Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
آخرین اخبار »
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
شناسه خبر : 11668
پرینتخانه » شعر و داستان
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۴۰۰ - ۹:۵۰ | | ارسال توسط : مدیر سیمره
شعری از لیلا حسنوند
تو ترسیدی که من باری، به روی شانهات باشم و یا چون حسِ غمگینی، درونِ خانهات باشم تو ترسیدی که من با تو، بمانم در قفس شاید شریکِ کاسهی آب و دو مشت دانهات باشم نفهمیدی برای تو، دل از سینه درآوردم که لبریزِ شرابِ کهنهی میخانهات باشم دو بالم را شکستم تا زمینی شد […]
تو ترسیدی که من باری، به روی شانهات باشم
و یا چون حسِ غمگینی، درونِ خانهات باشم
تو ترسیدی که من با تو، بمانم در قفس شاید
شریکِ کاسهی آب و دو مشت دانهات باشم
نفهمیدی برای تو، دل از سینه درآوردم
که لبریزِ شرابِ کهنهی میخانهات باشم
دو بالم را شکستم تا زمینی شد نگاهِ من
دل از هفت آسمان کندم که تا دیوانهات باشم
شروع تازهای بودی ولی در قصهای تاریک
دلم می خواست فصلِ روشنِ پروانهات باشم
دلم می خواست ای آیینهی دانای کل، روزی
به کشفِ دیگری، آن نعرهی مستانهات باشم
برچسب ها
شعر فارسی، , شعر، , لیلا حسنوند،
به اشتراک بگذارید
https://avayeseymare.ir/?p=11668
تعداد دیدگاه : 0
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.