توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 18954
  پرینتخانه » اجتماعی, پیشنهاد سردبیر, یادداشت تاریخ انتشار : ۳۰ تیر ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۱ | | ارسال توسط :
چقدر«رودررو» و در «تعارفات» می‌درخشیم

«عروس رفته گُل بچینه»!

«عروس رفته گُل بچینه»!
«... و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف می‌کنند باید از شرشان بر حذر بود.... ( نقل جمال‌زاده از «جیمز موریه» در کتاب خلقیات ایرانیان )

دروغ به‌طوری در عادت و رسومِ طبقه‌ی کاسب، نوکر و دکاندار ریشه دوانیده است که اگر احیاناً یک نفر از آن‌ها رفتاری به‌درستی بنماید و یا به‌قول و وعده خود وفا نماید چنان است که گویی مشکل‌ترین کار دنیا را انجام داده است و رسماً از شما جایزه و پاداش و انعام توقع دارد… » (همان کتاب، نقل جمال‌زاده از«جان مک دونالد»
ذکر دو خُلقِ بالا (تعارف و دروغ) به‌عنوان آن‌چه که از بیرون توسط سیاحان و صاحب منصبانِ درباری در رفتار و گفتار ایرانیان مشاهده و ذکر شده‌است، بخشی از خلقیات رواج یافته و ادامه‌داری است که تک‌تک ما ایرانیان حسب شرایط و موقعیت‌ها متاسفانه با آن سازگار بوده و هستیم. این دو خصیصه‌ی اخلاقی و رفتاری به‌گونه‌ای درهم تنیده‌اند که به راحتی نمی‌توان تعارفات را از دروغ‌ها تفکیک نمود!! چون در حال حاضر و در شرایط کنونی اجتماعی و تعاملات به آن‌ها گرفتاریم به‌آسانی می‌توانیم صادقانه اقرار بیاوریم که:
در تعارف و تعارفات در صدریم. در حالت «رو در رو» خوب می‌درخشیم. پیش هم گُل می‌گوییم و گُل می‌شنویم، درخشش‌ها آن‌قدر زیاد هست که اگر غریبه‌ای شاهد این رفتارها و گفتارها باشد بدون شک انگشت به دهان می‌شود، سری تکان می‌دهد و در فکر فرو می‌رود عجب! که چقدر خوب‌اند!! جمله‌ی کوتاه « بفرما در خدمت هستیم.» چشم گفتن‌ها، نوکرتم نُقل تعارفات گفتاری ماست، در قسم خوردن‌ها و سوگند یادکردن‌های لفظی آن میزان پیش‌رو هستیم که در وفای عملی می‌لنگیم. در مجالسی که هستیم آن‌قدر برای نشستن همراه و دیگران به هم‌دیگر تعارف می‌کنیم که حرفی دیگر برای گفتن نداریم! یعنی این تعارفات و «تکیه کلمات» چنان ابرغلیظ در فضای مه‌آلود ما هستند که آشکارا دروغ از آن‌ها می‌بارد. در مراسم عقدکنان عروس و داماد که قبلاً کار تمام شده و دختر و پسر به‌هم «بله» را گفته‌اند!! حسب القا به اطرافیان و نمایش غرور و متانت عروس و اجازه‌ی لفظی از پدر و مادر توسط عروس جان، عاقد تا سه بار باید بگوید: «آیا وکیلم….» و در عوض ایستاده‌های پشت سر این دو خوش‌بخت، قندها را به‌هم بزنند و صادقانه چقدر دروغ بگویند که:«عروس رفته گل بچینه…»، کدام گُل و در کدام بوستان؟! عروسِ که در محاصره‌ی آدم‌هاست و قبلاً گُلش را چیده!! یا مثالِ این تناقض که تاجرِ فرش ایرانیِ در حال گریه بر مصایب امام حسین(ع) و جاری شدن اشک چشمان بر گونه‌هایش در روز عاشورا، به غریبه‌ی خارجی که هنرمند هم هست و برای آموزش موسیقی به اصفهان سفر کرده درخواست معامله و فروش فرش می‌دهد! (جامعه‌شناسی خودمانی/ حسن نراقی)، همه و همه بیانگر ناخوشی واقعیِ حال تصنعی ماست. طنزنویس معروف « ابراهیم رها»در قالب طنز و در کتاب «چقدر خوبیم ما» به این تعارفات اشاره کرده است: «… به جان فلانی اگر نذاری این یه ذره رو برات بکشم دلخور می‌شم. جون من این یه کفگیر رو نه نگو. تو رو خدا دستم رو رد نکن… به مقدسات چه‌کار داری؟! چرا پای خدا و پیامبر و ائمه را وسط می‌کشی؟ که با مسلسل تعارفاتت تمام دستگاه گوارش طرف را جر بدهی؟ چرا به جان عزیزان و من بمیرم و تو بمیری متوسل می‌شوی؟… به هر روی این ماراتن که به‌جای لحظاتی خوش بدل به عذابی الیم می‌شود پایان می‌گیرد و میهمانان گران‌قدر خسته از تعارفات فراوان و کوفته زیر نگاه شما و ذله از بخور نخور دست از طعام می‌کشند و… نه تمام نشده. تازه شروع شده. تعارف نزد ما ایرانیان اصولی دارد. یکی‌اش همین که هیچ‌وقت تمام نمی‌شود! میزبان دلبرانه و گاهی مظلومانه و با ژستی حتا ناراحت شروع می‌کند «سلیقه‌تون نبود این غذاها نه؟! اصلاً هیچی نخوردین. دوست نداشتین نه؟» و کار کم‌کم بالا می‌گیرد: «خدا مرگم بده کاش قبلش می‌پرسیدم چی دوست دارین» «خیلی بد شد به خدا خاک تو سرم» حالا از سر تعارفی بی‌ربط قرار است یقه‌ی اموات مرحوم‌تان را سر غذا بگیرید یا آرزوی محشور شدن با اهل قبور کنید که تعارفی کرده باشید بر این مبنا که میل نکردین…..» . یا در نظر بگیریم وقتی که به درِ ورودی یا خروجی محل نشست می‌رسیم ؛ کافی هست از عدد یک گذشته باشیم آن وقت آن‌قدر سمج و به عدد تعارفات زیاد، برای ورود و خروج هم‌دیگر را به مقدسات و دیگر واژه‌های مرسوم (جان هم‌دیگر، جان مولا، جان بچه‌ام، شیر مادر و … ) قسم می‌دهیم (نه! تو باید بروی، امکان ندارد من جلو بیفتم…) که میزبان را آن‌قدر در انتظار ورود و خروج خویش می‌گذاریم تا این‌که از این رفتار و گفتار خود خسته و دل‌زده می‌کنیم.
به قولِ یکی از بزرگان تا آن میزان که در تعارفِ رودرروی جمعی زیبا می‌گوییم و زیبا ادب نشان می‌دهیم به همان نسبت وقتی که تنها به همان در، (مثلا آسانسور، بانک، اداره و… ) می‌رسیم کافی است کمی دیر آسانسور و یا درِ مکان مورد نظر باز شود این‌جاست که رویِ دیگر و واقعی باطن ما گُل می‌کند: عصبانیت، پرخاش و محکم با لگد زدن…
نمی‌توانیم نه! بگوییم. توانش را نداریم، آن‌قدر در رودربایستی‌ها گرفتاریم که انگار زاده‌ایم تا به آن «محکوم» شویم، همین رودربایستی‌ها توانِ نه گفتن‌ها را از ما گرفته است و به جایش به همان تعارفات درخشان روزمره زندگی و پاسخ‌های آری از جنسِ «دروغ» دل خوش می‌کنیم. خیلی مایلیم از ما تعریف و تمجید شود بی‌آن‌که نقش مثبت چشم‌گیری در جامعه داشته باشیم یا عایدی مهمی نصیب اجتماع کرده باشیم، حتا انتظار داریم کار کوچکی که جزء وظایف ما به شمار می‌آید بیش از اندازه و حد لازم مدح و تقدیر شود، دقیقاً به دروغ تمجید گردند، دروغ‌هایی که خیانت علیه خود و جامعه است. سریع با جمعِ غیرِ حقیقتِ شخصیت خود همراه می‌شویم ولو آن‌که آن جمع باب میل ما نباشد و در آن معذب گردیم، فقط به این خاطر که مورد مذمت قرار نگیریم!! در مقابل؛ در تنهایی به خاطر این «شخصیت شایع ملی» (تقسیم‌بندی شخصیت ایرانیان توسط خانم بینستون، مردمشناس در پژوهش خود، در سال ۱۳۵۰ / نقل از دکتر جوادی یگانه؛ جامعه‌شناس) خودخوری و عذاب اندرونی دامن‌گیر ما می‌شود که چرا نه نگفته‌ام! چرا همراه شده‌ام! در همین محیط زندگی خودمان؛ به‌طور خاص و به مصداقِ ایام منتهی به انتخابات به همه‌ی افرادِ نامزد پاسخِ بله می‌دهیم!! یعنی یک رای داریم آن را نصیب همه نامزدها می‌کنیم که فقط یک نفرشون باید نماینده‌ی مجلس شود، خودمان می‌دانیم و خودشان (نامزدها) هم می‌دانند که قولِ ما دروغ است. تعارفاتِ رو در رو و عدم توانایی در نه! گفتن‌ها، بخشی از گفتارهای الگویافته و رفتارهای نهادینه شده‌ی ماست، ریشه‌ي تاریخی دارند و استمرار یافته اند و ساختارهای جامعه هم در گسترش و تداوم آن‌ها نقش ایفا کرده‌اند. کتاب‌های نوشته شده با عناوین «سیاحت‌نامه یا سفرنامه» مانند«ابراهیم بیگ / زین‌العابدین مراغه‌ای» و «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی / جیمز موریه» با وجود غلوهای موجود در آن‌ها و انتقادات وارده؛ موید و تأکید کننده‌ي این امر هستند که شخصیت ما ایرانیان به دلایل مختلف و از جمله شکل و نوع رابطه‌ي ساختارهای رسمی با مردم، موقعیت جغرافیا، کمی آب، ناامنی‌ها، کمی امکانات، نفع شخصی و… ساخت یافته‌ی تاریخِ سیاست، فرهنگ و جغرافیای این مرزو بوم است گرچه آن بخش از نقش آفرینی عامدانه بیگانگان در دامن زدن به این خلقیات را نمی‌توان انکار نمود. اشاره کاردار سفارت انگلیس – جیمز موریه – در کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی به این‌که «… دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری ایشان است و قسم‌هایی که مدام می‌خورند (… به نان و نمک، به پیغمبر، به قبله، به اجداد طاهرین و…) شاهد بزرگ بر صدق این معنی است، قسم‌هایشان را ببینید سخن راست را چه احتیاج به قسم….» و یا «….. به هیچ و پوچ آدم را به دام می‌اندازند و آلت صلح ایشان دروغ و خیانت است، هرچه به عمارت آن‌ها کوشی به خرابی تو می‌کوشند…» و نیز اشاره‌ی زین‌العابدین مراغه‌ای در«سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیگ» به رواج سستی، بی‌اهمیتی و بی‌تفاوتی در میان ایرانیان، رشوه گرفتن مقامات اداری و دیوانی و مذمت گسترش شعر مدحی، چاپلوسی و هراس مسئولان از مدارس جدید و… خود حکایتی از فرهنگ یافته خلقیات منفی در میان مردم و مسئولان در تاریخ سیاسی و اجتماعی ما به حساب می‌آید. این در حالی هست که در باورهای دینی خود ما همه‌ي این اخلاقیات ناپسند به جد مورد مذمت و نفی قرار گرفته‌اند و بزرگان دین و ادب ما را از آن‌ها برحذر داشته‌اند و به اخلاقیاتی چون حق‌گویی، صداقت، حد و اندازه نگه‌داشتن، قدردانی و… توصیه‌ی اکید کرده‌اند. این‌که چه وقت و کی از این تناقضات در تعارفات و میزان دروغ‌ها کاسته گردد و به جای جمله‌ی وصفی «جیمز موریه» در خصوص آرزوی ما ایرانیان (به ما بگویند چقدر رشیدند!!) با رشادت تمرین نه گفتن بکنیم و با شجاعت، پشت و روی گفتار و رفتارمان را به یک صورت نشان دهیم نیازمند باز تعریفی از کارکرد آموزش‌های رسمی و غیررسمی توسط نهادهای اجتماعی (خانواده، مذهب، رسانه، سیاست و…) است که زیرساخت آن همراهی و هم‌افزایی نهادها در تربیت نسلِ پرسشگر، نقاد و کنجکاو از مدارسه پایه (پیش‌دبستانی و ابتدایی) است تا که ضرب‌المثل «اندازه نگه‌دار که اندازه نکوست» را در کنش‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به یک «فرهنگ» تبدیل کنیم و با دانش آن، نگرش و بینش ما شکل گیرد و اسباب تعادل در رفتارها گردد.
جمله‌ی آخر این‌که: باید باور داشته باشیم هرگونه نمایش و نشان تناقضات در کارکرد نهادها (انکار از سوی نهادی و اصرار از سوی نهادی دیگر) منجر به بازآفرینی و استمرارِ فرهنگِ دروغ، چاپلوسی و تعارفات نابه‌جا در سطوح مختلف رفتاری و گفتاری در بین و میان «نسل‌ها» خواهد شد…

*هرگونه برداشت و تلخیص از مطالب این تارنما بدون ذکر منبع ممنوع است و پیگرد قانونی دارد., 

نویسنده : حمزه فیضی‌پور | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 677(25 تیر 1402)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.