توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 9220
  پرینتخانه » اجتماعی, پیشنهاد سردبیر, یادداشت تاریخ انتشار : ۱۹ تیر ۱۴۰۰ - ۸:۴۴ | | ارسال توسط :

غمِ «نان» همِ «جان»

غمِ «نان» همِ «جان»
یکی صد جامه دارد، جمله دیبا یکی را عور می‌بینی سراپا یکی بر تخت زر خفته شب و روز یکی از صورت سرماست در سوز یکی صد اسب و ده کالسکه دارد برهنه پا یکی رو بر ره آرد یکی را خانه و باغ است و ملک است یکی بی‌خانمان است این چه سلک است

چند بیت بالا را علی‌خان ظهرالدوله در وصف جامعه‌ی طبقاتی عصر مشروطه سروده است که بیانگر شکاف طبقاتی، فاصله‌ی اجتماعی، تبعیض و شرایط ناگوار حاکم بر جامعه‌ی آن روز ایران بوده‌است که با در نظر گرفتن مشکلات اجتماعی – اقتصادی موجود در شرایط فعلی جامعه و از جمله لرستان می‌توان در شرح و بیان برخی گرفتاری‌های اساسی (بیکاری) از آن استفاده نمود و توضیح داد که به‌رغم کارهای انجام شده فراوان و ستایش از متولیان امور در این زمینه، در راستای نقد و ارزیابی سیاست‌هایِ عقیم در خصوص رفع مهم‌ترین معضلِ آسیب‌زا (بیکاری) باید اذعان کرد که این مشکلِ مولدِ دیگر آسیب‌های اجتماعی (اعتیاد، طلاق، خودکشی، تاخیر ازدواج و ….) هم‌چنان با نرخ و قیمتش پربهاست! و صعودی جولان می‌دهد‌. وقتی که بی‌برنامگی‌ها و روزمرگی‌های برخی مدیران و نمایندگان در استان لرستان سبب شده‌است که به‌رغم ظرفیت‌هایی چون طبیعت بکر، آبشارهای زیبا و منابع طبیعیِ خدادادی، زمین‌های حاصل‌خیز، آب‌های روان (خارج شدن ۱۲ میلیون متر مکعب آب روان از استان!!) و برخورداری از بسترهای فراوان برای سرمایه‌گذاری، رونق اقتصادی، گردشگری و توسعه که البته در سایه‌ی مدیران و نمایندگان بهره‌مند از طرح و برنامه این آرمان‌ها!! دست‌یافتنی هستند؛ (در عوضِ فقدان‌ها!!) لرستان و کوهدشت آن باید به نحوی دیگر در ایران بدرخشد!! و در زمینه‌هایی چون بیکاری، خودکشی، فقر و فلاکت مدال سیاه نام‌آوری (رتبه‌ی نخست فقر، فلاکت و بیکاری، رتبه‌ی چهارم خودکشی) بر گردنش بیندازند و جوانان این دیار مظلوم به جای تحصیل (که اگر هم تحصیل کنند و باز بیکارند!!) باید زادگاه مادری را ترک کنند و در جست‌وجوی لقمه‌ای نان خود را در دام انواع آسیب‌های دیگر بیندازند و در پی شغل کاذب انواع ناراحتی روحی و روانی (افسردگی‌ها و …) را نصیب خود کنند، گاه برای فروکاستن از دردها و نپرداختن به اموری که پرداختن به آن‌ها جز غم و اندوه بی‌شمار چیزی را عاید نمی‌کند خود را با این توجیه سرگرم می‌کنیم که تقصیر بر گردنِ «تقدیر» است که ما لرستانی‌ها در لرستانِ برخی مدیرانِ بی‌برنامه‌ی خوداندیش و خودخواه متولد شده‌ایم! و کاش مثلا در جغرافیایِ سرزمینی مدیران اصفهان و تبریز و … چشم به جهان می‌گشودیم! چراکه سال‌هاست متخصصان اموراجتماعی در خصوص نقش‌آفرینی مدیران ضعیف و نمایندگانِ بی‌برنامه (نداشتن دانش و تعهد، طایفه‌گرایی، باندبازی‌ها و…) در توسعه‌نیافتگی لرستان، تولید و بازتولید آسیب‌های اجتماعیِ ریشه در معضل بزرگ‌ترِ بیکاری هشدارهای لازم را می‌دهند اما هرگز جدی مورد توجه قرار نگرفته‌اند لذا باید هم‌چنان در رنکینگ (جانمایی رتبه‌ای) آسیب‌های فوق جایگاه و رتبه‌های طلایی خود را حافظ باشیم!! و زنجیره‌ی ناکامی جوانان این دیار (شغل، ازدواج، ادامه‌ی تحصیل و …) به‌خاطر این سوء مدیریت‌ها ادامه داشته و مسئولان و نمایندگان استان به جای پاسخ‌گویی همواره درصدد توجیه قصورها و تقصیرهایِ خویش باشند و با بی‌اعتنایی به این قضیه که میان آسیب‌ها (بیکاری و…) و هویت‌ها رابطه‌ی معنادار وجود دارد و این آسیب‌ها اسباب هویت‌دهندگی هستند و به زندگی معنا می‌دهند باید همواره (روزبه‌روز، ماه به ماه و سال به سال) شاهد مویه‌های حزین پدران و ضجه‌های دل‌خراش مادران تهی‌دست در مرگ آرزوهای آن‌ها باشیم (آرزوی سروسامان گرفتن فرزندانشان). به‌عنوان نمونه‌ای از هزاران اتفاقِ ناگوار پراکنده در جغرافیای لرستان، نگارنده و دیگر عزیزان در شهرستان کوهدشت و بخش کهن کوهنانی ( مرکز ثقل طرهان قدیم ) شاهد این ناله های دردناک بوده و هستند: در بخش کوهنانی با وجود برخورداری از طرفیت‌های بالقوه (بزرگ‌ترین انارستان متمرکز غرب کشور و رودخانه‌ی سیمره و سد سیمره) برای توسعه، گردشگری، اشتغال، تولید و رونق اقتصادی و تاثیرگذاری مثبت بر کل طرهان بزرگ و لرستان اما به دلیل ضعف عملکرد برخی مدیران و نمایندگان کم‌کار و بی‌برنامه در ادوار گذشته و حال؛ این استعدادها در وضعیت بسیار دردآور (در قیاس با عملکرد مدیران ایلامی هم‌مرز با کوهنانی) به حال خود رها شده‌است.
اتفاق تلخ در ذیل این ضعف‌ها پرپرشدن دو نوجوان در هفته‌ی گذشته (هفتم تیرماه سال جاری) که شرح حال و احوال آنان بسیار حزن‌انگیز است: یکی از این دو نوجوان آرمیده در آغوش آرزوهای ناکامش می‌بایست روز پنج‌شنبه (دهم تیرماه) در کنکور شرکت نماید! نوجوانی زیبا و یتیم که پدرش را به خاطر بیماری و البته ضعف مالی سه سال پیش از دست داد، نوجوانی که به جای متمرکز شدن روی امتحان کنکور جهت تامین مخارج یکی دو روزه سفره خالی شده از نان و خوش‌حال کردن مادر و برادرش به کار نشای برنج در زمین‌هایی کنار آب سیمره مشغول می‌شود: دست‌مزد آن‌هم در هوای شرجی و بسیارگرم رودبار و سیمره در مقابل مبلغی ناچیز!! که تحت فشار و خستگی می‌خواهند تن نازنین خود را با آب روانِ به سمت خوزستان!! خنکی ببخشند اما دست تقدیر او را به کام مرگ (غرق شدن در آب سیمره) می‌کشاند و یتیمی‌اش که برای مادر بس گران تمام شده بود این بار بار رحلت مظلومانه‌ی فرزند دلبند تلخ‌کامی‌های مادرِ دست تنها را تکمیل‌تر می‌کند. نوجوان دوم آن‌هم در خانواده‌ای بسیار مستضعف با شرایط سخت و دشوار که برای دل‌خوشی مادر و مرهم گذاشتن بر زخم بیماری پدر ناتوان از کار به مادرش قول می‌دهد خرج خانه را او تامین خواهد کرد! فرزندی در سنین کودکیِ کار! در همان روز همراه با همان نوجوان اولی غرق می‌شود و خانواده‌اش را برای همیشه در دست‌تنگی و انتظار تنها می‌گذارد.
بخش تلخ‌تر ماجرا نبود اورژانس امداد جهت کمک‌رسانی است درحالی‌که محل اتفاق جز بخش کوهنانی است و با مرکز کوهنانی کم‌تر از سی کیلومتر!! فاصله دارد اما از مرکز ایلام در فاصله‌ هفتاد کیلومتری!! وقتی اورژانس هوایی به محل می‌رسد که زمان لازم برای کمک حیاتی از دست رفته‌است اما با این حال یکی از این دو نوجوان را به بیمارستانی در ایلام انتقال می‌دهند و درآن‌جا جان به جان آفرین تسلیم می‌کند که نگارنده وظیفه‌ي خود می‌داند با نهایت تواضع مراتب تقدیر خود را به‌حضور مدیران تلاش‌گر و دل‌سوز اورژانس هوایی ایلام تقدیم بدارد.
آیا مسئولان استان و نمایندگان ادوار و حال لرستان و کوهدشت خود را در وضعیتِ دردآور این دوخانواده محروم به هم‌ذات‌پنداری می‌پردازند تا درد یتیمی و بیکاری و سفره‌ی خالی را حس کنند؟ که البته اگر این‌گونه می‌بود لرستان و به‌ویژه کوهدشت در رتبه‌ی نخست بیکاری و دیگر آسیب‌هایِ زایش از این آسیب درخشش مستمر نداشت؟؟!
من غم «نان» دارم او سودای «نام»
من هم «جان» دارم او شیدایِ «بام»
من «جان» می دهم در پیِ لقمه‌ی «نام»
او در بام «خواسته‌ها» می نشاند نشانِ «نام»
جوان این دیار بی‌نام ونشان می‌دهد جان
جوان او در پی ژِنش مهیاست «خوان»
این مسئول ما کی از بام خود فرود می‌آید بر این «خوان»
تا ببیند سفره‌ی خالی یتیمان جوان
سیمره می‌بلعد از این دیار رشیدانِ جوانِ پی کار
بماند بلع زر و زمین آباء این جوانان بیکار!!
دیار ما دیار مسئولان پر حرف است
بر ماست و رای ما که کرده ایم خود را بیمار
انار و ماهی این وطن اسباب لذت برخی‌هاست
در عوض از اهالی محروم این دیار درآورده است دمار
سیمره را در جایی دیگر اگرمی بود دلخوش بود
دلخوش از مدیران پیگیر در سرمایه گذاری بس معمار
اگر این بود جوان ما کار داشت و سرذوق بود
این چنین نمی‌گذاشت مادر را داغ و اندوه بر دلِ بی قرار
تسلیت خدمت خانواده‌های داغدار این دو جوان در جویایِ کار
دردناک است قضه هجرت و رسیدن خبرش به گوش مادر عزادار

نویسنده : حمزه فیضی‌پور | سرچشمه : سیمره583(12 تیرماه1400)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.