!
***
سالها از آن قضیه گذشته بود، هیچکدام از ما بچههای تیم ایران آزاد خبری از سرنوشت و زیرنوشت مامود نداشتیم. من همواره در این فکر بودم که آیا مامود هنوز همچنان در حال سوختن در آتش جهنم است یا اکنون دیگر تبدیل خاکستر شدهاست؟ تا اینکه چند سال پیش، یکی از همکلاسیهای همان مدرسه، مامود را در حال «بهشتورزی» در کانادا دیده بود. آنجا بود که ما دانشآموزان مدرسهی پاک پروران نوین، بعد از چند دهه، فهمیدیم جهنم همان کاناداست و هرکسی دزدی کنه میره کانادا.
بیجهت نبود که معلممان میگفت:« جهنم سرمایش سوزان است!!»
پرویز گراوند , فرار از جهنم، , مدرسه، , معلم، , هفتهنامه منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.