توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 14012
  پرینتخانه » شعر و داستان تاریخ انتشار : ۳۰ تیر ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۵ | | ارسال توسط :

شعر! 

شعر! 
همیشه دریچه نیست،/  گاهی برای درها قفلی است/  که با هیچ کلیدی باز نشوند!/  شعر همیشه آزادی نیست،/  گاهی لبان گلوله را می‌بوسد/  و دلش غنج می‌رود/  برای زندانبان! /
شعر همیشه بی‌سببی رایگان عشق می‌ورزد،
گاهی اما،
فقط تور می‌شود
برای شاعرِ صیاد
به صید دلبرکان!
شعر همیشه شعر نیست،
 گاهی فقط مدحی زننده است
 که ظالم را به رقص می‌آورد…
شعر همیشه وقارش را
حفظ کرده است،
اما گاهی
فقط رقصنده‌ی جلفی است
میانه میدان و شاید گاهی
جلادِ تمام قد است!
 شعر اما،
شعر خواهد ماند،
تو که بسرایی در ترنم باران
میانه‌ی فصلی سرد!
بی‌شک بهار،
شعرهایت را
بر ساق سار درختان
برگ می‌کند،
به جوشش خورشید
و مهربانی خاک!
نویسنده : غلامرضا پروینی(پرند) | سرچشمه : سیمره629(15 تیرماه1401)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.