امروز : پنج شنبه, ۷ تیر , ۱۴۰۳ - 21 ذو الحجة 1445
شیطان از خنده ریسه میرود!
مثلا امروز روی دیدن کسی را نداریم فردا روی مزارش، مزد میدهیم و موز میچینیم و گل افشانی میکنیم و طرح در میاندازیم.
بهار بودنش را بر نتابیدهایم، خزان مردنش را میتابانیم. دیروز خنده را از او دریغ میکردیم، امروز گریهکنان بدرقهاش میکنیم. دیروز آرزوی خاک بر سری کسی را داشتیم، امروز در خور خيران بر سرِ خاکش، قُمپز درمیکنیم و از خود، آوازِ گاوِ سامریِ عهدِ موساییِ سعدی را سر میدهیم و دل به مِهرش میدهیم.
دیروز بیلمان را پارو میکردیم نوکرِ سلطانِ بودنِ زندگیِ کسی نبودیم، امروز نوکرِ بادمجانِ مرگش میشویم. خلاصه کافی است که یک نفر در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهی مردن بیفتد، فوری دست به قلم و پا به رکاب شده، رشتهی باریکِ عقل را آراسته و آدمِ دلشدهی خود را به سراپردهی مرگش میبریم.
بلی غذایِ ریایِ وجودمان آنقدر شور میشود که خانِ هفتخانِ عقلمان هم میفهمد که چه در چنتهی آشپزی کَلَکمان داریم. «در پریخانهی پر نقشِ هزار آینهمان» از شیرِ شتر تا دیدارِ عرب هست. همیشه دوست داریم دیگران ریقِ رحمتِ را سر بِکِشند.
نمیخواهیم کسی فردا را ببیند. فوتِ کوزهگری فَوتِ آدمها را خوب بلدیم. نمیخواهیم احدی، شهره به رواداری شود. تا به دنیا هست، به اختلالِ قوای دماغی مبتلا میشویم و استخوان در گلوی زبان نمیکنیم و استخوان قورت داده با او حرف میزنیم. همین که در چاهِ ویلِ رَحل میافتد، صورتگرِ دیبای چینیاش میشویم. حتا نامردیش را هم مردی میپنداریم تا جایی که شیطان از خنده ریسه میرود……
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.