توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 4 July , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۴ تیر , ۱۴۰۳ - 28 ذو الحجة 1445
شناسه خبر : 16116
  پرینتخانه » لرستان پژوهی, یادداشت تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۲ | | ارسال توسط :
درنوشت لرستان در نوشته‌ها (7 و 8)

رابینو و عشایر لُر کوچک

رابینو و عشایر لُر کوچک
پاره‌ی نخست: در میان اروپاییان صاحب آثار مکتوب در معرفی و بررسی ایران؛ تعداد معدودی بخت و فرصت اقامت چندساله، در کشورمان را داشته‌اند. «یانیست لوئی رابینو دی بُرگُماله»1 از جمله ایشان است. حدود هفده سال سکونت وی، در مناطق کم‌تر شناخته‌شده، ایران؛ رخصتِ کنکاش پیرامون تاریخ، جغرافیا، مردم، فرهنگ، زبان و... این مناطق از کشور را به او داد. این پژوهش‌گر پرتلاش و تیزبین، دم را غنیمت شمرد و ره‌آوردی از داده‌هایِ تر را از آب گذراند و برای غربیان به ارمغان بُرد.

سوغات این پژوهش‌گر پُرکار، انتشار حدود شصت مقاله و بیش از ده کتاب درباره‌ي ایران و ایرانیان بود. درباره‌ی زندگی و آثار او گفتنی‌ها بسیار است؛ البته غرض از این مقال، گفتن آن گفتنی‌ها نیست؛ در این‌جا مقصود ارائه‌ی برگردانِ فارسی یکی از تک‌نگاره‌های وی درباره‌ی لرستان است.
این تک‌نگاره نخستین بار در ۳۹ صفحه و تحت عنوان «عشایر لُر کوچک» به زبان فرانسه در مجله‌ي «عالم اسلام» منتشر شده‌است. (رابینو،۱۳۱۹: ۶) نام دقیق این مجله که به زبان فرانسوی و در پاریس منتشر می‌شد، «بررسی جهان اسلام»۲ است. این تک‌نگاره بعدها به سال ۱۹۱۶ م. توسط ناشری پاریسی به نام «ارنست لِروکس»۳ به‌همراه نوشته‌ی دیگری از رابینو، در یک کتاب از مجلدهای «مجموعه بررسی جهان اسلام» و تحت عنوان «عشایر لرستان- مدال‌های قاجاری»۴ منتشر شد. این کتاب همان است که متن بخش نخستش مبنای این ترجمه است.
هم‌چون دیگر کارهای رابینو؛ این تک‌نگاره حاوی اطلاعات دست‌اول بسیاری است. برخی از این داده‌ها توسط دیگر مستشرقان ‌هم‌عصر و پس از رابینو مورد استفاده قرار گرفته است. گاه حتا برگردان فارسی جملات این نوشته را می‌توان در بسیاری از مطالبی که توسط ایرانیان درباره‌‌ی لرستان نگاشته شده دید.
برخی از مطالب «جرج کرزن» پیرامون لرهای فیلی در کتاب «ایران و قضیه‌ي ایران» و جملاتی از «سفارت‌نامه لرستان» به قلم «میرزا جعفرخان خواجه‌نوری موفق‌الدوله» ازجمله این بهره‌برداری‌هایند. در مورد اروپاییانی نظیر کرزن البته روابط دوستانه و مراودات و مراسلات این دو قضیه را تا حد زیادی روشن می‌کند. چگونگی ورود داده‌های این تک‌نگاره به متون ایرانیان، شرحی دارد که در جای خودش به آن پرداخته خواهدشد.
تا آن‌جا که نگارنده این سطور می‌داند و جست‌وجو کرده‌است؛ از این کتاب برگردانی به فارسی به دست نیامده‌است. جای افسوس دارد که این نوشته و چند نوشته‌ی دیگر هم‌طراز آن تاکنون موردتوجه قرار نگرفته و جهت استفاده‌ی عموم به فارسی برگردانده نشده‌اند. امید است انتشار این ترجمه فتح بابی باشد، انتشارِ چندین نوشته ارزشمندِ ترجمه‌شده‌ی دیگر را؛ و غم نان و جام جان به این قلم فرصتی دهند تا چند نوشته‌ی در دست ترجمه‌ی دیگر را نیز به پایان برد.
در این‌جا توضیحات و افزوده‌ی مترجم به متن و پانویس‌های اصلی، درون قلاب [] قرار گرفته است. پانویس‌های افزوده‌شده توسط مترجم نیز با افزودن واژه‌‌ی مترجم درون قلاب، به‌صورت [مترجم]، به انتهای آن‌ها از پانویس‌های مؤلف مجزا شده‌اند.
رابینو در ابتدای تک‌نگاره اذعان می‌کند؛ نام لرستان گستره‌ی وسیع‌تر و به‌تبع آن نحله‌های بیش‌تری از لرها را شامل می‌شود؛ اما این تک‌نگاره تنها بر معرفیِ عشایرِ لُر کوچک یا لرستان فِیلی، آن‌هم در محدوده‌ي تقسیمات دیوانی زمان قاجار و نه تقسیمات سنتی و حقیقیِ جمعیت لرها، تمرکز دارد. ازاین‌رو انتخاب نام «عشایر لرستان» برای این تک‌نگاره چندان دقیق و درست نیست؛ لذا عنوان نسبتاً دقیق‌تر «عشایر لُر کوچک» برای ترجمه‌ی فارسی آن انتخاب شده است.

عشایر لر کوچک بخش نخست
نویسنده: ه. ل. رابینو
در نوامبر ۱۹۰۴، دو افسر انگلیسی – سرهنگ داگلاس، وابسته نظامی در تهران؛ و ستوان لوریمر، معاون کنسول‌گری در اهواز – که [از مسیری مطمئن و] در اقدامی درست به همراه رهبران دیرکوند از لرستان عبور می‌کردند، مورد حمله و دست‌برد محلی‌ها قرار گرفته و زخمی شدند. شاهزاده فرمانفرما، حاکم کرمانشاه، مأموریت یافت، نیرویی [نظامی را] برای مجازات طوایف مقصر گسیل دارد. در بین افسرانی که بخشی از آن [نیروی اعزامی] بودند، چندین نفر از دوستان من حضور داشتند. ایشان، با کمک مقامات مسئول اخذ مالیات خرم‌آباد، تک‌نگاره‌ای، به زبان فارسی، از استان لرستان برایم تهیه کردند. اطلاعات مندرج در این تک‌نگاره که مصاحبه‌های من با دستگیرشدگان [لرستانی] به کرمانشاه آورده شده، [صحت] آن را تصدیق می‌کرد، داده‌های بی‌شماری را که توانسته بودم طی سال‌های ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۵ م. جمع‌آوری کنم، تأیید کرد؛ و اساس طرح قبایل لر را در اختیار من قرار داد.
پیش‌تر نام‌واژه‌ي لرستان، به تمام گستره‌ي محل سکونت طوایف لر، مابین محدوده‌ي بین‌النهرینِ ترکیه، در غرب؛ و استان‌های فارس و اصفهانِ ایران، در شرق دلالت داشته؛ و قسمت غربی این منطقه، محل زندگی بختیاری‌ها، ممسنی‌ها و کوه‌گیلوها، «لرِ بزرگ» (لرستان بزرگ) و قسمت شرقی آن «لرِ کوچیک» (لرستان کوچک) نامیده می‌شده است.۵
امروزه نام لرستان فقط برای لر کوچک استفاده می‌شود و ما هم [در این کتاب] از آن فقط در همین معنا استفاده خواهیم کرد.
لرستان از شمال به استان کرمانشاه محدود می‌شود. مرز [لرستان] خطی را دنبال می‌کند که از نزدیک جنوب شرقی مندلی در ترکیه شروع شده، در جهت جنوب پایین می‌رود و پس از دور زدنِ هلیلان۶، از سیمره تا تقاطع قره‌سو و گاماسیاب بالا می‌رود و چون تا هرسین در جهت شرق ادامه دارد. [ازاین‌جا]، درحالی‌که رشته‌کوه‌هایی را دنبال می‌کنید که دشت‌های نهاوند و سیلاخور را محدود می‌کند۷، به سمت جنوب شرقی پایین بروید. لرستان از شرق به سیلاخور، ناحیه فریدن۸ (استان اصفهان) و منطقه‌ی بختیاری‌ها؛ و در جنوب، توسط استان خوزستان و منطقه‌ی بختیاری‌ها محدود می‌شود. سرانجام، لرستان در غرب، به خطی از ۱۵ کیلومتری شمال غربی دزفول۹ شروع شده و مرز ترکیه را تا نزدیک مندلی تشکیل می‌دهد؛ ختم می‌شود.
لرستان توسط رشته[کوه] کبیرکوه به دو بخش «پیش‌کوه» (جلوی کوه)۱۰ در شرق آن و «پشت‌کوه» (ماورا کوه)۱۱ در غرب آن تقسیم می‌شود.
لرستان سرزمینی کوهستانی با قله‌های بسیار مرتفع است که تقریباً در تمام طول سال پوشیده از برف‌اند و مراتع غنی دامنه‌های آن را در برمی‌گیرد. دشت‌های عمده‌ی آن، دشت‌های الیشتر و خاوه در شمال و کمی جلوتر به سمت جنوب شرقی [دشت] خرم‌آباد است. این دشت‌ها و هم‌چنین دره‌ی سیمره دارای زمین‌های هموار قابل کشاورزی۱۲ هستند.
به‌طورکلی این سرزمین، به‌خصوص بخشی که بالاگریوه۱۳ در آن گسترده شده است، بسیار جنگلی است. «کرخه» و «آبِ دز» بزرگ‌ترین رودهای آن [لرستان] هستند. کرخه که در [قسمت‌های] شمالی‌تر «سیمره» نامیده می‌شود؛ از تلاقی «قره‌سو» که از «روانسر» کردستان می‌آید و «گاماسیاب» که از سمت «کنگاور» می‌آید، تشکیل می‌شود. [دیگر] شاخه‌های اصلی آن «آبِ چناره»، «کشگان‌رود»۱۴ یا «مادیانرود» و «آبِ زال» هستند. «آبِ دز» از دو رودخانه تشکیل شده است. یکی از ناحیه‌ی «بروجرد» و دیگری از ناحیه‌ی «فریدن»۱۵ می‌آید. رودخانه «کمنداب»۱۶ و «بالارود»، از دیگر شاخه‌های فرعی هستند که به [آب دز] می‌ریزند.
با آن‌که آب‌وهوای لرستان، به دلیل ساختار این سرزمین بسیار متنوع است، [اما] به‌طورکلی [آب‌وهوایی] معتدل است. فقط طی دو یا سه ماه تابستان یا زمستان، دشت‌ها بسیار گرم و کوه‌ها بسیار سرد است. لرها با بهره‌گیری از این اقلیم‌های گوناگون، زمستان را در قشلاق یا گرمسیر و تابستان را در ییلاق یا سردسیر می‌گذرانند. به لطف سبک زندگی، به سبب زندگی چادرنشینی‌شان و پیاده‌روی‌های طولانی که از کودکی به آن عادت کرده‌اند؛ و به سبب متانتشان، آن‌ها نسبتاً لاغر، اما قوی و عضلانی هستند.

پی‌نویس‌ها:
۱- Hyacinth Louis rabino di borgomale
۲- Revue du monde musulman
۳- ERNEST LEROUX
۴- LES TRIBUS DU LOURISTAN MÉDAILLES DES QĀDJĀRS
۵- در متن اصلی به‌صورت «Lour – i – Koutchik» آمده است. [مترجم]
۶- ناحیه هلیلان بخشی از لرستان بود، اما محمدعلی‌میرزا، پسر فتحعلی‌شاه و حاکم کرمانشاه و لرستان، آن را از [لرستان] جدا و به استان کرمانشاه الحاق کرد. پنج طایفه ساکن هلیلان و ناحیه هم‌جوار زردلان هستند. این‌ها عبارت‌اند از: الف) عثمانوند، منقسم به: یارویسوند، بازیوند [بازوند؟]، بایوند، کوتکوند [وتکوند؟]، بَگَوند، حسنوند [مال حسنوند و پیر حسنوند؟]، تتوند، نیرَوند، جِیانگُیروند، مقصودوند [مخسیوند؟]، بهاروند، حیاسوند، جِیانَلوند [جیالوند؟]، تمروند و سلطانَمند یا سلطان احمدوند؛ ب) جلالوند منقسم به باجلان و هَمَوند؛ ج) بالَوَند منقسم به کوشوند و بالَوَند؛ د) داجیوند؛ ه) سرخمیری. هم‌چنین شنیده‌ام که لُرَوند را هم از قبایل هلیلان نام می‌برند.
۷- این رشته‌کوه در افواه الوار «گری / گرو» و در مکاتبات و منابع مکتوب فارسی بیش‌تر به‌صورت «گرین» ثبت شده است. [مترجم]
۸- در متن اصلی «Faridoun». [مترجم]
۹- در متن اصلی «Dizfoul». [مترجم]
۱۰- در متن اصلی «Pich – Kouh (cis- montain)». [مترجم]
۱۱- در متن اصلی «Poucht – i – Kouh (transmontain)». [مترجم]
۱۲- در متن اصلی «de belles terres de labour». [مترجم]
۱۳ – در متن اصلی «Bala Guirioueh». [مترجم]
۱۴- در متن اصلی «Kachganroud». [مترجم]
۱۵- در متن اصلی «Faridoun». [مترجم]
۱۶ – امروزه با نام کمندان شناخته می‌شود.

 

 

پاره دوم:

تقریباً همه‌ی کارها را زنان، انجام می‌دهند. [آن‌ها] از گله‌ها مراقبت می‌کنند، مزارع را شخم می‌زنند، محصول را می‌آورند و خرمن غلات موردنیازشان را می‌کوبند. آن‌ها، مانند فرزندانشان، معمولاً لباس‌های ارزان و فرسوده‌ای به تن دارند. قالی‌ها، سیاه‌چادرهای ساخته‌شده از موی بز، افسارها و مهارهای مشهور لرستان، تقریباً، به‌طور کامل، ساخت زنان است.
[اما] مردان [خانواده] بسیار پرخاشگر و سلطه‌جویان بزرگی هستند. آن‌ها [وظیفه‌ی] خود را محدود به زراعت، درو کردن، بریدنِ چوب برای تولید زغال، دفاع از دارایی خود و حمله به همسایگانشان، می‌دانند [و به انجام آن‌ها بسنده کرده، خرسند و سربلندند]. ایشان به دلیل عدمِ پاکیزگی کامل سرزنش می‌شوند؛ و از سوءهاضمه، روماتیسم، مالاریا و بیماری‌های کبد و طحال رنج می‌برند.
هم‌چون همه‌ی عشایر، بزرگ‌ترین ثروت آن‌ها را گله تشکیل می‌دهد. لرها و به‌خصوص سگوند، بیرانوند و دیرکوند از پرورش‌دهندگانِ بزرگِ قاطر، هستند.
[باآن‌که] یک لر، از کشاورزی غافل نمی‌شود، اما به دلیل بی‌علاقگی یا ترس از تعدیاتِ رؤسای خود، صرفاً به‌اندازه‌ی مایحتاج خویش کشاورزی می‌کند؛ و علاوه بر گندم، ذرت و جو؛ کمی خشخاش هم می‌کارد؛ در منطقه خاوه۱ مقادیر بسیاری صمغ کتیرا را جمع‌آوری می‌کند و از آن‌جا به کرمانشاه صادر می‌شود. فروشِ زغالِ چوب، کره، پنیر، روغن [حیوانی]، عصایِ چوبِ برالیک۲، مان و گز۳ هم درآمد خوبی برای این عشایر است.
خاستگاه لرها کاملاً مبهم و پرسش‌برانگیز است. شرف‌الدین بدلیسی در [کتاب] شرفنامه‌ی خود، آن‌ها را در زمره قبایل کُرد گنجانده است. درصورتی‌که دلایل قویی وجود دارد که بپذیریم آن‌ها باشندگانِ اصیل، از تبار آرین یا ایرانی، هستند؛ و قرن‌ها در سرزمین تحت تملک خود زندگی کرده‌اند.
دو گویش لکی۴ و فیلی را، به‌عنوان یک زبان می‌یابیم. لکی توسط [طوایف] دلفان، سیله‌سیله، بیرانوند، طرهان امرایی و برخی از طوایف پشتکوه تکلم می‌شود.
حکومت لرستان به حاکمی سپرده می‌شود که در خرم‌آباد سکونت دارد و در عمل سلطه‌اش به پیشکوه محدود می‌شود. درواقع، والی پشتکوه توجه چندانی به این موضوع ندارد و ترجیحاً بیش‌تر با حاکم کرمانشاه مراوده دارد.
وظیفه‌ي واقعیِ حاکم لرستان اخذ مالیات است. او برای رسیدن به این هدف، زمانی از یک طایفه و زمانی از طایفه‌ی دیگری پشتیبانی می‌کند و می‌کوشد، اختلاف‌ها و درگیری‌هایی [بین آن‌ها] به وجود بیاورد تا سران [طوایف] را ناگزیر به درخواست میانجی‌گری از او نماید؛ البته او تنها پس دریافت امتیازات و تمام معوقاتِ [مالیاتیِ متقاضی] وارد عمل می‌شود. به‌ویژه هنگامی‌که عشایر در مسیر ییلاق یا قشلاق خود از دشت خرم‌آباد می‌گذرند؛ و درصورتی‌که [حاکم] امکانات لازم را داشته باشد، از عبور گله‌های آن‌ها جلوگیری می‌کند؛ و می‌تواند آن‌ها را وادار به پرداخت مالیات بکند. [حاکم] به رؤسای [طوایفی] که به او کمک می‌کنند، عناوینِ افتخاری یا نظامی، لباس‌های افتخاری (خلعت) و جلوه‌های دیگری از توجهات شاه را مرحمت می‌کند.
تقریباً یک قرن است؛ که در پیشکوه، هیچ رهبرِ بزرگ و یگانه‌ی لری [که بر تمام آن حکومت کند] وجود نداشته است. هر طایفه رییس خود را دارد که بی‌هیچ محدودیتی صاحب‌اختیار اعضای طایفه است. درنتیجه، زندگی سران [طوایف] در زنجیره‌ای از دسیسه‌ها، معاهدات و توافقاتی – که با هدف حفظ استقلال طایفه‌ی خود، فرار از مالیات، تصرف اموال همسایگان یا حمایت از آن‌ها، به دست آوردن مراتع جدید و … منعقد و نقض می‌شوند؛ صرف می‌شود. کنفدراسیون‌های تهاجمی و تدافعی بی‌وقفه جایگزین یک‌دیگر می‌شوند. اعضای طوایف، در صورت لزوم با توسل به اسلحه از سیاست رؤسای خود حمایت می‌کنند و در مورد مذاکرات بین طوایف یا با دولت به آن‌ها اطمینان و اتکا می‌کنند.
پس از رییس طایفه، تشمال یا رؤسای خانواده‌های قرار دارند؛ که مسئولیت اخذ مالیات و هم‌چنین حسن رفتار و وفاداری وابستگان خود را بر عهده دارند. همان‌طور که گفتیم رییس تنها کسی است که فقط در برابر دولت پاسخ‌گو است. اعضای طایفه احترام زیادی برای او قائل‌اند و معمولاً خواسته‌های او را برآورده می‌کنند. بااین‌حال، آن‌ها گاهی از سلطه‌ی [و فرمان‌های] او شانه خالی می‌کنند و همواره به تعهداتی که ممکن است به دولت، همسایگان، یا اندک مسافرانی که از این سرزمین می‌گذرند؛ داده شده، توجه نمی‌کنند.
اعضای فرودست طایفه با بوسیدنِ دستِ خود احترامشان را نسبت به رؤسای خود نشان می‌دهند. رؤسا با روبوسی از افراد مهم استقبال می‌کنند.
در گردهمایی‌های مشورتی، افراد صاحب شأن و خَواص می‌نشینند و آن‌هایی که منزلت کمتری دارند دوروبر ایشان می‌ایستند. هرکسی نظر و توصیه‌های مشورتی خود را آزادانه بیان می‌کند، البته [سخن خود را] با جمله‌ی «اجازه بدهید عرض کنم.» آغاز می‌کند.
من موفق نشدم اطلاعات دقیقی از درآمدهای مالیاتی لرستان به دست بیاورم. آن‌ها [درآمدها] شامل مالیات‌ها و جریمه‌هایی هستند؛ که حاکم همیشه امکانِ آن را دارد تا هرگاه به‌اندازه کافی زورمند باشد؛ که از وصول آن‌ها اطمینان یابد؛ زمان تحمیلِ آن‌ها را پیدا کند. مبلغی که یک ناحیه یا یک طایفه باید بپردازد ثابت است؛ و بین بخش‌های مختلف [طایفه] سرشکن می‌شود. [به این صورت که] یک مجمع عمومی پایه و سهمیه‌ی هر یک از زیرمجموعه‌ها یا هر یک از اقامتگاه‌ها و روستاها را تعیین می‌کند. سپس این به کدخدا،۴ ریش‌سفید۵ یا تُشمال بستگی دارد که با توجه به منابع و امکانات خود، آنچه را فکر می‌کند می‌تواند، بر هرکدام تحمیل کند.
تشیع مذهب غالب [لر کوچک] است؛ البته، علی‌اللهی‌ها به‌ویژه در میان طوایف هم‌جوار با استان کرمانشاه بسیارند. به‌طورکلی، لرها از شریعت و امور دینی بسیار بی‌اطلاع‌اند و معمولاً فقط سران هستند که به آن عمل می‌کنند. بااین‌حال، تعهدات رسمی در [پشت جلد و به گواهی] قرآن داده می‌شود و [به آن] سوگند یاد می‌شود.
لر [کوچک] قبلاً یک فوج ۸۰۰ نفری فراهم می‌کرد. [نام] این فوج امرایی بود؛ که [نیروهایش] به شرح زیر استخدام می‌شد: طرهان، ۴۰۰ نفر؛ دلفان ۳۰۰ نفر؛ طولابی ۱۰۰ نفر. [امروزه] فقط [نامی از آن] بر روی کاغذ وجود دارد.
پایتخت لرستان خرم‌آباد است. به باور آقای دمورگان [این شهر همان] خایدالوی باستانی آشوریان است. تقریباً در مرکز پیشکوه [قرار دارد]، جاده بروجرد به دزفول و رودخانه کشگان از آن عبور می‌کنند. این شهر که حدود ۱۰۰۰۰ نفر (۲۰۰۰ خانه) جمعیتِ سکنه دارد، در اثر وضعیت خودسری استان، نه تجارت دارد و نه صنعت.
حدود سی روستا۷ با جمعیت تقریبی ۳۰۰۰ نفر در دشت پیرامون خرم‌آباد وجود دارد؛ که بلوک یا ناحیه‌ای به نام کُرهَ‌گهَ۸ را تشکیل می‌دهند.۹ گفته می‌شود در این دشت که حدود ۱۸۰ کیلومترمربع مساحت دارد؛ گندم، جو، ذرت، برنج، پنبه، خشخاش، نخود، ماش، کرچک و پیاز کشت می‌شود. ساکنین فقیر [روستاها و مزرعه‌های] آن همواره در معرض حملات [طوایف] حسنوند، سگوند و بیرانوند هستند. این [طوایف] در هنگام کوچ‌های دوره‌ای خود؛ به چرای گله‌هایشان در مزارع [ساکنان کره‌گه] قناعت نکرده، خانه‌هایشان را ویران کرده و گوسفندان، بزها، گاوها و الاغ‌هایشان را نیز می‌برند. کشاورزی عشایر فقط در حد مایحتاج خود آن‌هاست و این‌گونه این دشت که می‌تواند محصول عظیمی داشته باشد عاطل و [زراعت آن باطل] مانده است.
رودخانه‌های لرستان در محدوده‌ی این استان قابل کشتی‌رانی نیستند.
جاده‌ها فی‌الواقع فقط مسیرهای نیمه‌تمام و توسعه‌نیافته و تقریباً همه‌ی آن‌ها بسیار بد هستند. مسیرهای اصلی عبارت‌اند از:
۱-بروجرد به دزفول (عربستان) از مسیر خرم‌آباد و پل تنگ، ۱۶ منزل، ۳۵۲ کیلومتر.
۲-بروجرد تا دزفول از مسیر خرم‌آباد و جوکار (پل‌دختر)، ۱۸ منزل، ۲۷۰ کیلومتر.
۳-خرم‌آباد به هرسین (کرمانشاه) از سمت تنگ رباط، الیشتر و خاوه، ۷ منزل، ۱۷۶ کیلومتر.
۴-خرم‌آباد به ده‌بالا (پشتکوه) از طریق مادیانرود، طرهان و شیروان، ۱۲ منزل، ۲۰۸ کیلومتر.
۵-ده‌بالا به دزفول، ۱۴ منزل، ۲۹۵ کیلومتر.
۶-ده‌بالا به سر پل ذهاب (کرمانشاه)، ۸ منزل، ۱۲۱ کیلومتر.
۷-ده‌بالا به زرباطیه از جاده کوت‌العماره ترکیه، ۱۴ منزل، ۲۶۰ کیلومتر.
دلیل ناامنی لرستان وجود حاکمان بی‌کفایت و درنده است. یک حاکم کاردان و عادل در مدت‌زمان بسیار کوتاهی می‌تواند آرامش را به آن‌جا بازگرداند. سپس می‌توانیم شریان بزرگ تجاری از تهران به خرمشهر۱۰ را بگشاییم. قطعه خرم‌آباد تا دزفول به هشت منزل تقسیم می‌شود که هفت منزل آن تقریباً به طول ۳۴ کیلومتر و آخرین منزل، از بالارود تا دزفول به طول ۲۴ کیلومتر است. در هر منزل یک کاروانسرا ساخته می‌شود که در آن‌جا یک‌صد سرباز و ده دوازده سوار برای نظارت بر جاده مستقر می‌شوند، متأسفانه دولت ایران توجه چندانی به لرستان نمی‌کند و این احساس مسئولیت که نتایج اقتصادی و سیاسی قابل‌توجهی به همراه خواهد داشت به این زودی به وجود نخواهد آمد.

پی‌نویس‌ها:
۱- در متن اصلی: Khaoua. [م]
۲ – در متن اصلی: cerisier و به معنی گیلاس. گونه‌ی مورداشاره نویسنده نوعی از آلبالوی وحشی است که لرها به آن برالیک می‌گویند. [م]
۳- مان و گز، ترشحات شیرینِ خشک‌شده‌ی وی درختان و گیاهان را گویند. [م]
۴ – در متن اصلی «lek». [م]
۵- در متن اصلی «katkhoda». [م]
۶ – در متن اصلی «rich -séfid». [م]
۷ – در اینجا نام برخی از این روستاها را که توانستم در رابطه با گزارش سفرهای مختلفم پیدا کنم، آورده می‌شود: رباط (۲۱ کیلومتری شهر خرم‌آباد)، محسن‌آباد [شمشیرآباد؟] و ده‌محسن، Kangavaran [؟]، عربان، چقاخندق، جلدان، باباعباس، چنگایی (۹ کیلومتر)، Ismissoun [اِسپسون] (۲ کیلومتر)، Pachtou [پُشته] (۲ کیلومتر)، Masaoud [ماسور؟]، Ma’soum [؟]، Piribazar [تیربازار؟]، شهنشاه (۱۲ کیلومتر)، زرین‌چقا.
۸- در متن اصلی «Kouraga». [م]
۹ – جمعیت لرستان همیشه به‌طور کامل و آن‌گونه که امروز هست؛ کوچ‌نشین نبوده است. جغرافی‌دانان پیشین از شهر شاپورخواست (در ۵۷٫۹ کیلومتری از لاشتر که در ۴۸٫ ۳ کیلومتری جنوب نهاوند بود) یاد می‌کنند. قلعه شاپورخواست را دزبَز می‌نامیدند. ازنظر قدرت رقیب [قلعه‌ی] سرماج بود. نواحی ماسبذان و مهرگان‌کدگ در غرب لر کوچک و در حدود عراق عرب، قرار داشت که سیروان (شیروان) و سیمره مراکز آن‌ها بودند. امروزه نیز در لرستان ویرانه‌های بسیاری از خانه‌ها و پل‌ها را می‌بینیم که نشان می‌دهد این منطقه در دوره ساسانی نسبت به امروز از شهرنشینی پیشرفته‌تری برخوردار بوده است.
۱۰- در متن اصلی «Mohammerah».[ م]

نویسنده : احد رستگارفرد | سرچشمه : سیمره655 و656 (1 و 8 بهمن‌1401)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 1
  1. خب پس مشخص شد لک و فیلی یکی هستند
    لک اسمی بوده که مردم لک به خودشون گفتن
    فیلی اسمی بوده که مردم غیور لک به لک‌ها گفته اند
    که معرب کلمه پهلوی هست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.