توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 18976
  پرینتخانه » شعر و داستان تاریخ انتشار : ۳۱ تیر ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۶ | | ارسال توسط :

شعری از زنده‌یاد احمدرضا احمدی

شعری از زنده‌یاد احمدرضا احمدی

تمام دست تو روز است تمام دست تو روز است و چهره‌ات گرما نه سکوت دعوت می‌کند و نه دیر است دیگر باید حضور داشت در روز در خبر در رگ و در مرگ… از عشق اگر به زبان آمدیم فصلی را باید برای خود صدا کنیم تصنیف‌ها را بخوانیم که دیگر زخم‌هامان بوی بهار […]

تمام دست تو روز است

تمام دست تو روز است
و چهره‌ات گرما
نه سکوت دعوت می‌کند
و نه دیر است
دیگر باید حضور داشت
در روز
در خبر
در رگ
و در مرگ…

از عشق
اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
برای خود صدا کنیم
تصنیف‌ها را بخوانیم
که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.
بمان:
که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای
فندق بهارم را به باد
و رنگ چشمانم را به آب…

| سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌‌ی 677 (یک‌شنبه 25 تیر 1402)
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.