Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
آخرین اخبار »
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
شناسه خبر : 14335
پرینتخانه » شعر و داستان
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۸:۳۸ | | ارسال توسط : مدیر سیمره
سپیده وُ باد وُ بیدِ مجنون
و از ابتدای دیروز بود/
که ما در انتهای دیوانگی/
ورق خورده بودیم/
کَنده شده از شیرازهی سپیدهدمان/
و بادها/
چنان در ما میلولیدند
که پاشنهی پایشان
خشکتر از لبهای بیسرود
چون کشکان وّ زایندهرود
تَرَک برداشته بود..
آبها
بر شانههایِ شبیخون
چشمِشان از مصبِ رود کنده میشد.
چرخانده میشدیم بر خاک وُ خار و سیم خاردار
و غارِ گیج
از پاشنهی بیپنجههایمان
برمیخاست
تا برسد به هُرهای ناماش آسمان بود.
و میخواست هوا بگیرد بیدروغ،
اما ما
تاریخ را چنان باخته بودیم
که گَندِ هیچ صفحهای
از دماغمان کنده نمیشد
و ضرر
گور پدرش را
در چند قرنی دورتر اما پیش پای ما
گم کرده بود
و ردّها
راههایی بینشان بودند
که در گوشمان خوانده بودند از اوراد الیومیه.
هی! ما در هیچ ضرب شدهایم
پس پاشنههایمان
کجا میتوانست باشد
که چیزی از آن
تا ناکجای هر آبادشدهای هوا بگیرد یا نه؟!
گردانده میشدیم
در خطی که تکرارِ بیخودِ خود بود
و تیزی سنگ از چشمِ سادهی ما
چشم بر نمیداشت که
کسی ما را با شیطنت
شیطانِ رجیم فرض کرده است.
ذاتِ تاریکِ سنگ است و چشمی
که سپیده را تاریک
در های های عریانِ گریه میپیچاند.
و جادهها و ریلهای نرسیدن بودند
که از این پاهای بیپنجه
شانه خالی میکردند.
در دامان امروز
تو هستی وُ همهی همسایهها
که چنان در سایهی تاریک هم گریه میکنید که
میشود قحط سالیهای دنیا را
در بارشِ یکریزِ آن به آب داد.
راستی کجای ساعت است این ثانیههای ناگذر
که هق هق شانههای من
باز نم گرفتهی بغض است
در این سپیدهی گل یاس،
چرا بارانِ این کلماتِ بدشانس
در پیِ تجربهی بند آمدن نیست؟
چه میگذرد در لایههای ایام مغالطه
که خشتهای فروریختهی این خانه هم
از سر به هوایی تیپاها
سرِ راحتی ندارند.
در ابتدای دیروز بوده باشی
و یا در صلات ظهر امروز
شعرم را
با شعور توا رنگ میزنم
ای آن که گیسوی بید مجنون را
بر شانهی کویر بیشتر
دوست داری.
آخرین بازسرایی ۱ / خرداد / ۱۴۰۱
*هرگونه برداشت و تلخیص از مطالب این تارنما بدون ذکر منبع ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.
به اشتراک بگذارید
https://avayeseymare.ir/?p=14335
تعداد دیدگاه : 0
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.