امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
ریشه در «خاک نرم» و اوج گرفتنها
در «نبودنها» آرزوی «بودنها» در سر دارد، وقتی که به «دلدادهها» میرسد زود زود «دل زدهاش» میشود و آرزوی «نبودنش» را در وجود میپروراند! به وقت داشتنها «آرامش» ندارد و بههنگام نداشتنها «آسایش» از او ربوده میشود، اهل «جزع» و «فزع است (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً / إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً / وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً). از ظلم ظالم نفرت دارد اما خود عامدانه پای جایِ پای ظالم میگذارد! «هنگام مناسک دینی و مذهبی مثل مصائب اشکریزان تجارت میکند!». تا وقتی که قدرت ندارد از صاحبان قدرت انتقاد دارد و نقد کردن را لازمهی اصلاح میداند. «پاسخگویی و شفافیت» را به متن گفتار خود میآورد و اینها را روش صحیح حکمرانی حکمرانان فرض میکند و از مزایای آنها میگوید اما در وقتی دیگر و بههنگام تکیه برصندلی قدرت منتقد را برنمیتابد، آن دو را نیز به «حاشیه» میراند و بر حاشیه رفتن آنان دلیل میتراشد و توجیه میکند.
از تکبر و غرور نفرت دارد. تواضع و افتادگی را میستاید اما وقتی که اسبابی فراهم میشود (ملک و قدرت) مغرور و خودشیفته میشود و در این وضعیت جدید، «نفرت از غرور» رنگ میبازد و خود در شکلی دیگر با ناز و دامنکشان بر دیگران فخر میفروشد.
این طبایع متضاد به وقت داشتنها (مال، ملک و منال و …) در مناسبات اجتماعی بیشتر خود را نشان میدهد پس بسیار آشکار در برخوردها، افراد به کنه این غرور (مست شدن به وقت رسیدن به قدرت) پی میبرند: بیاعتناییها، بیتوجهی به مرز حلال و حرامها، رعایت نکردن ادب و احترام نسبت به بزرگترها و بزرگان، بیتفاوتی نسبت به حال و روز زیردستان و تمسخرِ آنان، تفاوتهای آشکارِ جلوس اینور میزی با آنورِ میزیشان! (هویت کاملاً متغیر). همهی این ابعاد در حیات انسانها متاثر از شقی از وجود انسان است و آن: هوای نفس… تا زمانیکه این ظرف وجودی(الهام فجور) را انسانها میپرورانند، جامعه هم همانند و در مسیر آن پرورش مییابد: درخت سیاست، درخت فرهنگ، درخت اقتصاد، درخت قضا و حقوقش و…، ریشه در وادی سنگلاخی و متاثر از آن پرورده میشوند که نه سایهای دارند و نه ثمرهای جز: توجیهات دروغین، پنهان کردن ضعفها، مردمآزاری، تضیع حقالناس، باندسالاری، تکبر و نخوت، ریاکاری، پشت پا زدنها، رابطهسالاری و نفی ضابطهمندی، تملقات فراوان برای سبقت در ربایش پستها و سمتها و….
سرچشمهی این آسیبها و نیز بیشتر رذایل(حسد، کینه، نفاق، ریا و…) بستر سنگلاخیِ هوای نفس و خودخواهی آن بوده و شاید این بستر است که پرورانندهی ابعاد متضاد در گفتارها، رفتارها و کردارهای انسانی و اجتماعی میشود. انسانی که باید انسانیت را تجربه کند و در پس آن «ایمان، اعتماد و انسانیت» را تماشا نماید و به فراخور این بازخوردها یک جامعه ایمن از آسیبها را بهوجود آورد و در شکلی عادلانه؛ آدمها «رفاه، امنیت، سعادت، آسایش همراه با آرامش، آدمیت، همدلی، صداقت و …» را با تلاش جمعی به هم هدیه دهند اما بهخاطر همان بستر سنگلاخیِ غرور و هوای نفس در شکلی ظالمانه جز برگریزانِ سایهها، ثمرهي مفیدی عاید اجتماع نخواهدشد. چارهی کار برای رهایی از وضعیت استمرار تقابل این تضادهای مهلک، نهادینه شدنهاست (یادگیریِ باورمندیها به پیوست عملگرایی) در یک معنا و به تعبیر همان آیهی نوزدهم تا بیستوسوم سورهی معارج باید در خاک نرم ریشه دواند (… الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون). اگر باید از مهلکه سنگلاخیِ تضادهایِ عاملِ سوهان روح، ریشهها را بیرون کشید باید به اصل برگشت و ریشهها را در آن پروراند: خاک.
خاک؛ این عنصرِ ناب وجودی انسان که عرصهی آفرینشها، زایشها، پذیرشها و خلاقیتهاست. در خاک نرم زایشها که نشان افتادگی دارد میتوان ریشه دواند، فایدهمندِ عام شد، میوه بخشید و سایهی خدمت را بدون منت بر سر مردم گستراند، بستری که آدمیان از آن هستند، به آن بر میگردند و مجدد از آن بر میخیزند:«مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِیهَا نُعِیدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى»؛ از این [زمین] شما را آفریدهایم در آن شما را بازمىگردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مىآوریم.(طه: ۵۵). خدایی که از «خاک ذلیل شهسواران جمیل آفریده است» خاک را مظهر رویش، زایش و آبستنِ همهی نیکوییها کردهاست تا همهی موجودات عالم طبیعت و بهطور خاص بنیآدم در پیوند با خاک، آب و گل بر بستر آن ببالند، با آن زندگی کنند و سرانجام در مرحلهی تجزیه به آغوش پذیرنده آن برگردند و در بهار آخر آبستنِ رویش نو:
نسبت اصلم ز خاک و آب و گل
آب و گل را داد یزدان جان و دل
خاک در کلام شاعران ایران زمین جایگاه خاص دارد و بهخوبی و خاکی خاک به آن پرداخته شدهاست از جمله مولانای دل -مولوی- که به تعبیر «یک پزشک نویسندهی کانادایی (موریس باک)«آگاهی کیهانی دارد» با این آگاهی خاک را «امینِ پرورش» میداند: خاک امین و هرچه در وی کاشتی
بیخیانت جنس آن برداشتی
این امانت زان امانت یافتست
کآفتاب عدل بر وی تافتست
همچنین سعدی(علیهالرحمه) بُنمایهی خلقت آدمی را خاک میداند و در معنای آن افتادگی و تواضع آورده است و توصیه میکند که چون انسان از خاک است باید از صفت سوزانندگی و آتش مزاجی بهدور باشد:
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پسای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدنت آتش مباش
ریشه داشتن در این عنصر حیاتدهنده یک حقیقت است اما آدمیان آن را با غرور به فراموشی سپردهاند و در مقابل، در زندگی سیاسی و اجتماعی و در شرایط مختلف واقعیتِ غرور را چاشنی کردهاند؛ واقعیتی که سبب میشود مغرورِ سرمستِ بیخبر، خود مانع از انجام درست وظایف شود با اوهام، گفتار و رفتار خویش را خیر و صلاح بداند در حالیکه همین اوهام و این غرور اسباب تباهی جامعه را فراهم میکند.
پزشک مغرور، وزیر مغرور، معلم مغرور، بازاری مغرور، روزنامهنگار مغرور، مذهبی مغرور، وکیل مغرور، راننده مغرور، نمایندهي مغرور، مهندس مغرور، استاد دانشگاه مغرور، قاضی مغرور و مغرورهای دیگر عرصهها؛ بازخوردشان برای جامعه دور تسلسلی از بازتولید بدبختیهاست. (مرگ آفرینی، بیسوادی، دلالی، گرانی، اختلاس، ریاکاری، درآمدزایی حرام، پروندهسازی، شایعهپراکنی و تخریب، بنای کج و معوج، فامیلسالاری، سفارش بازی، رفیقسالاری، لال مانی، سکوت و ظلمپذیری و آسیبهای فراوان دیگر). بنابراین اگر در خاک نرم ریشه بدوانیم بدون آنکه گذشته را فراموش کنیم بانهایت تواضع رو به سوی افق روشنتر خواهیم گذاشت و به قول مولانا همچون درختانِ با ریشهی سترگِ در خاک با دستانِ سبز، ضمن بیان حقانیت زمین و ضمیر خاک(رویش، پذیرش و تحمل) هم سایه (دستان سبز) خواهیم داشت و هم ثمر، هم زیبایی خواهیم داشت و هم همراه خاک از فرسایش آن نیز جلوگیری خواهیم کرد. همچنین همیشه برای بخشندگی، لطف و مدارا کردن تمرین خواهیم نمود و در عین خاک بودن و خاک شدن از دیگر مظاهر طبیعت همچون ماه و خورشید، ابر و دریا «رخشیدگی، بخشندگی و وسعت» را خواهیم آموخت و اینچنین ریشه داشتن در خاک، ما را از غرور و خصایص ناپاک، پاک خواهدنمود که یک خصلت ذاتی خاک مطهِر بودن آن است و به قول سعدی باوجود خاک و داشتن ریشه در آن دیگر غرور شایستهی این انسان خاکی نیست:
نشاید بنیآدم خاکزاد
که در سر کُنَد کبر و تندیّ و باد
در چنین صورتی که در خاک نرم ریشه بدوانیم آن وقت در همه شرایط «میل جان» بر «میل تن» فزونی خواهدگرفت و هوای نفسِ آمر به بدیها اسیر عقل ایمانی خواهدشد(عقل در تن حاکم ایمان بود / کز بیمش نفس در زندان بود) و«اسباب کسب و علف» جای خود را به رویش برای«ترقی و شرف» خواهدداد که این رویش در راستای میل جان خواهدبود:
میل جان در حکمت است و در علوم
میل تن در باغ است و راغ و کروم
میل جان اندر ترقی و شرف
میل تن در کسب اسباب و علف
وقتی که با خاک نرم همراهی میکنیم و وجود خود را از آن میدانیم در هیچ شرایطی تن به میلِ تن (باغ و راغ و اسباب کسب و علف) نخواهیم داد تا در مسیر این میل آتش در خرمن دیگران بیندازیم، تهمت بزنیم، دروغ بگوییم، صحنهآرایی کنیم، تخریب شخصیت نماییم تا خودِ خواه ما بماند و به هر طریق بچرد. خصلت این خاکینگی ادب و تواضعی هست که در وجود خود نهادینه کردهایم و با آن روی در سوی سرزندگی و سبزینگی خواهیم گذاشت و با آن در اوج خواهیم ماند. به قول مولانا:
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجدهکنان تا به گلستان برسم
رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بَرِ رحمان برسم
اوج گرفتنها ، , حمزه فیضیپور، , غرور، , هفته نامه منطقهای سیمره،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.